
این پارت باید لایک ها بره رو ۳۰ کامنت ها رو ۳۵ لطفا داستانمو به دوستاتون معرفی کنید😭قبلا سیصد بار خونده میشد ولی الان نه😭😭
@داستان از زبان ن.ت@ باورم نمی شد به زور کلمات رو به زبون میاوردم ناباورربهش زل زدم:یعنی تو خواهی منی؟ ا.ت:چی؟ ن.ت:مامانم بهم گفته بود که یه خواهر دارم هنگام تولد این تتو رو برای دوتا مون زدن بعد اون هیترا تو رو دزدین😢 ا.ت:چ..چی؟یعنی منم خوانواده دارم ن.ت:اره تو خواهر منی با گریه همدیگه رو بغل کردیم با کل وجود گریه میکردیم بلخره پیداش کردم🙂[الان همه حواسشون به رقصه]
بعد کلی گریه کردن رفتیم دسشویی و میکاپمون رو تنضیم کردیم دست ا.ت رو گرفتم و رفتم رو استیج:سلام میخوام کل زندگیمو بهتون معرفی کنم من حمین الان فهمیمدم که اون تنها خواهرمه و به سمت ا.ت رفتم دستاش رو گرفتم:مرسی که وارد زندگیم شدی و دوباره بغلش کردم
■یک هفته بعد از زبان سوهون■ توی این یه هفته قطعا می تونم بگم که عاشق ا.ت شدم هر روز واسه دیدنش به بهانه ی دیدن اعضا میرم خوابگاه بی تی اس باید بهش بگم همین امشب گشیمو برداشتم و شماره سوکنا رو گرفتم[سوک نا دوست سوهونه و رستوران داره علامت سوهون_علامت سوک نا+]_سلام سوکنا خوبی؟+عاام سلام سوهون خوبم چی شد یادی از ماکردی_راستش میخواستم امشب رستورانت رو کاملا رزور کنم+باشه مشکلی نیست_مرسی فعلا+فعلا گوشیو قط کردم و فورا به ا.ت زنگ زدم[علامت ا.ت+]_سلام ا.ت خوبی؟+سلام سوهون خوبم توچی؟_صداتو که شنیدن خوب شدم😳+خوب کاری داشتی سوهون؟_عا..عاره میشه امشب بیای باهم شام بخوریم؟+آره چرا که نه ساعت چن؟_ساعت۸ خودم میام دنبالت+باشه خوب من برم حاضر بشم_باشه برو بای+بای
♡توی رستوران از زبان ا.ت♡ داشتم غذا مو میخوردم که سوهون شروع به حرف زدن کرد سوهون:خوب ا.ت من میخوام یه موضوعی رو بهت بگم ا.ت:بگو راحت باش سوهون:خوب...خوب راستش..چیزه ا.ت:چیزه؟ سوهون:خوب من تورو دوست دارم😣خیلی ناراحت شدم آخه من کوک رو دست داشتم😞نمی تونم با احساساتش بازی کنم باید حقیقت رو بهش بگم:عام خوب سوهون م..من عاشق کس دیگه ای شدم🥺 سوهون:اها🥺دیگه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد نیم ساعت راه افتادیم به سمت خوابگا ه این سکوت بدتر از هرچیزی بود رسیدم خونه بدون عوض کردن لباسام رو تخت ولو شدم یاد ن.ت و کوک افتادم تا تونستم گریه کردم[توجه داشته باشید که الان کوک و ن.ت تویه اتاقن و ا.ت تنهاست]قرار بود فردا بریم فرانسه واسه همین گوشی رو واسه ساعت ۴ تنضیم کرده بودم بیدار شد با بی میلی لباسام رو عوض کردم رفتم صّحونه درست کردم بچه ها رو بیدار کردم و بعد رفتیم فرود گاه
با هتل هماهنگ کرده بودم رفتیم هتل چون بچه ها فردا صبح اجرا داشتن باید میخوابیدیم @توی اتاق گریم@داشتم به گریمور کمک میکردم سرم خیلی درد میکرد بعد تموم شدم میکاپ از مدیر اجازه گرفتم و برگشتم هتل گفتم اول برم لابی هتل بگم برام قرص بیارن عجیب بود همه جا خلوته خلوت بود

رفتم و زدم رو زنگ رو میزی هتل[از همین زنگ باکلاسا که تو هتلا هست عکسش بالاس]کسی نیومد دوباره زدم کسی نیومد رفتم اونور میز خیلی ترسیدم دوتا جنازه غرق تو خون افتاده بودن رو زمین تا خواستم جیغ بزنم یه نفر یه دستمال گذاشت جلوی دهنم و دیگه هیچی نفهمیدم😨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گایز نمی خواستم زود تمومش کنم ولی پارت آخر رو گذاشتم😢
🙁
ای سر عمر نتکو تموم شده بود 😐😑
خیلی عالی بود 😍💞
من عاجیت بودم اگه نبودم از حالا بیا عاجی باشیم😃
باشه ❤
عالی بود 👌💕😍
مرسی