
خب ،، پارت اول برای شما عزیزان ❤️
از زبان یوما : سالی داره عکس میگیره ، الکس داره آهنگ گوش میده ، سالی داره یکی رو اس ❌ ل میکنه و لوسی داره فیلم نگاه می کنه و رز هم پیش من خوابیده . به بچهها گفتم میاین بریم بیرون قدم بزنیم ؟ دخترا : اره ،، حملهههه ،، حمله کردیم به اتاق هامون .... بعد ۲ ساعت راه افتادیم ،، دو نفر تقسیم بندی شدیم و دست یکدیگر رو گرفتیم و راه افتادیم ،، رز : بچهها نظرتون چیه بریم بستنی بخوریم ؟ همه : اره . که سالی گفت : من میرم میگیرم. از زبان سالی : داشتم بستنی میگرفتم که یکی منو صدا زد . برگشتم دیدم ،،معلممونه گفت : دیروز یادم رفت بگم که برای تعطیلات میریم کانادا و شما میاین ؟ گفتم : شاید .
رفتم کنار بچه ها و بهشون گفتم . و بعدش هم راه افتادیم سمت خونه . از زبان الکس : اومدیم خونه، داشتم لباس هامو میپوشیدم که یهو پایین تر 😁 که یهو برق رفت ،، با چراغ گوشی م. رفتم آشپزخونه و دیدم یکی اونجاس و یهو جیغ زدم . از زبان لوسی : یکی جیغ زد ،، رفتم تو آشپزخونه دیدم همه اونجوری به الکس نگاه می کنن ،، منم گفتم چی شده ؟؟ چرا جیغ زدی ؟ گفت : اون کیه او ... او ... اونجا ؟ اون ( همون یوما که الان الکس ازش ترسیده ...) : منم یومااا !! الک : وات ؟ یوما : وات مات نکن برا من ،، حالا تو این ویلا مثلاً کی برقو قطع کرد ؟؟ همه : اره ،، کی بود ؟؟ که یهو برق اومد . یوما : وات د فاز ؟ الکس : برین اتاقاتون ( الکس از همه بزرگ تره ) . و رفتن خوابیدن ،،
صبح روز بعد : از زبان ساکی : از خواب بیدار شدم رفتم تو آشپزخونه صبحونه خوردیم و به سمت مدرسه رفتیم . معلم اومد و گفت بچه ها وسایل مورد نیاز برای تعطیلات که دارین و آوردین ؟ همه : اره، معلم : پس برید سوار ماشین شید . منو بچهها راه افتادیم سمت ماشین و در راه ،، یه دختری اومد و یه تنه به من زد که با مخ رفتم تو زمین که بچه ها دعواش کردن و ... در آخر ،،، رسیدیم . تو جنگل بودیم .
که اینطوری میرفتیم و میرفتیم که یهو یه خونه دیدیم که رفتیم خونه ،، دیدم همه اونجان ،، که منم رفتم تو اتاق ی که باید میرفتم و در آخر هم حوصله مون پوکید و رفتیم بیرون قدم بزنیم که یهو یه گرگ دنبالمون کرد که باعث شد همه بزنیم به راه فرار . که رز گفت : فراررررررر . همه رفتیم رو یه درخت که ولمون کرد .
همه از درخت اومدیم پایین. از زبان الکس : همه اومدیم پایین که ،، رز گفت : بچهها !! دخترا : چی ؟ رز : مااااااا ،، گمممم ،، شدیممممم ! دخترا : ارههههههه !! چی کار کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟ که سالی گفت : من یه راه فرار دارم !!!!!!!!!!!! ... ولی ولی یه چیزی ....
خب این پارت تموم شد 😈 ،، بنظرتون سالی چی کم داشت ؟؟ که نمیتوانست ..... ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (4)