احضار پارت ۱۱(آخر)

-پسره +املی *اریکا تو این پارت لازم میشه😉

-شماها اینجا چی کار میکنید😡*خودت چرا این خونرو خریدی که ما بیایم توش توش گیر کنیم امممم تو بگو املی😅+اصلا تو چرا این خونرو خرید -سوال منو با سوال جواب ندید😡+اگه سوالتو با سوال جواب بدیم مثلا چیکار میکنی😒*آره چی کار میکنی😒خیلی رفتیم رو مخش و انداختمون از خونه بیرون ولی خیلی کیف داد خیلی رفتیم رو مخش😅

داشتیم فکر میکردیم که چجوری بریم پیش اژدها که اریکا یه روستارو نشون داد *چطوره بریم از مردم اون روستا بپرسیم🤔 +آره فکر خوبیه بریم😉 رفتیم تو اون روستا یه پیرزنرو دیدیم ازش پرسیدیم که چجوری میتونیم بریم پیش یه اژدها اونم گفت باید احضارش کنید و یه کاغذ گذاشت تو دستم بقیه مردم اون روستا خندیدن و گفتن اون پیرزنه دیوونس شما هم انگار دیوونه هستید که میخواین برین پیش اژدها همینطور داشتن میخندیدن که یه هو یه مرده اومد که همه ساکت شدن

یواش از پیرزنه پرسیدم که اون کیه اونم گفت که اون خودش این روستارو درست کرده برای همین همه بهش احترام میزارن اون یه خورده به ما نگاه کرد و گفت شما چقدر مثل بچه های منید که گم شدن بعد دستمونو گرفت و برد خونشون یه اونجا سه تا اتاق بود یکیشو نشون داد و گفت اون اتاق شماس و بعد در باز کرد و ما هم رفتیم تو اتاق نامه ای که پیرزنه داد رو باز کردیم و خوندیم آموزش احضار اژدها بود ولی این سخت تر بود چون این بار باید چیزی رو جز روح و جن احضار میکردیم

اژدهارو احضار کردیم اون گفت:«چجور جرعت کردین منو از خواب بیدار کنید»هههههههه نه شوخی کردم شوخی کردم اینو نگفت😂اجازه داد که ازش یه سوال بپرسیم منم ازش پرسیدم که حرف اون روخ رو برامون توضیح بده اونم گفت:«چیزی هست جلوی چشمانتان که خبر ندارید هیچکدام از آن شاید باشه تمام این خیالات همانا کسی نمیداند اون اینجاست همینطور هم شماها راه از بین بردنش تنها هست زدن این دکمه ها!»بعد از توی زمین دو تا مسطتیل اومد بیرون که روی هرکدوم یه دکمه بود دست همو گرفتیم و دکمه ها رو زدیم

وای عینک های شبیه سازی از جلوی چشمامون برداشته شد ما تمام این مدت تو یه بازی بودیم که مخصوص افراد بالای ۲۰ سال بود و همشون توش میباختن ولی ما با اینکه ۱۴ سالمون بود برنده ی بازی شدیم و جایزهرو بردیم😍 به زودی فینال شروع میشه امیدوارم که توی اونم برنده بشیم خب خداحافظ دفتر چیه خاطرات من😘

خب تمومشد😊 فهمیدید که دیگه چی شد تمام این مدت تو یه بای بودن و املی هم داشت خواطراتشو تو دفتر چیه خواطراتش مینوشت😃راستی اون چیزی که اژدها ه گفت مثلا شعر بود میدونم خیلی بد شده ولی شما هم لطفا با ریتم بخونید😅

اسلاید اضافی😐

اسلاید اضافی😐

اسلاید اضافی.😐