فرار از زندان آزکابان،دیوانه ساز در قطار
بچهها من همین الان اعلام کنم کامنت و بازدید و لایک تستام خیلی کمن اگه لایک و کامنت بازدید نداشته باشن داستان تو همین پارت یا پارتای تموم میشه یا شاید دیگه ننویسم و از تستچی برم،اگع این جوری شد نگید نگفتم
خانواده ویزلی باهم خداحافظی میکردند،سپس، پرسی ویزلی (به قول فرد ابله وزارتخانه پرست خانواده آزار تشنه قدرت 😂) سوار شد ولی فرد و جرج که باید بعد از پرسی سوار شوند ایستادند، مالی ویزلی:شما چرا سوار نمیشید؟ فرد و جرج:شَرِل! مالی: چی؟فرد و جرج:شَرِل! مالی شرل دیگه چه کوفیته؟ فرد: مامان اولن شِرل نه شَرِل دومن جرج: فرد خوشگل مو شرابیت اومد. شَرِل لِیک دختر سفید و زیبایی بود با موهای شرابی و چشمان سرمه ای
(فلان و بهمان و بیسار میریم زمانی که میخوان تو یه کوپه بشینن) ویوین نونیِز در یک کوپه خالی نشست رزیتا سوآن دوست خوب ویوین نونیز وارد شد و بعد از کمی گفت و گو باهم آشتی کردند. هری و هانا پاتر رون ویزلی و هرمیون گرینجر در کوپه ای به همراه پروفسور آر جی لوپین که خواب است نشسته بودند و با هم گفتگو میکردند کمی بعد برق ها رفت و فلان و بهمان و بیسار (همون اتفاقاتی که افتاد)در کوپه ویوین، (کمی قبل از اینکه برق رود دراکو به کوپه شأن آمده بود)_ دراکو حالت خوبه؟
دراکو بیهوش شده و سرش روی پای ویوین بود (خوش به حالت وی)این سوال را رزیتا پرسیده بود، شکلاتی در دستش بود آن را به دراکو داد،-خب تو بیهوش شدی، اگه اونو نخوری وقتی برسیم مدرسه میبرمت پیش خانم پامفری! دراکو با ترس و لرز گازی به شکلات زد،رفتن پیش خانم پامفری یعنی درز پیدا کردن اینکه او غش کرده بود،- رزیتا تو این شکلات رو از کجا میاری؟-این از اون سوالا بودا!من عاشق شکلاتم چرا نباید تو کیفم داشته باشم؟ صدایی گفت شما حالتون خوبه بچه ها؟ مرد رنگ پریده و عجیبی جلوی در کوپه ایستاده بود -بله ما خوبیم
پایان این قسمت الان مهمون داریم منم باید کمک کنم خیله خوب بایی
❤️🦁💚🐍💙🦅🧡🦡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی❤