اکواستریا گرلز(پارت ۲)

از زبان کیدنس:اما توایلایت بهوش نیومد چند دقیقه بعد سانست رسید راریتی رو بهوش آورد بعد من رفتم سراغ توایلایت گفتم شاید بهوش بیاد اما نه من حالم بد بود

بعد لونا رفت سراغ توایلایت اما اونهم نتونست بهوشش بیاره

راریتی میخواست بره اما سانست بهش گفت تو نباید بری اگه بری دیگه بهوش نمیای راریتی:اما این تنها راهه اینجوری توایلایت بهوش نمیاد سانست:اشکال نداره من انجامش میدم

سانست هم نتونست و اون بیهوش شد چند دقیقه بعد سلستیا اومد سلستیا:وااااای اینجا چه خبره؟؟؟؟؟من با حال بد:سلس...تیا کم....کمک کن سلستیا:تو چرا اینجوری حرف میزنی؟من:م..ا جا.....جاد...جادومون رو د..ادیم ب...به تو...ایلا...یت سلستیا:خیله خب من الان جادوم رو میدم اما اونم نتونست

چند دقیقه بعد:پینکی پای:واااااااااای و فرار کرد پشت اپل جک

اپل جک:چیشده هاااااااا؟

فلاترشای:جیق زددددددددد رینبودش:چیشده فلاترشای؟هااان؟؟؟؟؟

همه باهم:اینجا چه خبره؟راریتی:همه جادوشون رو دادن تا توایلایت رو بهوش بیارن کمک کنید همه باهم:ما جادوی دوستی داریم میتونیم نجاتشون بدیم راریتی:بیاین و دستای هم رو گرفتن....

ببخشید داستان رو قطع کردم ادامه رو پارت ۲ میفهمیم چیمیشه

چطور بود؟تو نظرات هم بگین