سلام دوستان اومدم با پارت اول داستان و امروز یکشنبه 3 مرداد هست
شروع داستان از زبان ادرین:صبح از خواب بیدارشدم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم وسط صبحونه مامانم گفت امیلی_امروز میری به یه دانشگاه دیگه....ادرین_چرا؟.....گابریل_چون ما فهمیدیم اکیپ mdc که مدیرش دختری به نام مرینت دوپن چنگ هست توی دانشگاه فرانسیس درس میخونه و تو هم باید بری به اون دانشگاه و سعی کنی نظر اون دختر رو جلب کنی تا بتونیم به راحتی اون چیزی رو که میخوایم گیر بیاریم......ادرین_اما من نمیخوام به ی دانشگاه دیگه برم چون نینو تنها میمونه.......امیلی_نگران نباش اون هم با تو به اون دانشگاه میاد ما که نمیتونیم هکرمون رو تنها بزاریم.......ادرین_باشه قبول
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
محشر بود عزیزم
فصل دوم داستان من هم اومده اگر دوست داشتی بخون 😍🙏🏻
ممنون
عالی بود💖
ممنون
عالیییی⚘
ممنون
عالی بود
ممنون
سلام عالیه پارت بعد رو زود بزار راستی آجی میشی
ممنون
بله حتما
ستارم 12 سالمه از اصفهان