10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Chuuya انتشار: 4 سال پیش 1,457 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها اینم پارت بعدی. امیدوارم خوشتون بیاد. ببخشید دیر شد یکم کارهای مدرسه ای سرم ریخته بود. امیدوارم بخونید و لذت ببرید و اگه دوست داشتید نظر هم بدید.
یکدفعه صدایی گفت: یکم زود بیدار نشدی ...بانوی من؟ چشامو باز کردم. ادرین بود که دستشو به طرف من دراز کرده بود.تعجب کردم. گفتم: تو اینجا چیکار میکنی؟? گفت: تعجب نکن بانوی من. از قضا نامت یکم زودتر به دستم رسید و من هم با همین قطار اومدم. صبح که بیدار شدم هم اومدم برم که یه صدای خر و پف آشنا اومد. بعد اومدم بیدارت کردم ...چون رسیدیم پاریس.? گفتم: صدای خر و پف ،هان؟? گفت: م...م...معذرت میخوام،منظور خاصی نداشتم.? و مثه همیشه پشت گردنشو خاروند.
گفتم: ای پیشی عه شیطون.? گفت: توی شیطونی هام همراهیم میکنی؟ میخواستم بگم: البته. که یکدفعه یه چیز طناب مانند دور کمر کت پیچیده شد و اون کشیده شد عقب. یه صدای دور دخترونه گفت: البته پیشی کوچولو. اما اول.....بهتر نیست حقیقتو بهش نشون بدی؟ کت : حقیقت؟ ??? این که همه چیو باور کرده بود. چرا این کارو کردی؟ دختره: خفه شو بِن. فقط بگو. من که جاخورده بودم گفتم: بِن؟ تو کی هستی؟ بن: بنده، پسر داییه ادرینم. من که کلا هنگ کرده بودم تو وجود خودم گفتم: کیساااو( همون لعنتی اما ژاپنیه* ببخشید تاثیر انیمس* ) چقد شباهت خانوادگی? دختره: منم کویین شارکم ( همون ملکه کوسه ای) . اما هویت اصلیمو بهت نمیگم. خودت میدونی که یه رازه. بلند شدم: وایسا ببینن تو از کجا میدونی من لیدی باگم؟ دختره: فو?
گفتم: میشه از تاریکی بیای بیرون؟ اومد بیرون. یه دختر با قد متوسط،لاغر، با موهای بلوند، اما چشای بنفش.و لباس ابر قهرمانیش هم( نمیگم،خودتون با تخیلتون بسازید تو کامنت ها بهم بگید، میخوام قوه تخیلتونو ببینم?). من: تو.....تو که.....تو که.... دختره * خنده ای که یارو رو تحقیر میکنن کرد* و گفت: کرول جانسون. منو میشناسی. یجورایی دختر خونده فوعم. من: پس کرول تویی. تو چه نسبتی با.... ( پسره هم که میدونید عین ادرین و فیلیکسه) گفت: اوه،بن رو میگی؟ اون....یجورایی....مثه برادرمه? اما در اصل ....شاید دوست پسرم شد. مثه تو و ادرین. گفتم: من مثه تو نیستم.? گفت: اما از من بهترم نیستی?
گفت: خب،پاشو. کُری خوندن بسه کفشدوزک. مرینت: به من نگو کفشدوزک ،کوسه. کرول: هی، حواست باشه داری با کی حرف میزنی. مرینت: یه دختر خیلیییی عادی. بن: آهای. قدرتمونو دست کم نگیر? مرینت: اگه بگیرم؟ بن: لِهِت میکنیم.? مرینت: میخوای باهات کجا بیام؟ کرول: پیشه فو. مرینت: پس اون ابر قهرمانای جدید شمایید. کرول: وقتی چیزیو قطع کردی،دیگه سعی نکن بهم وصلش کنی.تو ارتباطت با شهر خودتو قطع کردی. حالا ...میخوای وصلش کنی؟( این حرفارو با بغض و ناراحتی و عصبانی بودن گفت. گفتم: من ارتباطمو باهاش قطع نکردم. گفت: اِ؟ واقعا؟ دو روز پیش چه هیولایی شیرینی فروشیه مسخرتو با خاک یکسان کرد؟
انگار چیزی در وجودم درد گرفت. دردش خیلی شدید بود. اون شیرینی فروشی....اون.....زندگی من تو اون بود. کرول انگار ذهنمو خوند: چقد زود باوری، در اون حدم آسیب ندیده? سمتش خیز برداشتم. و خواستم برم سمتش که یکدفعه بن اومد جلوم و گفت: فکرشم نکن. و بعد کلماتی که فکرشو میکردم گفت: * دِیزی، شاخ هارو تیز کن* و تبدیل شد. معجزه گرش، معجزه گر بز بود.? معجزه گر بز.... خیلی قویه.....طوری که....ماناش.....تقریبا میتونه سنگ رو پودر کنه. ( بچه ها تو این داستانی که من نوشتم معجزه گرا هم مانا دارن. مانا هم همون انرژیه جادوییه. و مانای این معجزه گر در حد مگا کتکلیزمه.) میخواستم تبدیل شم که تیکی گفت: صبر کن. گفتم: چی داری میگی؟
گفت: الان. گفتم: تیکی ، خال ها روشن. تبدیل شدم. زورشون زیاد بود. کت هم هنوز نیومده بود.
اول کرول اومد جلو و منم بهش حمله کردم. یویومو دور کمرش انداختم و کوبوندمش زمین. بعد بن اومد جلو و منم یه لگد بهش زدم. یکم عقب عقب رفت. با تشکر از تمرینات و سرعتی که داشتم تونستم تقریبا بیهوشش کنم. بعد کویین شارک حمله کرد. رفتم جلو. اون با اسلحش بهم ضربه زد و تقریبا من تعادلمو از دست دادم. دوباره حمله کردم. قطار داشت از دور میومد. نگاه کردم ببینم میتونم کاری کنم، یکدفعه طناب محکمی منو گرفت و کشوند سمت ریل ها نمیتونستم کاری کنم. چند بار سعی کردم با یویو ببرمشون که یویوم افتاد زمین. چسبیدم به ریل ها قطار داشت میومد سمتم. مرگ وحشتناکی بود. فقط امیدوار بودم سریع باشه. نور قطار هر لحظه بیشتر میشد. سعی میکردم خودمو آزاد کنم. فایده ای نداشت. دست از تقلا برنداشتم. نور قطار خیلی نزدیک شد. چشمامو بستم و فقط صدای خنده ی کویین شارک رو شنیدم.
چشامو بسته بودم اما باد میومد. صدای بوق قطار....داشت دور میشد.یه حسی مث این داشتم که....از یه قطار جا موندم. تنهای...تنها.اما....وقتی چشامو باز کردم.....جلوی چشمام یه نفر بود.....کت. به خودم اومدم. لیدی باگ: من زندم؟ تو مردی؟ چی شده؟ کت: نترس لیدی من. هم من زنده ام هم تو. اتفاق خاصی هم نیفتاده. فقط یه گربه یه کفشدوزکو از روی ریل های قطار برداشته و نجاتش داده. لازم به ذکر است بگم با یکم بازی با کلمات....کفشدوزک نه کودک. مثه یه بچه پر دردسری.بگذریم. اونا کین؟ چون دراز بودم بلند شدم نشستم. لیدی: بن و کرول. آقای بزی و کویین شارک. همدست های فو.
کت: اوممم. پس این قصه سر دراز دارد. نمیتونیم بدون مقدمه پیش بریم.اول باید بریم یکم استراحت کنیم نا سلامتی تازه از سفر اومدیم. لیدی: وایسا وایسا. تو چجوری اومدی و منو پیدا کردی؟ کت: خب....من داشتم میومدم قصر چون سر رام یه گلایی بود که برای تو ساخته شده بود و منم از خدا خواسته چیدمشون و خواستم برات بیارم که یکدفعه خدمتکارت منو دید و بهم گفت اومدی پاریس منم خودمو رسوندم. سر موقع. لیدی: ادرین؟ چرا انقد شبیهید؟ کت: شبیه؟ شبیه کی؟ لیدی: تو،فیلیکس،بن شما....فامیلید بن خودش گفت پسر داییته. کت: اون بن این بنه؟? لیدی: متاسفم ولی اره. عکسی ازش داری؟ کت : اره بهم نشون داد. لیدی: ادرین این که خودتی. کت: شباهته دیگه. این من نیستم. اون یه خراش کوچیک رو گردنش داره ولی من ندارم. فیلیکسم که با اون صورت پوکرش مشخصه.
یه پوزخند زدم. یدفعه یادم اومد که یادم رفته بپرسم کجاییم. گفتم: کت ما کجاییم؟ کت: این....ام.....یه انبارمخفی.....زیرمعدن....کنار.....ایستگاه قطاره. لیدی: چرا اومدیم اینجا؟ کت: چون امن ترین و نزدیک ترین جا بود. لیدی: اوهوم. یکدفعه صدای گرومب گرومبی اومد. انبار داشت پر از آب میشد. گوشوارم صدا داد. تبدیل به مرینت شدم. تیکی افتاد رو دستم. مرینت: حالت خوبه؟ تیکی: یه چیزی...داره...قدرتمو خنثی میکنه? پس قدرت معجزه گر بز اینه. این....پس چرا کت ادرین نشد؟ رفتم قایم بشم که هویتم لو نره. کت سرحال و سلامت اونجا داشت منو با تعجب نگاه میکرد و با نگاه میگفت تبدیل شو.منم که نمیتونستم تبدیل بشم. یه پارچه اونجا بود. یه ماسک ازش ساختم. ( چاقو داره همراه خودش) زدم به صورتم بقیشم مث شنل انداختم رو خودم یه جوری که ضایع نشه. بعد قضیه رو به کت گفتم. اون گفت: اها. و یکدفعه سقف ریخت پایین.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
دو تا شاخ سفید و درخشان با یه لباس بنفش ملایم و رگه های سفید و یه شنل بنفش کمرنگ
بن هم یه لباس آبی با دندونای تیز و چشماشم آبی و موهاشم کرمی چون قراره شبیه آدرین باشه
اگر دوست داشتی رمان منم بخون ولی چون نظرات و حمایت ها کمه شاید ادامه ندم???
هیچوقت تسلیم نشو. منم اولاش بقیه یه نظرایی دادن که تصمیم گرفتم اصلا ننویسم. اما با خودم گفتم : ادامه میدم. اگه بعضیا نمیپسندن دلیل نمیشه همه نپسندن.❤
سلام ببخشید من یه تست دارم الان فهمیدم اسمش مثل تست شماست ببخشید?
خب اگه برات امکان داره اسمشو عوض کن. اگه هم نه یه نشونه بزار که کسایی که میخونن بفهمن.❤
اما من که تستی نمیبینم!
عاليييی بود. پارت بعدی رو زودتر بزار❤
تستو گذاشتم. در حال بررسیه.❤
فردا پارت بعدی رو میزارم. اما دوباره بهم درباره لباسا بگید. چون نظرات واقعا کمه. منم نظرات بالای هشت تا نباشه بعدی رو نمیزارم. الان که هشت تا شد فردا بعدیو میزارم.