گابریل با مایورا نقشه کشید . صبح روز بعد 👇🏻
آدرین : پلگ من باید معجزه گر را به استاد فو بدهم و به پدرم همه چی را بگویم استاد فو هم یکی دیگه را جای من کت نوار میکنه
پلگ : نه آدرین من دلم برات تنگ میشه لطفا منو ترک نکن
آدرین : اما پلگ این قانون معجزه گر هاست من باید تو را تحویل بدم الان هم بیا بغلم تا ببوسمت
پلگ : اوه آدرین دوست دارم
آدرین : من هم پلگ ، بهت یه گونی پر از کممبر هم میدم 😍 برو حالشو ببر
پلگ : 😋🥺خداخافظ آدرین
آدرین : خداحافظ پلگ بدون همیشه دوست دارم 🥺
آن ها خداحافظی کردند ، در راه آدرین یک شرور خیلی بزرگ را دید او با خودش گفت : این شرور بزرگ ممکنه به لیدی باگ آسیب برسونه باید باهاش مبارزه کنم. و تبدیل شد در همین حال لیدی باگ آمد 😊کت نوار همه چی را برایش توضیح داد (ماجرای معجزه گر )
لیدی باگ خیلی سعی کرد جلویش را بگیرد اما نتوانست
در همین حال مایورا و هاکماث
👇🏻
هاکماث : مایورا من آدرین را تقیب میکنم تا نگهبان را پیدا کنم و بلاخره روزی که منتظرش بودم میرسه
لیدی باگ و کت نوار شرور را شکسته میدهند کت نوار از لیدی باگ خداحافظی میکنه و یواش به او میگه که : شاید دیگر همکار نباشیم ولی تو هنوز مرینت دوست صمیمی من هستی ♥️
لیدی باگ لب هایش سرخ میشه و از خجالت آب میشه و از او خداحافظی میکنه
هاکماث در حال نقیب کت نوار است تا بلاخره نگهبان را میبیند کت نوار معجزه گر را تحویل میدهند و میرود در همین حال هاکماث نگهبان را گیر میاندازد استاد فو تا هاکماث را میبینید تبدیل میشود
همه چی از کلویی شروع شد ای بابا
عالی بود
عالی بود