ترسناک ترین داستان پدر و پسر 🤞🏻

در سال ۱۹۸۱ در آمیرکا خانواده ای همراه ۲ پسر که یکی ۱۶ ساله و دیگری ۱۸ ساله بود همراه مادر و پدر زندگی می کردن😎🤟🏻

تا اینکه تصمیم به خرید خونه می کنن و در روزنامه دنبال اگهی می کردن تا یک خونه پیدا می کنن که کناره ی جنگل و نیاز به تعمیر داره اما قیمت ش خیلی خوب بود و اما ......😎🤙🏻

تصمیم به خرید خونه پیدا می کنن و می رن خونه بین که دیدن خونه ق غیر قابل زندگی خیلی خونه ی داغونی بود و تصمیم دارن که برن داخل رو برنن بینن.......😎🤞🏻

خلاصه می رنن خونه دیدن که تصمیم به نخریدن خونه می کنن و می رن تا زیر زمین رو بین می رن داخل و اونجا کامل تاریک بود در رو نیم باز می زارن و داخل که شدن ناگهان در خود به خود بسته می شه.....😎👌🏻

خلاصه می رنن خونه دیدن که تصمیم به نخریدن خونه می کنن و می رن تا زیر زمین رو بین می رن داخل و اونجا کامل تاریک بود در رو نیم باز می زارن و داخل که شدن ناگهان در خود به خود بسته می شه.....😎👌🏻

و بعد اونجا تاریکی مطلق می شه و پدر ه یک فندک رو روشن می کنه و بعد فندک کامل خاموش می شه .......😎🤘🏻

تصمیم به بیرون رفتن می کنن که پله ی اول رو پدر پا ش رو می زاره ناگهان جیغ می کشه و پسراش ترسشون ۲ برابر می شه و با هم میرن بیرون ......😎🤘🏻 بالاخره

بعد می بینن که پلیس بی رون خونه ایستاده و تعجب می کنن چطور پلیس به مدت ۱۰ دقیقه انقدر سریع رسیده تا اینکه پلیس می گه که.......😎✌🏻

۲۲ ساعت پیش همسر شما به ما زنگ زد و گفت که خونه نیومدن و نگران شد ما هم ۱۲ ساعت داریم می گردیم اما شما رو پیدا نکردیم😳🤙🏻 خلاصه اینا می رن پلیس از شون باز جویی می کنه و .... تا اینکه میان خونه پسر ها سمج می شن که چرا بابا ه جیغ کشید😳🤙🏻