
سلام دوستان من اکانتمو از دست دادم ?و برای دو قسمت قبلی باید اسم داستان رو سرچ کنین. میدونم چقدر طول کشیده ولی منو ببخشین ?گناه دارم?
من با خانم بوستیه رفتم سر کلاس و رفتم سر جام نشستم?زنگ تفریخ دیدم که لایلا کیف به دست و گریه کنان? به بیرون از مدرسه دوید من هم یه نفس عمیق کشیدهم و تو دلم گفتم:اخیش رفت?زنگ تفریح رفتیم سر کلاس نشستیم دیدم خانم مندلیف و اقای داماکلیس اومدن داخل کلاس. اقای داماکلیس(مدیر مدرسه)گفت: لایلا رو به خاطر امنیت مدرسه و مرینت اخراج کردیم.همه ی کلاس یهو من رو نگاه کردن و با خشم و نفرت بهم زل زده بودن منم گفتم:فکر کنم اشتباهی فکر کردن
رنگ تفریح همه از من دور شدن و با نفرت بهن نگاه میکردن رفتم سمت الیا و گفتم:چرا همه اینجوری شدن?الیا گفت: برو اونور دختره ی کثیف دروغ گو بزدل دل سنگ ?گمشو اونور ?منم ناراحت شدم و رفتم تو دستشویی و تا تونستم گریه کردم?تا که دیگه صدایی نشنیدم از زبان ادرین:همه از مرینت فرار میکردن ? بعد دیدم مرینت رفت تو دستشویی ?گفتم:بزار بعد از کلاس باهاش حرف میزنم.زنگ خورد و همه رفتیم سمت کلاس همرو دیدم ولی مرینت رو ندیدم?از خانم اجازه گرفتم و رفتم تو دستشویی و مرینت رو هرچی صدا کردم جواب نداد تا اینکه در رو شکوندم و دیدم
دیدم مرینت بیهوشه? و تیکی هم داره گریه میکنه ?از تیکی پرسیدم چیشده اون هم قضیه رو برام تعریف کرد. من مرینت رو بقل کردم و بردمش بیمارستان. اونا مرینت رو بردن و بعد از چند دقیقه گفتن: که حالشون خوبه فقط اب بدنشون کم شده بود.?گفتم:اخیش خداروشکر کی مرخص میشن؟گفت:بعد از اینکه سرومشون تموم شد میتونید ببریدشون
من هم صبر کردم تا سرمش تموم شه چند دقیقه گذشت تا اینکه گوشیم زنگ خورد?نینو بود.برداشتم و گفتم:سلام کارم داشتی؟نینو گفت:معلومه کجایی ما کل مدرسه رو دنبالت گشتیم?کجایی؟ گفتم:من بیمارستانم?گفت:برای چی بیمارستان چه اتفاقی افتاده?گفتم: میتونی بیای بیمارستان اونور مدرسه گفت:باشه الان با الیا میام
بعد چند دقیقه الیا و نینو رو دیدم نینو گفت:خب بگو چیشده؟من گفتم:رفتم دسشویی دیدم مرینت بیهوش شده و منم اوردمش اینجا?گفت:اها چرا بیهوش شد? دیدم الیا رفت.گفتن الیا صبر کن کارت دارم.الیا وایساد گفت:بله؟ گفتم:الیا اونجوری که فکر میکنی نیست و براش تعریف کردم که چه اتفاقی افتاده.و اون هم از خودش نا امید شد و گفت:وای همش تقصیر منه من اونو ناراحت کردم و اون رفته تو دستشویی گریه کرده?
ادامه داد اگه من اون حرفو بهش نگفته بودم الان اینجوری نمیشد?من بهش گفتم: کاریه که شده حالا وقتی که بهوش امد برو و دلش رو بدست بیار بعد اون لبخند زد و گفت:باشه?از زبان مرینت:بیدارشدم و دیدم تو بیمارستانم که یهو در باز شد و الیا و ادرین اومدن تو.من تا الیا رو دیدم گریم گرفت?و رومو کرد اونور که دیدم الیا نزدیک تر شد و گفت:ببخشید من نمیدونستم که لایلا باهات اینکار رو کرده? من فکر کردم رفتی و برای لایلا پاپوش دوختی? و لایلا رو بیگناه به خاطر پاپوش تو اخراج کردن ?. ببخشید زود قضاوت کردیم?بعد من اشکامو پاک کردم و گفتم: اشکال نداره اما من از اون ادما نیستم که پاپوش درست کنم?به هر حال میبخشمت?
الیا خوشحال شد و گفت:مرسی?ادرین اومد و گفت:با بهوش اومدنت خوشحالم کردی?و بعد بوسم کرد و منم مثل گوجه شدم??و الیا هم از تعجب بهم اینجوری زل زده بود?گفتم:بعدا برات تعریف میکنم??الیا گفت:باشه?بعد از چند دقیقه سرومم تموم شد و همه رفتیم خونه ی ما.فردا صبح الیا برای همه ی بچه ها تعریف کرد چیشده و اونا هم یکی یکی اومدن و معزرت خواهی کردن ازم?
بهد از مدرسه دیدم که لایلا شرور شده تبدیل شدم(تیکی خال ها روشن)رفتم به سمت شرور و یکم باهاش جنگیدم فهمیدم اون قدرتش اینه(با شلیک از تفنگش اون فرد رو عاشق خودش کنه?)بعد از چند دقیقه گربه اومد گفتم:چقدر دیر کردی?گفت:ببخشید بانوی من دلیلش رو بعد بهت میگم?بعد از چند دقیقه جنگیدن خسته شدم و از گردونه ی خوش شانسی استفاده کددم یه طناب بهم داد من هم به گربه گفتم: اونو بکشونه سمت تیر برق اونم همین کار رو کرد و من با طناب بستمش و گربه هم با پنجه ی برنده تفنگش رو پودر کرد و من هم پروانه رو گرفتمش و همه چیز رو به حالت عادی برگردوندم.و به گربه گفتم:خب میخواستی برام تعریف کنی?اون با حالت خوشحال کننده گفت:با کاگامی قرار گذاشتم و گفتم که من یکی دیگرو دوست دارم و اون هم درک کرد و گفت که اون منو دوست نداشته در واقع لوکا رو دوست داشته?
دوستان شرمنده من اکانتمو از دست دادم و نتونستم برش گردونم از یه طرف هم یه بتر سنگین از مدرسه افتاد روم و نتونستم اکانت جدید درست کنم و قسمت بعد رو براتون بزارم
لطفا نظراتتون رو کامنت کنید بازم میگم لطفا منو ببخشین دوستون دارم بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چه خوب🤩😂
چرا بعدی رو نمیزاری
عالی بود❤️❤️❤️
ممنون 🌹🌹🌹
سلام
تو عکس داستانت رو از داستان رزیتا و مرینت کپی کردی
سریع بزار
عالی بود ، ببینم چه نویسنده ای از آب در میای ?
چرا باید کاگامی عاشق لوکا باشه ؟؟؟