امیدوارم خوشتون بیاد 😊 داستان درباره ی پسری به اسم آلن هست👨
آلن مثل همیشه داشت از سر کار برمیگشت .یکی از اون روزایی بود که زیاد سرکار مونده بود و شب شده بود . همیشه از جلوی یه قبرستون قدیمی رد میشد تا به خونه ش برسه که وستای راه ماشینش پنچر میشه . آلن باخودش :خب حالا که ماشین خراب شد ، از تو قبرستون میرم که زودتر برسم . فردا هم میام ماشینو میبرم .(دقیقا افکار آلن ، افکار یه ادمیه که تو فیلم ترسناکه 😐😑)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالی بود ✨☺️
ولی یه سوال دقیق آخرش چیشد
ممنون 💟💟
الن اونجا بیهوش شده بوده هیچ پیرمردی یا پیرزنی نبوده یه راننده دیدتش و بردتش بیمارستان
خیلی خوب بود داستان پردازی خوبی بود فقط ای کاش عکس بزاری و اینکه توصیفات بیشتر باشه.. مثلا هوا سرد بود و آلن خودش را بقل کرد غوز کنان حرکت میکرد سویشرت قرمزش اورا گرم نمیکرد خب طبیعی است پاییز شب هایش سرد است مه گرفتی راه آلن را دشوار تر میساخت.... میبینی چقدر توصیف میتونی بکنی؟
اها باشه دفعه بعد اونا رم میکنم 😊💞
مرسی نظر دادی 🍓
ممنون حتما 😊