
سیلااام 🤗 این پارتی ک الان مشاهده میکنید، درواقع همونیه ک توی آنچه خواهید دید فصل ۲ گذاشتم . امیدوارم لذت ببرید🥰 🖤🗝🔎

اول بالا رو بخون 🙃🗝🔎خوندی؟ 🙃🗝🔎ممنون🙃🗝🔎

میسو یه دفعه با داد گفت : نه دست بهش نزن. امیلی : ترسیدم و برگشتم سمتش و گفتم : باشه بابا . یعنی انقدر دوسش داری😂😅🤭میسو با مِن و مِن گفت : آره خوب . آره دوسش دارم😅امیلی : حس میکردم نمیخواد اونجا باشم . بخاطر همین از اونجا رفتم . خوب به هرحال همه بعضی وقتا یه جوری میشن دیگه😅 رفتم خونه و دیدم گردنبندم داره میلرزه . ۲۶ دقیقه بعد یه نامه از مراقبا اومد و توش نوشته بود : امیلی اوضاع داره خطرناک میشه . بهمون حمله شده

به دانشکده هم همینطور . باید جلوشو بگیریم . ماهم تو خطریم . فعلا ۶۲ نفر از همنوعامون نا پدید شدن. از خودت مراقبت کن . هکتور دوباره پیداش شده . ب شایعه های قدیمی توجه کن .) امیلی : نمیدونستم باید چیکار کنم . هکتور؟ دوباره پیداش شده؟ همون شاه تقلبی؟ شایعه؟ چه شایعه ای؟ باید بگردم دنبال شایعه هایی ک درمورد هکتور میگفتن . باید فردا برم خونه میسو. البته اگه یکم به حرفام توجه کنه و مث دفعه قبل نگه خودتو سرگرم کن . تا فردا ک میرم پیش میسو باید درمورد شایعه هایی ک راجع ب هکتور میگفتن تحقیق کنم

رفتم کتاب خونه مخصوص خودمون . یه اشتراک گرفتم و رفتم سراغ کتابای تاریخ . بالاخره یه به درد بخور رو پیدا کردم . بذار ببینم کودوم شایعه ست ؟ شایعه شاه نبودنش ؟ شایعه درمورد غذایی ک میخورده؟ شایعه افسون کردن مردم برای قبول کردنش به عنوان پادشاه ؟ شایعه دوستیش با گرگینه ها ؟ آخه کدوم ؟ کدوم شایعه کمکم میکنه؟ بذار برم سراغ کتابای دیگه . ولی وایسا ببینم . دارن کتاب خونه رو میبندن . مغازه دار ناپدید شده . باید برم بیرون . بهتر از این نمیشه . شدن ۶۳ تا🤦♀️ . ولی من نا امید نمیشم . کتاب رو با خودم میبرم . باید بفهمم چه اتفاقی افتاده .

تمام شب رو بیدار موندم . نشستم و به همه چیز فکر کردم . ارتباط هکتور با شایعه هاش و ناپدید شدن مردم . آخه من چیو باید بفهمم . اصلا چجوری باید بفهمم . باید از مراقبا کمک بگیرم ولی چجوری . نمیشه . ولی وایسا ببینم . آره. آره فهمیدم . هکتور و شایعه ی دوست بودنش با گرگینه ها . فهمیدمچیشده. اون با گرگینه ها دست به یکی کرده . اون با گرگینه ها دوسته و میخواد بخاطر اونا ومپایر هارو از بین ببره. باید همه چیز رو به میسو بگم ........ ( فردا صبح ) امیلی : رفتم خونه میسو . با بی حوصلگی بهم سلام کرد و حتی بهم نگاه نکرد. منم بهش سلام کردم و گفتم: میسو هکتور و دار و دسته ش به دانشکده حمله کردن . باید یه کاری بکنیم . باید یه چیزایی رو هم واست توضیح بدم اوضاع بده . من میدونم چه اتفاقی داره میوفته . همه چیز رو فهمیدم. میسو : من نه میتونم کاری بکنم و نه میخوام کاری بکنم . من کمکت نمیکنم . امیلی : چی داری میگی تو چت شده ؟؟؟؟؟ نکنه هکتور ........ ، یهو میسو اومد سمتم و ........

امیدوارم که دوست داشته باشید 🥰مرسی ک لایک میکنید و کامنت میذارید🙃🗝🔎چالش داریم برو بعدی.....👈👈👈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی💜💙💜💙💜💙
خدا مرگم دهد 😭
آخرین نفرم😞😣
اشکال ندارهههههه
دارههههههههههههههه😣🥺😭
عالیییییییییییی بودددددددددددددددددد افریننننن😻😻😻😻😻😻ژام&٪تطبتطبطبتممتظبامظی واقعااا خیلی خوب بود😍😍😻
مقسی😍🌈🤗
پارت بعد کیمیاد ؟
کلی وقته تو بررسیه . انگار صف خیلی شلوغه
عالی بود
خیلی ممنونم💜🌈