عشق حقیقی 3 ?? ( میراکلس فصل 4 پارت 3 ?? )

سلام دوستان ?? حالتون چطوره !؟ اومدم با قسمت بعدیه عشق حقیقی ??? ??? تستچی جان خواهشا قبول کن ?? دوستان ببخشید این پارت کوتاهه و اتفاق خاصی توش نمی افته ... چون پارت بعد که اونم هم زمان با این نوشتم و الان آمادس و منتظرم تا این یکی منتشر شه و اون یکی رو بذارم کولاکه ??? دوستان نمی دونم چرا استقبال زیادی از سوپرایز نشد ، ولی اگر شما اون رو نخوندید حتما بخونید چون ضرر نمی کنید ? من سر سوپرایز خیلی اذیت شدم و زحمت کشیدم تا خبر های معتبر و تقریبا دقیق به شما بدم ... اگر نمی خونید یکاری کنم تا بخونید ... والا ??? پس بخونید تا نیومدم سراغتون ??? دوستان من به شدت سرما خوردم و الان سه تا جعبه دستمال کاغذی گذاشتم کنارم که دوتاشونو از صبح تا الان تموم ... اگر نتونستم مثل قبل وقت بذارم ببخشید ? نظر بدید و با نظراتون به من انرژی بدید تا زود تر سر حال شم ? دوستتون دارم ?? برو بریم ??

خب ... کجا بودیم !؟ ? آها ? دوستان همونجور که بهتون گفتم ، در کامنت ها طرفند قیافه ی نویسنده خیلی مورد استقبال قرار گرفته و منم تصمیم گرفتم این طرفند رو روی آدرین بدبخت پیاده کنم ... قیافه ی نویسنده = ???

از زبان مرینت : از در بالکن پریدم تو اتاقم و تبدیل به مرینت شدم ...... خودمو پرت کردم رو تخت و گفتم : تیکییییییییییییییییییییییی ??? باورت میشه !؟ کت نوار دستم رو بوسید ??? وای خیلی حس خوبی بود ??? حتی اگر تا فردا صبحم چیزی نمی گفتم اون به کارش ادامه می داد ??? تیکی : مرینت ! کت نوار همیشه دستتو می بوسه ?‍♀️

تو همیشه دستتو می کشی و اخماتو می کنی تو هم و بدون اینکه هیچ چیزه اضافه ای بهش بگی ، پشتتو می کنی و میری ? داشتم با مرینت حرف می زدم که دیدم اشکاش سرازیر شد ? واییییی ? نباید این حرفارو می زدم ??? بهش گفتم : مرینت داری گریه می کنی !؟ ? گفت : اون همیشه دوستم داشته و بهم اعتماد داشته و همیشه هوامو داشتم ??? اما من هیچ وقت ندیدمشو بار ها قلبشو شکستمو بار ها پشتتشو خالی کردم ??? این انصاف نیست که من اونو بخاطر آدرین بودنش دوست داشته باشم ??? من باید اونو برای خودش دوست داشته باشم ??? تیکی : واااااای ??? این چه حرفی بود به مرینت زدم !؟ ??? که همون لحظه یه فکری به سرم زد ... قیافه ی مرینت = ??? ... قیافه ی تیکی : ?? ... قیافه ی نویسنده : ???

مرینت گفت : من همیشه کت نوار رو رد می کردم ، بار ها قلبش رو تکه تکه کردم ، اما اون باز هم من رو دوست داره ??? چرا باید یک همچین آدمه مظلومی ، گیره یکی مثل من بیوفته ??? بهش گفتم : درسته مرینت تو تا الان بارها قلب کت نوار رو شکستی ? پس ... پ پس باید اینکارتو جبران کنی ? ببین ، کت نوار عاشق توعه و تو هم باید اشتباهت رو جبران کنی ... خ خب ... چه راهی بهتر از اینکه اون رو به آرزوش برسونی ? مرینت گفت : آره ... آ آره درسته ... ممنون تیکی ، بدون تو چیکار باید می کردم !؟ ? تیکی : داشتم با مرینت صحبت می کردم که تلفنش زنگ خورد ...

از زبان کت نوار : رسیدم خونه و از پنجره پریدم توی اتاقم و تبدیل به آدرین شدم ( حالا از زبان آدرین ? ) پلگ رو پرت کردم تو کابینت پنیر ها و خودمم با سر رفتم رو تخت ، به عکسای لیدی باگ نگاه کردم ... گفتم : پلگ باورت میشه لیدی باگ منو بوسید !؟ ? پلگ گفت نههههههههه ، منم که اصلا نمی دونم برا چی اینکارو کرد ? بهش گفتم : چی !؟ گفت : با پنیرام بودم ??? یه ذره فک کردم ... به پلگ گفتم : پلگ ! تو تا حالا عاشق شدی !؟ یه لحظه دیدم پلگ شبیه کوامیه لیدی باگ شده ??? و فهمیدم که ... اوممممممممم ، آرررررررررررررره ??? حدس می زدم اون فرد کی باشه ? تنها کسی که هم رده ی پلگ باشه و سنش تقریبا با پلگ یکی باشه ... تیکیه ? بهش گفتم خب اون کیه !؟ ? گفت : م من م م ممن بهش گفتم : اگر بهم بگی عاشق کی هستی یه سوپرایز پنیری برات در نظر می گیرم ... گفت : مم م من ع عا عاشق ق قق پننیرر ر هه هس تت م

اون لحظه فقط می خواستم برم تو خیابون ، زبونم رو در بیارم و کل خیابون های پاریس رو لیس بزنم ، کورونا بگیرم ، بمیرم ?‍♂️??? خودمو نگه داشتمو سعی کردم نخندم ? هنوز دارم سعی می کنم ? و هنوز ? که یهو به خودم اومدم و فهمیدم پلگ رفته می خواستم برم دستشویی که یه صدایی از کابینت پنیر ها اومد صداش شبیه ?‍♂️???????? نتونستم خودمو کنترل کنم و دهنمو باز کردمو تا جایی که می تونستم قه قهه زدم ??? وااااااااااااااای ??? یه لحظه کامل نفسم رفت ??? حتی فرشته ی مرگم جلوی در دیدم ??? واااااااااااااااااااااااااااااای دلمممممممممممم ??? بعد از جرررررررررررررررررررر خوردن حواسمو جمع کردم و فهمیدم اون چیزی که جلوی در دیدم فرشته ی مرگ نبوده و بلکه پدر محترمین خانواده بوده ? کاش فرشته ی مرگ بود ? گفت : آدرین حالت خوبه !؟

گفتم : چی !؟ ... اممم ... آره ... چیزه ... م ممن فقق ... مم م ن .. خنده ... نه چیزه ( وااااااااای ، گند زدم ?‍♂️ ) نمی دونستم جی بگم که پدرم گفت : خوشحالم که خوشحالی ? حالا بگو ببینم ... به چی داشتی اینجوری می خندیدی !؟ ? یکی نبود پشمای منو از این وسط جمع کنه !!! ? اصلا انتظارشو نداشتم ... خورمو جمع و جور کردم و گفتم : چیزه ... پلگ ... چی چی !؟ نه بابا ... پلگ چیه !؟ اصلا پلگ کیه !؟ چیز ... آها .................... که همون موقع یه فکره خوب به سرم زد ... قیافه ی نویسنده ی مریض و کرم ریز = ???

گفتم : چیزه ... تو موبایلم یه جوک دیدم و خندم گرفت ? پدرم گفت : اما آدرین ، آخرین باری که تو ، توی اتاق من بودی موبایلت توی اتاقم جا موند ... الانم اومدم همونو بدم !!! ?‍♂️?‍♂️?‍♂️

گفتم : چیزه ... واااااای ... آها ... چیزه ... من م منظورم کامپیوتر بود ... آره کامپیوتر ? پدرم گفت : آدرین کامپیوتر خاموشه ? گفتم : منظورم این بود که یه جوک قبلا توی کامپیوتر دیده بودم که الان یادم اومد و خندم گرففففففففت ??? گفت : خب اون جوک چی بود !؟ بگو تا منم بخندم !!! ? واااااااااااااااای ? من که جوک بلد نیستم ... ا الان از کجام جوک در کنم ?

از زبان گابریل : خب اون جوک چی بود !؟ بگو تا منم بخندم !!! ? همون لحظه بود که دیدم آدرین رنگش زرد شد و با لکنت تمام گفت : یه روز یه مرده می خوره به نرده ، دیگه بر نمی گرده ?

از زبان آدرین : این چه جوکی بود گفتم !؟ ?‍♂️?‍♂️?‍♂️ می خواستم برم لب پنجره و خودمو پرت کنم پایین که دیدم بابام کف زمینه و داره جر می خوره !!! ? و متوجه شدم که از شدت بی مزگی جوکم به این حال و روز افتاده ??? ( وات ده فازی که آخرش به جای ز ، ک داشته باشه ??‍♂️ )

وااااااااااااای ، چقد بابام کیوت می خنده ??? از شدت خنده ی اون منم دوباره خندم گرفت ( سه ساعت بعد ? ) بعد کلی جر وا جر شدن با بابام بالاخره بابام موبایلمو گذاشت رو میز و رفت بیرون ? بالاخره رو کارم تمرکز کردم و یادم افتاد که امشب با عشقم قرار دارم ?