12 اسلاید صحیح/غلط توسط: ⓢⓞⓖⓐⓝⓓ انتشار: 3 سال پیش 42 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
رمان شکلات تلخ پارت اول شخصیتهای اصلی، کاربرای تستچی و آجی های گل منن😉😅 امیدوارم خوشتون بیاد
بوی تلخ! بوی شکلات تلخ...
امروز کل کارم خوردن شکلات تلخ بود و نوشتن..
نوشتن آهنگی ک خیلی شبیه منه. اون غمگینه....
مثل من...
بالاخره تمومش کردم.. متنو چسبوندم به در اتاقم که وقتی اومدن اونو ببینن و بفهمن حال و روز من چی بود
بعد از اون،، دیگه زندگی من جز اشک معنا و مفهومی نداشت.
مثل الان ک کل صورتم خیسه از بس
.....
ولش کن. کار من ک تمومه. این حرفا چ فایده ای داره؟ فقط نمک روی زخمه🖤🖤
دیگه باید برم و بعد مدتها ببینمش. این تنها کاریه ک میتونه منو بهش برسونه 🖤
آروم و قرار ندارم... خیلی دلم براش تنگ شده.. خیلی💔💔🖤🖤..
رفتم یه آبی به سر و صورتم زدم و خودمو مرتب کردم.لباسی ک برام خریده بود رو پوشیدم
الان همه چی آماده س
لعنتی! چرا این صداها نمیذارن. چرا همه چی دست به دست هم میدن تا من به اون چیزی ک خودم میخوام نرسم..
گوشی رو برداشتم و بهش جواب دادم
اون دوستم بود. بهترین و بهترین دوستی ک داشتم
«الو سان مین»
سان مین: « سلام عزیزم خوبی چ خبرا... یه خبر خوب برات دارم»
هیونا : «چه خبری؟؟»
باید بگم با شنیدن صدا و حال خوبش دلم لرزید.. 💔
سان مین : «پیشنهاد همکاری با بی تی اس مطرح شد و طرف مقابل ک خیلی مشتاقه میمونه نظر تو ک اونم معلومه دیگه☺️»
هیونا: «اما سان... .»
سان مین : «اما چی هان؟؟ احمق! از این پیشنهاد ها هر چند هزار سال یک بار سراغ آدم میاد 😂😂😂😂🖐🏻🖐🏻»
(هیونا با علامت *)
* «دقیقا حرف منم همینه. اصلا ایدلا با همدیگه همکاری ندارن.. بعدشم. یکم برام مشکوکه»
سانمین: «چرا؟ مگه چشه؟»
* «آخه بی تی اس کجا و من کجا؟»
سان مین: « درسته به اندازه اونا معروف نیستی اما هستی خیلیم هستی!!! اونا فکر میکنن تو خیلیییی با استعدادی، مطمئن باش بعد از این آهنگ حتی از الان معروف تر میشی😃😃😃😃😃 این خیلی خوبه دختر»
* «اممممم.. اممم... باشه.»
سان مین : «عالیه من برم بگم بای بای»
نذاشت من حرف بزنم و سریعا قطع کرد
چییییییی؟ من گفتم باشه؟ اوه خدای بزرگ. من چی گفتم. اصلا حواسم نبود
حالا دیگه نمیتونم جمعش کنم
بدبخت شدم😫😫😫
هییی دختر! نگران نباش
یه همکاریه فقط! تموم میشه! اره😐🙂
اما اگه من همکاری کنم احتمالا ارمیا با من لج میکنن و بعد از اینکه خودکشی کنم فکر میکنن ب خاطر این بوده😐💔
😕😱😱😱😱😱😱
هوفففف😐😐😐
چقدر پیچیده شد
از اولم ریاضی منو گیج میکرد😵
حالا این موضوع چ ربطی به ریاضی داشت؟ 😐
نمیدونم فقط اینو میدونم ریاضیم خوب نبود
دیوونه شدم دارم با خودم بحث میکنم😐😐😐😐😐💛
اوووم.. ساعت چنده؟؟
ای وای 😒 سریال مورد علاقه م تموم شد😐😐 فقط همین ساعت تکرار میداد
اه
حالا ک قراره بازم عمر کنم بذار این سریال تموم بشه
🙁 الان پسره دستگیر میشه؟
😐
چطوری؟ 😐💔
خدا کنه قسمت بعدی دستگیر بشه
باز گوشی زنگ خورد 😐💔
* «الو سانی»
سان مین : سلام دوباره.. قرار بود قرارِمون بشه فردا اما یه مشکلی برای رییس پیش اومد ب خاطر همین نمیتونه
باید امروز بیای
منم تو راهم 5 دیقه دیگه میرسم
قربونت خدافظ»
بازم نذاشت حرف بزنم💔😐
رفتم لباسمو در آوردم و لباس خونه مو پوشیدم
خونه خیلی کثیف بود.. ظاهری تمیزش کردم/=
بعدشم سان مین رسید
* «سلام خوش اومدی»
(سان مین با علامت $)
$ «وایییی سلام عسلم چطوری چ خبرا؟»
* «خوبم مرسی»
$ «نه انگار خوب نیستی🤨 چشمات قرمزه... زیرشم..»
* «آره آره میدونم دیشب اصلا نتونستم بخوابم»
$ «اما تو گریه کردی درسته؟»
* «آره گریه کردم واسه یه فیلم خیلی غمگین بودد😭😭😭😭😭😭😢😢»
$ «اسمش چیه؟»
* « تو نمیخوای بشینی؟»
$ «چرا میشینم😂😂😂»
* «من برم برات یه چیزی بیارم بخوری»
$ « نه نه نمیخورم! صبح 3 تا اسپرسو خوردم میترسم بمیرم»
* «3 تا؟؟؟ 😱 الان خوبی؟ ردیفی؟ عصبی نیستی؟ 😱»
$ «نه بابا خوبم 😂😂😂😂⭐.. فقط یکم سرم درد میکنه💛😂»
* «راستی قرار امروز چیشد؟»
$ «گفتن خبر میدن کی و کجا باید بریم...
وااااایییی خودایا من ک مدیر برنامه ت هستم تو پوست خودم نمیگنجم چ برسه ب تو 😄😄😄😃😃😃😝😝😝🤭🤭🤭🤭😋😋😋😋😍😍
از صبح فقط بالا و پایین پریدم و رقصیدم 💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻»
* « اسپرسو رو یادت رفت! 😂»
$ «تو خوشحال نیستی؟؟ »
* « مگه میشه نباشم؟ 😐 فقط یکم میترسم 🙁»
$ «از چی؟»
* « از اینکه بین فن ها دعوا بشه. ارمیا شاکی بشن از اینکه...»
$ «بذار از همین الان بهت بگم.. این جور چیزا هست. اما اصلا مهم نیست
مطمعن باش خیلیا هم ازت خوششون میاد.... هوفففف چقد گرمه لباسامو میذارم اتاقت. »
* «سانی! (منظورش سان مینه ک مخففش کرده) واقعا گرمته؟ تو این سرما؟
هوففف😐😐»
$ «خب چیه من گرممه دیگه 😕»
$ «خب داشتم میگفتم.. آها راستی تو خیلی معروفی چرا اینجوری فکر میکنی؟
هییی هیونا! این دیگه چیه؟ اووووو دوباره شروع کردی به آهنگ نوشتن😂💛؟»
کاغذ آهنگ رو برداشت و بعدشم نشست
$ «اینا رو نگاه کن...
همه آهنگای توعه عسلم🤭💛»
* «واااای من اصلا خبر نداشتم»
$ «دیدی گفتم.. اصلا حواست به دور و برت نیستا! یه بار تو گوشیت اسم خودتو سرچ کردی؟»
* قبلنا میکردم افسرده میشدم دیگه نمیکنم😂😂😂💔»
$ «😐😐.. یه قراره دیگه چرا خبر نمیدین اه»
2 ثانیه بعد زنگ زدن 😐💛
$ «چ حلال زاده بودم! 💛
بله؟ سلام ممنونم... اا.. باشه.. بله.. چشم.. ممنونم خدانگهدار»
* «خب؟»
$ «ساعت 17 کافی شاپ»
* «حالاچرا کافی شاپ؟»
$ «دفترشونو آب برده!»
* «واه😐😐😐😐💔💔💔»
$ «خب من چ بدونم؟! سوالایی میپرسیا!»
$ «کدوم لباسو میپوشی؟»
* «نمیدونم، 😂»
$ «خب پس با اجازه رفتم سر کمدت!... واای نگاه کن چقد لباس داری عوضی😝
خب... اسپورت میزنی؟ »
* «باشه!»
$ «وای من این شلوار زردتو دوست دارم.. خب اینو بپوش با یه بولیز سفید.. همین دیگه کفشتم ک سفیده!»
* «نه! پالتوی من خرذلیه با شلوار زرد جالب نیست»
$ «آها راس میگی پس شلوارت سفید باشه! بعد اینم ک بلنده خوبه آبی رو بپوش کفشتم ک سفیده»
* «سانی اگه خواستم پالتو رو باز بذارم آبی با خردلی مزخرفه نه اینم نه»
$ «😐ای بابا.. این پالتوعه تو داری به هیچی نمیاد.. واسا واسا! آبی به خردلی نمیاد!? حالت خوبه؟»
* «نه گرسنمه برم زنگ بزنم یه پیتزا بیارن» ( نویسنده : ساعت 11 صبحه اونوخ من دلم پیتزا خواست😐💛)
$ «واس من پپرونی بگیر! بهش بگو داغ بیاره ها»
وقتی سان مین پیشم بود همش به این فکر میکردم که چقد با بودن اون خوشحالم.
من همیشه فک میکردم وقتی مردم کسی سر قبرم نمیاد اما الان فهمیدم ک اشتباه میکردم
من دوستمو دارم.. سان مینو! و همینطور دوستای قدیمیمو
استادم!
فامیلای پدرمو 🙃
من همه اونا رو فراموش کرده بودم و میخواستم خود کشی کنم تا اونا ناراحت باشن؟
البته ک زود فراموش میکنن اما... 🙁
نه من باید واسه زندگی تلاش کنم
$ «هیوناااااااااا....» * «چیه چرا داد میزنی؟! مث آدم صدا کن دیوونه»
$ «اولا اصلا حواست نیست! کجا بودی؟»
* «رفته بودم به غرب.. خب دوم؟»
$ «دیوونه خودتی ☺️☺️😚😚»
* «😐😐پا میشم میزنمتا!»
$ «دیوونه! یه آب برای من بیار»
رفتم واسش آب آوردم..
نمک نشناس بی ادب 😐
خیسم کرد
* «ایییییی دیوووووونه.. چیکار کردی من زود سرما میخورم 😫😫😫😡😡😡»
$ «🤣🤣🤣🤣🤣🤣حقته.. دیوونه هم خودتی»
* «هوففف😡😡😫😫»
1 ساعت بعد آماده شدیم.. لباس من همون بولیز آبی با شلوار و کفش سفید بود
یه پالتوی خردلی هم روش پوشیدم
سان مین هم به خاطر اینکه مدیر برنامه م بود یه تیپ رسمی زد(عکس این اسلاید تیپ سان مین)
$ «هیونا من رانندگی میکنم تو بشین صندلی پشت»
* «مگه من رییستم؟! بعدشم من پشت بشینم خوابم میبره.. ااا.. ااا... عطسههه🤒
هوف🤧🤧🤧
آخرشم سرما خوردم بشین بریم دیگه دیر شد»
..
{داستان از زبان سان مین} چند دقیقه بعد همچنان تو ماشین نشسته بودیم.. دیدم هیونا صورتشو یه جوری کرد فک کنم حالش خوب نیس.. اگه نتونیم به قرار برسیم و کلا همه چی به هم بخوره چی؟ 😨
سان مین : «هیونا. حالت خوبه؟ چیشده؟»
* «ترش کردم اونم شدید اوف🤒»
$ «ببرمت بیمارستان؟ اگه حالت بد بشه چی؟»
* «نه من حالم خوبه! بزن بغل داروخونه»
رفت از داروخونه قرص گرفت و خورد.. خدا کنه خوب بشه. اون نباید این فرصتو از دست بده🙁این برای بی تی اس هم بد میشه
چون گروه های دیگه هم قراره با ایدلا و گروه های دیگه بخونن 😨
اونوقت الکی برای بی تی اس حرف در میارن ک حاضر نشده با هیونا بخونه 😐
بالاخره رسیدیم به نظر حالش خوبه!
من همش سعی میکردم طبیعی و سنگین رفتار کنم اما واقعا هیجان زده شده بودم 💃🏻💃🏻💃🏻😂😂
به هیونا حسودیم میشه چون اون خیلی آروم و خونسرد رفتار میکنه 😐
وارد سالن و ورودی کافی شاپ شدیم
هیونا : «سانی میز ما کدوم سالنه؟»
سان مین : «مهمان های ویژه! از این طرف. من قبلا اینجا اومده بودم بچه ک بودم خیلی از اینجا میترسیدم
تو عم اینجا اومده بودی! یادته چقد بهمون خوش گذشت»
* «نه من یادم نمیاد من و تو اینجا اومده باشیم! 😶🤔»
$ «خ.ره! تولدت بود..»
*«اووو..تازه فهمیدم 😂 یادش بخیر.. من برعکس تو از اینجا خوشم میومد مخصوصا صندلیاش چون خیلی نرم بودن😂»
یهو یکی از مهماندارا : «ببخشییید!!»
* «بله؟»
مهماندار: «وایییی شما همون کیم هیونای معروفید باورم نمیشه شما رو دیدم 😃😃😃💃🏻💃🏻💃🏻 میشه یه افتخاری بدید؟»
* «حتما!»
🤳🤳🤳🤳✍🏻✍🏻✍🏻✍🏻
و یهو رئیس سر و کله ش پیدا شد: «خانم کیم!»
دوتاییمون ادای احترام کردیم..
و بعد وارد شدیم.. گروه زود تر از ما رسیده بودن 😨😨
اوه خدایا تا حالا از نزدیک ندیده بودمشون خیلی هیجان زده شدم اما باید خودمو کنترل کنم😂
ادای احترام کردیم.. نشستیم.. جو خیلی سنگین شد. لال شدیم تا رئیس حرفشونو بزنن :این مسابقه فرصتیه..
هنوز حرفشون تموم نشده بود ک من، هیونا،نامجون،سوکجین،کیم ته یونگ،پارک جیمین، مین یونگی، جی هوپ و جانگ کوک با هم : مسابقهههههههههههههههههههههههههههههههههههه؟😲😲😲😲😲😲😲
ر : «😶بله😂»
من به هیونا نگاه میکردم،
هیونا به اعضا،
اعضا به رییس،
رئیس به من
😐😐😐😐😐
بالاخره هیونا سکوت رو شکست: «اما شما فقط گفتید ک یک همکاری ساده س یا جشنواره.. نگفتید مسابقه س ما اصلا انتظار نداشتیم»
جین : «درسته! به ما هم همین رو گفتید»
ر: «تا چند دقیقه پیش همینطور بود اما دوباره پیشنهاد داده شد ک مسابقه بذاریم! 😄
این مسابقه فرصت خوبیه برای شناخت استعداد های ایدلامون
البته رتبه هایی ک کسب میشه به معنای رتبه استعدادها نیست....(رو به اعضا) امروز به دفتر شما قوانین و نحوه برگزاری مسابقه ارسال میشه مطالعه کنید و خودتونو آماده کنید.. موفق باشید بچه ها.. خب دیگه من باید برم با گروه های دیگه هم قرار دارم..»
سان مین : «قربان شما میتونستید اینا رو تلفنی هم بگیدا 😂»
ر: «هدف این قرار فقط و فقط آشنایی شماها با هم بود😄....... خدانگهدار»
ادای احترام کردیم و ایشون هم رفتن😐
چقد زود....
بلافاصله همون دختره ک با هیونا عکس انداخت اومد تو تا ازمون سفارش بگیره (چرا انقد دیر؟ 😐)
(با این علامت &)
& «سَلا.....»
و تِلِپ خورد زمین😂😂😂😂🤣🤣🤣
سان مین : «🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خدایا 🤣🤣🤣🤣🤣😂
ببخشید واقعا نمیتونم جلو خودمو بگیرم»
بلافاصله جانگ کوک ک صندلی اول نشسته بود و به اون دختر نزدیک بود کمکش کرد بلند بشه
هیونا هم یه دونه محکم با آرنج زد به دست من و دست دختره رو گرفت ک کمکش کنه
کوک : «شما حالتون خوبه؟ طوریتون نشد؟»
& «نه ممنون خوبم..»
* «فکر کنم پات آسیب دیده ها مطمئنی خوبی؟»
&«بله من حالم خوبه فقط یه ضرب کوچیک دیده.. واقعا معذرت میخوام 🙇♀️»
کوک: «اگه شکسته باشه چی هان؟»
* «راس میگه»
& «خوبم بابا 😁😄»
دوباره ک قدم برداشت داشت میفتاد زمین ک لبه میزو گرفت تا نیفته
جانگ کوک هم سریع بلند شد و دست دختره رو گرفت و نشوندش رو صندلی
کوک : «دیدی خوب نیستی!»
& «خب اولش این طوریه دیگه 😅»
جین : «خب پس اون منو رو بده تا خودمون انتخاب کنیم😄»
& «ام.. بفرمایید!..»
جین : «کوک! حالا ک ایستادی از بقیه سفارش بگیر»
کوک: «😐😐😐😐 باشه😒😬»
& «نه نه بدین ب من....»
کوک : «اه تو بشین 😬 لازم نکرده 😐 دفترو بده ب من!...
خب خانم کیم هیونا خوش اومدید به کافه ما..
چی میل دارید؟
& «میتونید خودتون منو رو نگاه کنید.. انواع قهوه،شیر،بستنی،اب میوه، میلک شیک و دسر و کیک هامون هستن میتونید انتخاب کنید»
کوک: «قرار بود من سفارش بگیرم 🙁»
& «ببخشید😅»
کوک: «خانم کیم همینی ک این گفت😊»
هیونا: «بستنی شکلاتی.. شکلات تلخ کنارش 100% باشه آقای جانگ کوک»
رو به من: «شما چی میل دارید»
$ «یه اسپرسو»
هیونا محکم به دستم
اوخخخ
* «میخوای بمیری؟.. براش آب بیاری بهتره!»
$ «ولی من خوبما!»
کوک: «آب یا اسپرسو»
* «همون اب»
کوک: «خودمم ک میلک شیک میخورم با طعم موز (رو به اون دختره 😂) شما چی میل دارید؟» & «ممنونم هیچی 😅»
کوک: «خب پس شد شما هم یک میلک شیک با طعم موز🙂»
دختره : 😲😲😲😲😲😲
من : 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
کوک : «خب شماها خودتون بنویسین چی میخورید»
ایندفه دیگه دختره بلند شد.. 😂
& «جناب! میشه دفتر رو بدید به من تا سفارشاتتونو بیارم»
کوک: «خب... باشه بیا بگیر ☹️»
& «ممنونم.. و باز هم معذرت میخوام»
و بعد رفت..
هوپ: «هی کوک! کجا؟»
کوک: «اممم.. چیزه.. باید برم توالت😅»
{داستان از زبان هیونا روایت میشه}
😂 این پسره چ آب زیر کاهیه
توالت! 😂😂😂
نامجون: «خانم کیم! میشه یه سوال از شما بپرسم؟»
❕❕❕❕❕❕
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالیییییی بود 😂👌🏻
منتظر پارت بعد هستم...
زودتر بزارررررر😂👌🏻
:)💕
عاجی دنبال من بودی؟
goftino.com/c/7rjM27
لینکمه
تستچی لطفا منتشرش کن طبلیغ نیست
والا ب خدا اینقدر دست و پا چلفتی نیستم😂😂🚶♀️
وایی عاجی خیلی عالی بود💜💜
اوخی بستینم.. آره بدشانی آوردی متاسفانه
😂
مرسی کیوتم💕😹
💜💜
عالی بود
دوبار گذاشتی😹💕
عالی بود 😁
😚💕
وویی عالی بود عاجی
زود تر بعدی رو بزار 💜💜
مرسی ازت:) 💛
وای فوقالعاده بود👌
لطفا پارت بعد رو زودتر بزار❤️❤️
مرسی :)
چشم من خودم بدترم💚😂