سلام دوستان با پارت ۷ برگشتم 🥳
دوستان این داستان در یک اسلاید است پس لطفا اگر اسلاید اضافه آوردم درک کنید 😘
اگر خوشت اومد لایک کن کیوتم 🌹
من برای این داستان خیلی زحمت کشیدم پس لطفا فالو و لایک کنید تا بهم انرژی بدید 🌹🌹🤩
منتظر کامنت های قشنگتون هستم 💖 بریم سراغ داستان 👈🥳
گابریل با مایورا نقشه کشید . صبح روز بعد 👇🏻 آدرین : پلگ من باید معجزه گر را به استاد فو بدهم و به پدرم همه چی را بگویم استاد فو هم یکی دیگه را جای من کت نوار میکنه پلگ : نه آدرین من دلم برات تنگ میشه لطفا منو ترک نکن آدرین : اما پلگ این قانون معجزه گر هاست من باید تو را تحویل بدم الان هم بیا بغلم تا ببوسمت پلگ : اوه آدرین دوست دارم آدرین : من هم پلگ ، بهت یه گونی پر از کممبر هم میدم 😍 برو حالشو ببر پلگ : 😋🥺خداخافظ آدرین آدرین : خداحافظ پلگ بدون همیشه دوست دارم 🥺 آن ها خداحافظی کردند ، در راه آدرین یک شرور خیلی بزرگ را دید او با خودش گفت : این شرور بزرگ ممکنه به لیدی باگ آسیب برسونه باید باهاش مبارزه کنم. و تبدیل شد در همین حال لیدی باگ آمد 😊کت نوار همه چی را برایش توضیح داد (ماجرای معجزه گر ) لیدی باگ خیلی سعی کرد جلویش را بگیرد اما نتوانست در همین حال مایورا و هاکماث 👇🏻 هاکماث : مایورا من آدرین را تقیب میکنم تا نگهبان را پیدا کنم و بلاخره روزی که منتظرش بودم میرسه لیدی باگ و کت نوار شرور را شکسته میدهند کت نوار از لیدی باگ خداحافظی میکنه و یواش به او میگه که : شاید دیگر همکار نباشیم ولی تو هنوز مرینت دوست صمیمی من هستی ♥️ لیدی باگ لب هایش سرخ میشه و از خجالت آب میشه و از او خداحافظی میکنه هاکماث در حال نقیب کت نوار است تا بلاخره نگهبان را میبیند کت نوار معجزه گر را تحویل میدهند و میرود در همین حال هاکماث نگهبان را گیر میاندازد استاد فو تا هاکماث را میبینید تبدیل میشود
بای بای 🥳🥳👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
همه چی از کلویی شروع شد ای بابا
عالی بود
عالی بود