واقعا معذرت مخواهم که اینقدر دیر شد ????
خب دوستان از اونجایی که نوشتن گزینه ها یه مشکل هست از این به بعد به جای گزینه ها ..... از اینا میزارم و اینکه اخر های قسمت قبل بعضی جا هارو برای اینکه داستان یکم کوتاه بشه سنسور کردم اول بریم اونارو بخونیم بعد بریم سر داستان : از زبان مرینت رفتم پایین از مان و بابام اجازه گرفتم اونا هم قبول کردن رفتم داخل اتاقم یه پیراهن قرمز و یه دامن سیاه شیک که تازه دوخته بودم رو پوشیدم واقعا توی اون لباس خیلی قشنگ شده بودم ( عکس همین پارت ) بعد رفتم کلی ماکارون و کراسان و ابنبات و اینجور چیزا برداشتم تیکی گفت مرینت دیگه باید بری دیرت میشه یه نگاه به ساعت انداختم و گفتم مگه ساعت چنده وای دیرم شده باید برم سریع خراکی هارو برداشتن رفتم خونه رز خیلی دور نبود وقتی رسیدم الیا گفت بتزم دیر کردی بعد گفتم بیخیال بچه ها گفتند چی اوردی منم خوراکی هارو گذاشتم روی میز بچه ها یه نگاهی به خوراکی ها انداختن و
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالي بود فقط زود به زود بزار
جالب بود خوشم اومد
عالی ⭐