امیدوارم از داستان خوشتون بیاد و لطفاااااا کامنت بزارید و لایک کنید من داستان قبلیو چون لایک و کامنتش کم بود تموم کرذم لطفا داستانو به بقیه هم معرفی کنید💜
مارینت:با آلیا قرار داشتیم که بریم پارک.وقتی رسیدیم آلیا رفت تا نسکافه بگیره☕وقتی رفت یه پسره با موهای قهوه ای و ماسک اومد طرفم و بهم یه پاکت داد و گفت:(وقتی رفتی خونه و تنها بودی بخونش.)منتظر نموند که من حرفی بزنم و رفت.منم کمی نگران شدم.وقتی رفتم خونه شب بود با ترس و نگرانی پاکتو باز کردم کردم و خوندمش. نامه:فردا ساعت 12:00بیا کنار رود سن و تنها بیا)تا اینجاشو که خوندم با خودم گفتم آره چون تو گفتی حتما میام😏بعد بقیشو خوندم. ادامه:الان حتما داری با خودت میگی نمیای ولی باور کن به نفع خودته که بیای تو که نمی خوای اتفاقی برای مامان جونت بیفته؟)تا این جمله رو خوندم نفسم بند اومد.مامانم خیلی برام مهمه و نمی خوام از دستش بدم,به خاطر مامانمم که شده باید برم😔
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
61 لایک
چرا اینقدر داستانت عالیه
عزیزم داستانت از من کپی هست ، باید از من اجازه میگرفتی
داستان من مثل داستان شما نیست نمیشه چون فقط آدرین مارینتو دزدیده بگید از شما کپی کردم و اینکه کپی نیست در قسمتای یعد معلوم میشه
تو کپی کردی چون من داستانمو از اهنگ criminal الهام گرفتم
از همتون ممنونم💜
عالی بود رفت توی لیست داستان هام😁
عالی بود پارت بعد رو سرعتر بزار
ادامه بده😊
عالیترین بود ادامه بده
عالی بود ولی بیشتر بنویس
عالییی بود ☺💜
خوب بود ادامه بده