داستان ( عشق معجزه ) پارت ۱

شروع داستان( معجزه عشق) پارت ۱

از زبان مرینت:من و الیا همین الان سوار هواپیما شدیم، تا بریم پاریس ، من خیلی خوشحالم چون دارم میرم خانواده ام را پیدا کنم. من طبق تحقیقاتی که توسط الیا انجام شده بود فهمیدم که خانوادم یک خانواده معروف هستن و اون یک پسر دارن به اسم مارسل و این به این معناست که من یک برادر دارم 😄و اسم خانواده من دوپنچنگ است ( بچه ها من یادم رفت تو معرفی یک چیزی بگم مرینت و الیا هر دو توی یتیم خونه بزرگ شده و الان مرینت و الیا برای پیدا کردن خانوادشون اومدن پاریس)

هشت ساعت بعد: (بچه ها پرواز نیویورک تا پاریس ۸ ساعت است) از زبان الیا : من و مرینت همین الان به پاریس رسیدیم و من هم مثل مرینت می خواهم خانوادم را پیدا کنم و اینکه امروز مدل معروف پاریس ادرین اگرست داره از امارات برمیگرده و فرودگاه خیلی شلوغه، مردم و خبرنگارا از جلوی جت ادرین اگرست تا بیرون فرودگاه صف بستن تا مصاحبه و امضا و عکس بگیرن

از زبان ادرین:داشتم از بین خبرنگارا و مردم رد میشدم که چشمم خورد به دو تا دختر که داشتن چمدوناشونو تحویل میگرفتن یکی از اونا موهای قهوه ای داشت و اون یکی موهای سرمه ای اون مو سرمه ای یه خیلی خوشگل بود. پس وقتی از بین خبرنگارا و مردم رد شدم،رفتم شرکت اما به بادیگاردم گفتم که اون ها رو سوار کنه و بیارتشون شرکت

یک ساعت بعد: بعد از گذشت یک ساعت اون دو تا دختر اومدن شرکت نینو کلن حواسش پیش اون مو قهوه ایه بود. وقتی اون دختره مو سرمه ای رو دیدم ......... (ادامه در صفحه بعد)

کات ببخشید بچه ها من کلن کرم دارم😁😜 برای پارت ۲ انرژی میخوام لایک و کامنت فراموش نشه فالو=فالو