دوست انسان من فصل ۲ p4

اول بالا رو بخون 🔎🗝🖤خوندی؟🔎🗝🖤ممنون🔎🗝🖤

....... امیلی : چی داری میگی میسو تو چت شده؟؟؟؟؟ نکنه هکتور ...... ، یهو میسو اومد سمتم و دیگه نفهمیدم چیشد . وقتی به هوش اومدم دیدم روی یه صندلی ام و دست و پاهام بسته ان. یهو میسو اومد تو و گفت : سلااام امیلی . چخبرا . خوش میگذره؟ امیلی : چی میگی تو . چیکار داری میکنی  . چرا منو بستی ؟ میسو : به تو ربطی نداره . خوووب . میگفتی . از   مَ ... هکتور چی فهمیدی؟ کشفیاتت رو برام تعریف کن دوووست عزیزم . امیلی : آره! من فهمیدم ک هکتور با گرگینه ها دوسته و بخاطر اونا میخواد ماها رو از بین ببره . ولی نمی‌فهمم تو چرا داری اینکارو میکنی . نکنه طرف اونی ؟

میسو بلند بلند خندید و گفت : هاه . من طرف اون نیستم 😂 من خودِ ........ یهو در باز شد و خورد به میسو و بیهوش شد و افتاد . یه نفر از در اومد تو و .......... واقعا ؟ خدایا دارم خواب میبینم ؟ این اینجا چیکار میکنه !!!!!!!!!؟؟؟؟؟ گفتم : هلن . اینجا چیکار میکنی !!!!!!. برای چی اومدی اینجا . نکنه تو هم همدست اینایی؟؟؟ هلن : بفرما . جای دستت درد نکنه ست ؟ بابا اومدم از اینجا بکشمت بیرون . درسته ازت خیلی بدم میاد ولی خوب وقتی میتونم کمکت کنم چرا نکنم؟ امیلی : این خزعبلات چیه داری سر هم میکنی . منو چطوری پیدا کردی؟

هلن همینطور ک اومد دست و پای منو باز کنه گفت :: خببب راستشو بخوای من به گوشیت جی پی اس وصل کرده بودم تا اگه یه روز خواستم بیام حسابتو برسم بدونم دقیقا کجایی.  امروزم ک خبرش اومد ک نا پدید شدی . گفتم یه کار خیر هم بکنم تو زندگیم . امیلی : ناپدید شدم ؟ من ناپدید شدم ؟ با عقل جور در نمیاد . پس یعنی اون ۶۳ نفر دیگه هم ک نا پدید شدن زنده ان؟ هلن : نمی‌فهمم چی میگی ولی اگه میخوای کمکت کنم باید برام توضیح بدی اینجا چخبره و من بخاطر کسی ک ازش بدم میاد تو چ تله ای گیر افتادم .

امیلی : باشه توضیح میدم ولی اول باید میسو رو ببندیم و از اینجا بریم بیرون . بعدشم بریم خونشون و تو اتاقش رو بگردیم تا بفهمیم چخبره . چون خودمم مطمئن نیستم . ...(و با این حرفی ک بهش زدم: (مطمئن نیستم ) از توضیح دادن ماجرای ومپایر بودنمون باز شدم .) بعدش هم رفتیم تو اتاق میسو . همه جا رو گشتم ولی هیچ چیز غیر طبیعی ای پیدا نکردم ولی یهو چشمم خورد به عطرش . عطری ک وقتی خواستم برم سمتش داد زد ک برش ندارم . حتما توی اون یه چیزی هست . رفتم و برش داشتم و دیدم چندتا دونه ی مشکی اون تو هست ک توی عطرش شناورن . خواستم درش رو باز کنم ک یهو در اتاق باز شد .اون میسو بود........

امیدوارم دوست داشته باشی🥰😍🌈مرسی ک لایک میکنی و کامنت میذاری🥰🖤💜برو بعدی چالش داریممممم🥰دوسداشدی شرکت کن😍🔎🗝