
سلااام ❤️🌎 امید وارم خوشتون بیاد و دوست داشته باشین :(😃💜 لطفا با لایک و کامنت هاتون دوباره خوشحالم کنید ... 🤍
ا.ت : زندگیم میگذره ، گاهی با خنده و خوشحالی 🙂🤍 گاهی با سختی و اشک 🥲💔 ... نمیدونم ! چرا ! با مرگ خانوادم توی اون تصادف لعنتی ، زندگیم عوض شد !🥺💔 درسته ! من .. من کنارشون نبودم ولی خب بخاطر دغدغه کاریم بود ، چرا دارم بهونه جور میکنم { اروم زمزمه کرد } \\\ چرا عذاب وجدان ولم نمیکنه ... هااااااا ؟؟؟؟ { با فریاد بلند } اشکام بعد اجازه گرفتن از من سرازیر شدن و دوزانو هنگامی ک عکس خونوادم دستم بود فرود اومدم 😓 مَ .. من چرا توی هیچکدوم از عکسا نیستم 🥺 چرا الا...الان درد مهمون زندگیم شده 😭😭😭 با حسرت به عکس نگاه میکردم ، اروم روی صورت تک تک شون رو با انگشتم نوازش میکردم 🥲 ...))) { ا.ت یِ بازیگر معروف ، فوق العاده خوشگل و ثروت مند هست }
ا.ت : ک یهو گوشیم زنگ خورد ، میخواستم جواب ندم و ندادم 🥲🤍 هق هق کردن هام تازه تموم شده بود ک دوباره گوشیم زنگ خورد و من با ی نفس عمیقی ک باعث شد یکم بلرزم کشیدم و قاب عکسو رو تختم گذاشتم و به سمت میز رفتم ، صدام رو صاف کردم و دیدم کنیاس { کنیا مدیر برنامه و بهترین دوست ا.ت هست و همیشه مراقبش هست 🙂💜 } ا.ت : جواب دادم و گفتم بله کنیا . کنیا : ا.ت خوبی ؟! چ .. چرا صدات گرفتس 😮 ... کجایی ؟ بگو تا زود بیام پیشت 🥺💜
ا.ت : خوبم عزیزم ... یکم دلم گرفته بود 😊❤️ { ا.ت نزاشت کنیا ادامه بده و فوراً گفت } ا.ت : چ خبر ؟! 😃 جانم عزیزم ؟! کاری داشتی 😃💛 کنیا : ااااا ... ن ❤️ فقط زنگ زدم ببینم چی کار میکنی 🤗 . ا.ت : مرسیییی مهربونم خوبم من . کنیا : خوشحالم ک اینو میشنوم .. ااااا .. ا.ت صدام میکنن ، باید برم ، مراقب خودت باش ، میبینمت 💜🖐🏼 ا.ت : برو عزیزم 🖐🏼💛 ...))) کنیا : میخواستم پیشنهاد کاری ک جدید بهش پیشنهاد شده بود رو بگم ک با صدای کسل و گرفتش مواجه شدم ☹️ باید کمکش کنم تا حالش بعد این اتفاق ها بهتر شه ... شا .. شاید اگ ی مدت بره مسافرت حال و هواش عوض شه 😃🧡💫 اره خودشه 😃
کنیا : ولی ن یجای عادی 😶 مردم اذیتش میکنن { منظورش این هس ک از بس مردم دوسش دارن ، میخوان هی ازش امضا و عکس بگیرن ؛ نمیتونه راحت باشه } ی جای خاص 😌👌🏼✨ ک جای هر کسی نیس 😁😂🙌🏼 اومممممم 🙄🤨🤔 اااااااا ... چند روز پیش توی ی تبلیغ ک برام اومده بود دیدم ک ی جای بی نظیر تاسیس شده خارج از سئول برای استراحت هنرمندان و همچنین برای تشکر و قدر دانی از اونا 😃❤️ فوراً گوشیمو روشن کردم تا اون تکصو ک اومده بود برامو پیدا کنم و بعدش جت رو اماده کنم . 🤍
پی دی نیم : لطفا به اعضای BTS خبر بدین کارشون دارم توی اتاق جلسه جمع شن تا بیام . کارمند : بله چشم الان میگم . { کارمند تعظیم کوتاهی کرد و رفت } در زد .. نامجون : بله بفرمایید . { وارد شد و گفت } : اقای پی دی نیم فرمودند کارتون دارن ، توی اتاق جلسه منتظرشون باشید 😊 . { دوباره تعظیم کوتاهی کرد و وقتی سرشو بلند کرد با لبخند شیرین اعضا مواجه شد } شوگا : وای خیلی خسته شدیم این مدت 😟 کوک : عوضش به نتیجه عالی رسیدیم 😊❤️ تهیونگ : اره ارزشش رو داشت واقعا 😍 جین : پاشین بریم بچه ها .. همگی : اره بریم 💜✨
{ اعضا وارد اتاق جلسه شدند و نشستن و بعد چند دقیقه پی دی نیم اومد🌹همه به احترام چند سانتی متری کوتاه بلند شدند و پی دی نیم اشاره کرد ک بشینن } پی دی نیم : بچه ها واقعا تو این مدت عالیییییی بودید 👏🏼👌🏼💜 بهتون افتخااااار میکنم 😀💜🤍💜 و ... اوم .. خب مطمئنم هستم ک خیلی خسته هستید و مطمئن باشید با برنامه ای ک براتون دارم خستگی معنی ای نداره 😀💜 اعضا : ممنون 😊💜 { پی دی نیم ادامه داد } پی دی نیم : خب ... شماها راجب به جایی ک تازه تاسیس شده برای هنرمندان شنیدید ؟ کوکی : بله .. زیاد ، شنیدم ک فقط جای ادمای خاص هست و برای تشکر و قدر دانی از اوناس و همچنین ی جاییِ ک برای تفریح و استراحت مناسبه 😀❤️
بقیه : بله ... کاملا درسته پی دی نیم : خوبه 🤗 نظرتون چیه ک برای استراحت ی مدت به اونجا برید ؟ اینجوری دیگ راحت هستید 🧡 اعضا : به نظر عالی میاد . جی هوپ : ولی اگ خبرش پخش نشه خیلی بهتره ، اخه ارمی ها میان دم در اونجا و ... خلاصه به زحمت میوفتن . پی دی نیم : باشه مشکلی نیست. خبرشو پخش نمیکنیم . جی هوپ : ممنونم 🌹🌹🌹 ))) ا.ت : همینطور ک داشتم سبزیجاتم رو میخوردم ، فیلم نامه رو هم داشتم تمرین میکردم ؛ ک یهو زنگ در خورد و من اخمام رف توی هم 😠 به سمت آیفون رفتم و با دیدن چهره شاد کنیا ، اخمام به ی خوشحالی تبدیل شد و توی قلبم جرقه زد 😃❤️✨ اروم دندون هامو روی لب پایین ام گذاشتم و خیلی اروم به سمت بیرون لبمو رها کردم و درو باز کردم ... { کنیا اومد بالا }
ا.ت : خوش اومدی 😃🤍 { کنیا ی بوس از دور فرستاد براشو ،، و بعد وقتی ب سمتش اومد ، مچ دست ا.ت رو توی دستش جا داد و اونو به سمت مبل تکی اورد و نشوندش ؛ و خودش جلوش روی دوزانو نشست . } ا.ت : کنیا کیفش رو ک کنارش روی زمین بود برداشت و گوشیش رو در اورد 🤍 ی نگاهی به من کرد و گفت : ا.ت میشه برای اولین بار ازت ی خواهشی بکنم ولی باید قول بهم بدی ک قبولش کنی 🤗❤️ ا.ت : جانم بگو . { کنیا شروع کرد به توضیح دادن اون مکان تفریح و ا.ت گوش میداد } { صحبت های کنیا ک تموم شد ادامه داد دوباره و گفت } کنیا : نظرت چیه ؟ قول میدم دو تایی کلی خوش بگذرونیم یا ن اک دوست داری تنهات میزارم ..{ داشت ادامه میداد ک ا.ت پرید وسط حرفشو گفت } ا.ت : ما دو تا دوستیم ... دوست ها مثل ی روح هستن توی دو تا بدن . خب ؟! پس اگ قرار باشه جایی بریم با هم میریم . { کنیا ی لبخند رضایت زد و ا.ت رو بغل کرد ، ا.ت هم کنیا رو تو بغلش جا داد } و گفت : با هم میریم ولی فقط بخاطر قولی ک قبل حرفت بهت دادم و خودت ک میای 😌❤️🤍
کنیا : ا.ت عاااااااااااشقتم 😆🤩😃😃💜💜 ا.ت : منم 💛 { کنیا دست ا.ت رو گرفت و با هم از پله ها رفتن بالا } کنیا : خب شرو کنیم ؟! { و ی چشمک زد 😉😌💜 } ا.ت : بله شرو کنیم 😌😂❤️ ... ا.ت : راستی !!! کنیا : جان دلم ا.ت : کِی پرواز داریم ؟ کنیا : فردا شب ... وُ جت شخصیت اماده نیس و ی مشکلی پیش اومده ، البته فقط ما نیستیم همه کسایی ک جت شون توی اون فرودگاه بوده ، همون مشکل پیش اومده براشون 🙁 ولی ی جت از ی فرودگاه دیگ بجاش برای کسایی ک توی این مدت میخوان جایی برن اختصاص دادن 🙃 ا.ت : الان یعنی فقط ما توی جت فردا شب هستیم ؟ کنیا : ن عزیزم ، چند نفر دیگ هم هستن م مقصدشون با ما یکیه . ا.ت : مهم اینه ک بهمون خوش بگذره ، ن اینکه با چی میریم و میایم 😃 کنیا : مثل همیشه حق با توئه . ...)) کوکی : من تموم کردم ، راستی شنیدید دو نفر دیگ هم قراره ... { داشت ادامه میداد ک } نامجون : اره شوگا : دیر وقته🙌🏼 بیاین بخوابیم ک فردا سرحال و پر انرژی باشیم تهیونگ : اره ... شب همگی بخیر 🖐🏼💜 بقیه : شب بخیر ❣️ { همه خوابیدن تا فردا سرحال پاشن و اماده پرواز شن } { ا.ت و کنیا هم خوابیدن ک فردا کلی کار دارن ک بهش رسیدگی کنن و اماده سفر شن }
امیدوارم خوشتون اومده باشه 🧡 اگ لایک و کامنت ها زیاد باشه ، ادامه میدم و همچنین پارت بعد خیلی هیجانیِ و خب این پارت ۱ بود و نمیتونستم سریع قضیه رو جمع کنم و اینطوری رمان زود تموم میشد ...((( 😃❤️💜🤍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه لطفا ادامه بده اجی
عالی بود آجی جونم🥺❤😘😘
گشنگمی ک🥲💙
💞❤
عالیییی💜💜
لطف داری ❤️
عالی بود عزیزم ❤️
ممنونم 💛
عالی ولی زود باهم اشناشون نکن از دهن میوفتت
زود اشنا کردن ک اشکال نداره ، درسته عزیزم ولی نباید احساسی مطمئن ایجاد بشه ... من در کل شاید تا پارت ۶ بنویسم و تموم کنم . مرسی 💛
عالی بود دمت گرم ادامه بده😊🤩
ممنونم عزیزم 💛 چشم
عالی بود لطفا ادامه بده 🤩🤩🤩
لطف کردی عزیزم 💜
داستانت عالیههه حتما ادامش بده😍👏🏻
ممنونم چشم ❤️
خیلی قشنگ بود پارت بعد رو بزار😍😍😍
خوشحالم دوست داشتی 😃💜 باش چشم