
اینم پارت پنجم توی این پارت اتفاقات خوبی می افته حتما بخونید
مامانم اومد و گفت :بچه ها ماداریم میریم فروشگاه شما هم میاین _اره مامان بعد رفت خواستم برم اتاقم ولی ترسیدم و بهش گفتم _میشه باهام بیای تا اتاقم _اره البته ..رفتیم اما اونجا هیچی نبود برقا رو روشن کردم و یه تاپ سفید و یه شلوار لی و سیوشرت ابی پوشیدم مشکیم رو هم پام کردم بعد که رفتم اتاق الکس اونم داشت اماده میشد یه یه استینکوته سفید و روش یه تیشرت مشکی و شلوار مشکی و کیگرزه مشکی موهاش رو داشت درست میکرد واقعا خوشتیپ شده بود پرسید چطور شدم؟_خیلی جذاببببب....یعنی قشنگ شدی خوش تیپ اخ فکر کنم که گند زدم _تو هم خیلی خیلی خوشگل شدی ?
فروشگاه
داخل فروشگاه قدم میزدم که دیدم یه پسره داره بهم نگاه میکنه اومد سمتم گفت ببخشید خانم شما لارا نیستید _شما؟_من پیترم دوست پسر سابقت_اها ام پیتر هریسون _اره البته اون موقع فقط به خاطر این بود که لج جان رو در بیاری _اره یادم اون موقع فکر میکردم گه جان ادم مهمیه اه چقدر احمقانه بود_تو اینجایی و ..
_اره راستش این اواخر واقعا بد اوردیم _من توی کالج ..._منم توی همون کالج درس می خونم _چه خوب پس میتونیم باهم بریم کالج _اره ازدید الکس :داشتم داخل فروشگاه قدم میزدم که داخل شیشه یخچال دیدم که یه دختر پشت سر لارا وایساده اما کسی نبود بعد چاقو های بالا سرش تکون خوردت سریع رفتم
سمتش و کشیدمش عقب و چاقو ها افتادن پشت سرش وای اصلا متوجه کارام نبودم بقلش کردم گفتم حالت خوبه بعد برگشت پشتش رو نگاه کرد چاقو ها فرو رفته بود توی سر پیتر یه جیغ بلند زد کل فروشگاه اونجا جمع شدن اونم منو بقل کرد و گریه کرد بعد از اینکه پلیسا اومدن و از ما باجویی کردن ما رفتیم خونه لارا خیلی حالش بد بود
من دستش رو گرفتم و اون من رو بقل کرد انگار اروم تر بود بعد که رفتیم خونه بهش گفتم که انعکاسش رو توی شیشه دیدم وقتی توی اینترنت گشتم فهمیدم که یه نفرینه یه دختر ی توسط خانوادش شکنجه می شد و ازیتش می کردن وقتی هفت سالش بود خودش رو دار میزنه داخل همین خونه وسیله ارطباتش هم اون گردن بند بود که پدرم داده بود به
به نظرت به کی داد
خواهرم تا این رو گفتم لارا گفت:اون شب یه دختر اونجا بود _خب که چی _الکس اون خواهرت رو کنترل می کنه به خاط همین از همه ما شاد تره چون اون خود اونه _اون یاشا نیست _باید احتمالات رو در نظر بگیریم ...خانم مکزین_بچه ها بیاین شام ._بهتره بریم شام بخورین لارا ....
سعی میکنم خیلی زود داستان رو تموم کنم دوستان
نظر فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام میشه به این کامت پاسخ بدی که پروفایلت رو پیدا کنم