این اولین داستان من هست امید وارم خوب از آب در بیاد
صبح از خواب به کمک تیکی بیدار شدم و رفتم مدرسه که دیدم که دیدم کاگامی خود شیرینی کرده و دست آدرین رو گرفته و درن میان مدرسه آدرین آمد رفت پیش کلویی که داشت حرص می خورد گفت تولد مبارک آهان تازه یادم افتاد امروز روز تولد کلویی بود همه رفتیم سر کلاس بعد کلاس آدرین اومد پیشمون خلاصش اینکه گفت برای تولد کلویی چی میارین بعد آلیا گفت اون که به تولدش مارو دعوت نکرده بعد ادرین گفت ام منظورت اینه که اون فقط منو دعوت کرده همه گفتیم اره خب بعد ادرین گفت با کلویی حرف صحبت می کنم بعد رفت
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی
عالی
عالی بود بعدی یه سری به تست های منم بزن
بعدی رو بساز
عالی ادامه بده
ممنون لطفا به تست های دیگه هم سر بزنید
لطفا قسمت بعدیرم بساز
اره خیلی قشنگ بود
داستان جالبی بود اگه خواستی به تست ها یا داستان منم سری بزن 🤗🤗🌸
عالی بودی عزیزم به تست منم یه سری بزنی اسمش کت باگ و لیدی باگ هست الان قسمت دو هست مرسی????????????????