10 اسلاید چند گزینه ای توسط: T.Y.S انتشار: 3 سال پیش 110 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
آدرین رفت تو آشپز خونه ی هتل بورژوا و دید که مرینت اونجاست.
پرسیدم:«مرینت!تویی😳؟تو این کارا رو کردی😦؟»مرینت گفت:« آدرین! خوشحالم که اومدی☺️.» میشه بیای نزدیکتر؟می خوام یه چیزی بهت بگم.»رفتم کنارش و گفتم:«خب😕.بگو چی شده؟»همون لحظه یقمو گرفت👕.من رو کبوند به زمین و خودش رو انداخت روم.شروع کرد به بوسیدن من😘.(اینطوری شیپ آدرینتی نداشتیم که الان داریم😁.) گفتم:«چیکار میکنی مرینت😖؟ولم کن.بزار بلند شم😣.»همون طور که منو پشت سر هم میبوسید گفت:«ماچ ماچ😘.عمراً.
یه عمر منتظر این لحظه بودم.ماچ ماچ😘.من عاشقتم آدرین😍.»(بلا خره گفت😁.)گفتم:«باشه فهمیدم 😣.حالا بزار برم.»زبونش رو در آورد و شروع کرد به لیس زدن من 👅🤢.گفت:«آخ تو چقدر خوش مزه ای😋.تو مال خودمی.به کسی نمیدمت.»/(بسه دیگه😡.زیاد شیپ می ذارم پر رو میشین.)از دید شدو ماث👀/ترس😈،احساس تاسف باری که می تونه یک انسان متشخص رو شرمنده ی خاص و عام کنه.پرواز کن آکوما کوچولو ی من و شرورش کن😈./آکوما رفت تا رسید به داخل هتل و وارد کت شاهزاده علی شد🏨.شدو ماث گفت:« شاهزاده ی آتشین🔥!من شدو ماث هستم😈.
من کاری میکنم که بزرگ ترین ترست،تبدیل به نقطه قوتت بشه و بتونی کسی که ناراحتت کرده رو توی آتیش خشم خودت بسوزونی🔥😈.اما در عوض،باید میراکلس های لیدی باگ و کت نوار رو برام بیاری🐞🐈.»شاهزاده:«البته شدو ماث 😏.»از دید آلیا👀/شاهزاده علی آکوماتیز شد و همه فرار کردیم🏃🏻♂️🏃🏻♂️🏃🏻♀️🏃🏻♀️.از راه پله ها که اومدیم پایین،من سریع رفتم دنبال مرینت توی رستوران.صدای دونفر از آشپز خونه میومد😦👂🏻.صداشون شبیه صدای مرینت و آدرین بود😧.(آلیا رفت توی آشپز خونه و چیزی که نباید میدید رو دید😁.)
مرینت که هیچی 🙄.الان باید به کت نوار امید وار باشم.سریع رفتم خونه مرینت🏠،میراکلس خودم رو برداشتم و تبدیل به ریناروژ شدم🦊.
برگشتم به هتل ولی اونجا به آتیش کشیده شده بود🔥.رو به روی در هتل بودم که خودش باز شد. منم رفتم تو/از زبان آدرین 👅/به مرینت گفتم:«ببین مرینت!فکر کنم یه نفر آکوماتیز شده🧟.باید زود فرار کنیم🏃🏻♂️🏃🏻♀️.»مرینت گفت:«نخیرم😘.من تا تمام روزایی که عاشقت بودم رو جبران نکنم هیچکس از اینجا نمیره😊.»دیگه واقعاً کار از کار گذشته بود،منم زدم به سیم آخر😠.
یه لگد تو شکم مرینت زدم و پرستش کردن یه گوشه ای 🦶🏻.(نمی شد از اول همین کارو میکردی🙄؟)بلند شدم و داد زدم:«بابا من کت نوارم😡.لیدی باگ برای شکست آکوماتیز بهم نیاز داره؛باید برم.ببخشید که زدمت مرینت🥺.ولی مجبورم کردی.پلک!پنجه ها بیرون👊🏻.»جلوی چشم مرینت تبدیل به کت نوار شدم،مهم نیست.رفتم بیرون از آشپز خونه و ریناروژ رو اونجا دیدم🦊.گفتم:«سلام بانوی دوم من😉.هنوز لیدی باگ نیومده؟»گفت:«نه ولی به زودی میاد.تو برو بالا ببین چه خبره.منم اینجا رو پوشش میدم.»
کت نوار:«باشه.فقط یه دختری به اسم مرینت توی آشپز خونه هست که به نظرم حالش خیلی خوب نیست🥴.مراقبش باش،من رفتم.»
از زبان ریناروژ 👅/کت نوار رفت بالا و من رفتم پیش مرینت؛اما آدرین اونجا نبود😳.(و باز هم آدرین نیست.تا حالا چند بار توی داستانم گفتم آدرین اونجا نبود؟)از مرینت پرسیدم:«مرینت!آدرین کو🤷🏻♀️؟»
مرینت جواب داد:«رفته خونه ی ما تا از مامانم ماکارون بگیره بیاره باهم بخوریم😄.می خوایم یه مهمونی توپ بگیریم🥳.»
گفتم:«احتمالاً فرار کرده🏃🏻♂️.مرینت!گوشواره هات رو بده به من.»گوشواره های رو گرفتم و رفتم دنبال کت نوار🐈./از دید کت نوار👀/رفتم بالا تا رسیدم به طبقه ی آخر.دیدم یه مرد که مثل ذغال آتیش گرفته بود روی تخت نشسته.🥵.گفتم:«تو شاهزاده علی هستی😧؟»گفت:«اشتباه گرفتی.من شاهزاده علی نیستم🤴🏻.از این به بعد من شاهزاده ی آتشینم🔥.سرباز ها💂!این گربه ی پدر سوخته بود از قلعه من بیرون کنید.»
یهو از در و دیوار سربازا ی آتیش گرفته اومدن سمتم.
منم چوب دستیم رو برداشتم و شروع کردم به مبارزه⚠️☣️☢️.ولی چند نفر به یه نفر🥺؟/سرباز ها تونستن کت نوار رو شکست بدن و اون رو از پنجره هتل انداختن بیرون🏨.شدو ماث با شاهزاده ارتباط برقرار کرد و گفت:«نه.باید اول میراکلسش رو ازش می گرفتی💍👿.»شاهزاده آتشین:«آخه من از کجا بدونم که اون کت نواره؟من با این چشمای برشته شده که چیزی نمیبینم😑.تو باید زودتر میگفتی.»همون لحظه ریناروژ داخل شد؛ولی تا وضعیت اونجا رو دید،خودش هم از پنجره اونجا پرید بیرون 🤸🏻♀️.شدو ماث:«چرا گذاشتی این یکی فرار کنه👿؟»
شاهزاده گفت:«بابا من چی کار کنم 😫؟خودش در رفت🤸🏻♀️.»شدو ماث گفت:«فوراً چند نفر رو بفرست دنبالشون🏃🏻♂️🏃🏻♂️🏃🏻♂️.»شاهزاده:«شما چند نفر!برید دنبال کت نوار و ریناروژ 🦊🐈.»سربازا:«بله قربان💂.»دوتا سرباز دیگه مرینت رو کشون کشون پیش شاهزاده بردن.
یکی گفت:«قربان💂!ما این دختر بچه رو توی طبقه های پایین پیدا کردیم و نفهمیدیم دقیقاً داشت چه شکری می خورد🧂🍯.چی کارش کنیم؟»شاهزاده آتشین🔥:«به جای گروگان ازش استفاده کنید.شاید به درد مون بخوره.»شدو ماث:« شاهزاده👿!ممکنه اون دختر همون لیدی باگ باشه که نتونسته فرار کنه🏃🏻♀️❎.»
شاهزاده:«نه بابا.گوشواره نداره که😒.»شدو ماث:«ولی به نظرم خیلی مشکوکه🧐.»بیرون از قلعه(هتل)، ریناروژ کت نوار رو پیدا کرد و ازش پرسید:«تو اینجا چی کار می کنی😕؟چطوری پرتت کردن بیرون؟» کت نوار:«یه لحظه حواسم پرت شد.دفعه ی بعد با کتاکلیزم جرشون میدم😡.»ریناروژ:«صبر کن✋🏻.اول باید به نقشه ای بکشیم.»کت نوار گفت:«معمولاً لیدی باگ نقشه می کشید😔.هنوز نیومده؟»ریناروژ:«ببین کت نوار!لیدی باگ نتونست بیاد؛ولی میراکلسش رو به من داد🙂.تو قبلاً یه بار از این میراکلس استفاده کردی.می تونی دوباره اینکار رو بکنی؟»
(جواب چالش یادتون نره 😐.صفحه بعد😁.)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
بعدیسسی
عالی بودددددددددددددددددددددددددد
عالیییییییییییی