سلام دوستان گلم من اومدم با پارت۵ امیدواریم خوشتون بیاد
از زبان مرینت آدرین بلیطگرفتی برای نیویورک گفتم نیاز نیست چون از دوران میتونی یکی شو انتخاب کنی اول میتونم باقدرت معجزه گرمونبریم که قدرت پرواز هم داره دوم باجت شخصی من گفتم آدرین دیونه شدی گفت چرا گفتن اگه بامیراکلس بریم کی بچه هارو ببره نیویورک گفتم راست میگی بانوی من پس باجت شخصی من میریم نه هواپیما عمومی گفتن آدرین تو بهترینی❤️?
فردا صبح اولین روزی بود که من همه رو بیدار کردم (منظورش تیکی پلگ وادرین هستش)بعد رفتیم فرودگاه ما سوار شدیم (دوستان خلاصه میکنم) ما به نیویورک رسیدیم آدرین و من سوار ماشین هوشمند آدرین شدیم
به آدرین گفتم آدرین هتل ما کجاست چون خسته گفت اونجا نمیریم گفتم خونه کرایه کردی گفت نچ گفتم یعنی خریدی باخنده گفت آره چقدر زود فهمیدی??
رفتیم خونه آدرین یکی از بزرگترین خونه نیویورک روگرفته بود دهنم باز مونده بود که یه زن و مرد(خدمتاکاراشون هستن مثل ناتالی و اون گنده هه اسمش یادم نیست)اومدن گفتن خوش اومدی آقا و خانم اگراست
رفتم داخل خونه خیلی بزرگ بود یک اتاق دونفره برای منو آدرین و دوتادیگه یکیش برای کاره های طراحی من اونیکش اتاق پرو برای لباسهای است که برای آدرین میدوزم چون اون مدلمه
بعد آدرین گفت مرینت میای بریم جاهای دیدنی شهر رو ببینیم گفتم چرا که نه بچه هامون رو سپردیم به آلیس و فرانک(اسم خدمتاکاراشون هست)و با ماشین آدرین رفتیم بیرون اونجا به بستنی فروشی بود مثل بچه ها بازوی آدرین رو گرفتم گفتم آدرین بستنی فروشی آدرین به ماشینش گفت بزنه کنار و رفتیم بستنی خوردیم اما به پای بستنی های جادویی آندره نمیرسید
شب شد رفتیم خونه وادرین خیلی خسته بود و خودش رو انداخت روتخت جفتمون مثل دیونه ها پرسیدیم و خوابمون برد صبح که بیدار شدم آدرین گفت سلام بانوی من گفتم صبح بخیر پیشی رفتیم صبحونه بخوریم که آلیس گفت صبح بخیر خانم و آقای اگراست گفتم اشکالی ندارد میتونی به اسم کوچیک صدامون بزنی اگه خواستی
خیلی ممنون که داستانم رو خوندید میدونم کم و افتضاح بود و اگه نظر بزارید ممنون میشم چون بنظر من روحیه میگیرم و هیجان انگیز ترش میکنم راستی دلتون میخواد برای مرینت یا آدرین خواهرای برادر بزارم اگه میخواین تو کامنت ها بگین
خدانگهدار
منتظر قسمت ۶باشید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گذاشتم داره انتشار میشه فقط صبر کن تستچی بررسی کنه