سلام،این داستان یک داستان تخیلی هست،۲تاپارت بیشتر نداره،واین که باید استقبال هازیاد باشه که پارت بعد روبگذارم. امیدوارم خوشتون بیاد
شاید یه وقتایی فکر کنیم که خودمون به تنهایی ازپس کارامون برمیایم،درحالی که اینجوری نیست،شاید بعضی وقتا نیاز باشه که ما آدما از یه سری کسانی که شبیه خودمون هستن اما شبیه خودمون نیستن کمک بگیریم،زندگی هیچ پستی وبلندی نداره،این ماهستیم که گاهی وقتا پاهامونو چنان محکم به زمین میکوبیم،یامیخوایم روی هوامعلق باشیم که این پستی وبلندی هابه وجود میاد،پس شاید نتونیم که خودمون به تنهایی این زمین رو دوباره برای خودمون هموار کنیم. (توی یک رشششوز بلند،جرقه ای توی ذهنش زده شد،باخودش گفت:پس اینه،جواب این همه سال تلاش اینه.اما خب عمرش کفاف نداد که این نظریه رو ثبت کنه،قلبش گرفت،وتمام اون جواب ها به دنیای مردگان پیوست) سال هاقبل: -ماه داره به زمین میاد،باید زودتر فرار کنیم. _اما نمیشه فرار کرد سیاره دیگری وجود نداره که مابتونیم روی اون زندگی کنیم. براندون:بعد از کلی تحقیق فهمیدیم که ماه صدسال دیگه به زمین برخورد میکنه،ماتااون موقع زنده نبودیم،اما نسل های بعد....اونا نمیتونن کاری کنن،چون تااون زمان دیرمیشه. (اون یه دانشمند بود،وقتی که مردم دلهره وترس داشتن،اون بهشون کمک میکرد،اما وقتی که فهمید راه چیه،عمرش کفاف ندادحالا این بچه هاونوادگان اون بودن که باید راه اونو ادامه میدادن،اون فقط یک فرزند داشت به نام اورانوس،چون شبی که اون به دنیا اومد سیاره اورانوس رومیشد به راحتی درآسمان دید اسم اون روگذاشتند اورانوس)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
سلام،ممنونم که نظر دادید،چشم. اما کمی بیشتر صبرمیکنم،چون به نظر میاد از اینگونه داستان ها خیلی استقبالی نمیشه وبیشتر رمان های میراکلس هستند که خواننده جذب میکنند،اما چشم حتما بعدی رومیگذارم.
سلام خیلی جالب بود بازم بزار
خیلیییییییییییییی خوب بود
لطفا زود بعدی رو بذار ??
سلام چشم