خوشگذرانی بابی تی اس7

این اوتاق اناست

این اوتاق جنی

از زبان ته واییی چه اوتاق قشنگی داری بیا یکم حرف بزنیم (از زبان کوک) واییی چه اوتاق کیوتی داره خی بزار به هیونگ ته پیام بدم امشب اینجا خوابیم ته اوم باشه الان به هیونگا میگم ما امشب نمیاییم خونه از زبان ته خب هیونگا راضی شدن به آنا گفتم میشه امشب اینجا بخوابیم گفت باشه بعد بش گفتم بیا یکم بخوابیم من خستم گفت باشه

از زبان جنی بیدار شدم دیدم کوک پیشم خوابیده دلم نیومد بیدارش کنم رفتم پایین دسرمز درست کردم چهارتا دسر موز دوتارو برا خودم او کوک بردم بالا که بخوریم آمدم دیدم کوک بدارشده منم دسر هارو بردم پیش کوک او بهش گفتم بفرما گفت ممنون کوک بم گفت بیا بشین کارت دارم بامن راحت باش گفتم باشه از زبان کوک خب جنی من فکر میکردم تو الان باید عکس ما تو اوتاق باشه اما نیست گف میترسیدم عاشق تو بشم و عاشق هیچ مرده دیگه ای نشم گفتم خب ببین من عاشقتم تو هم عاشقمی🤔😢🥺گفت امممممممم اره😃🥺

از زبان آنا آمدم پایین چهارتا سر توت فرنگی دورست کردم که دیدم تو یخچال دوتا دسرمز هست که روش نوشته برای آنا و تهیونگ من دسر توت فرنگی رو گذاشتم تو یخچال او دسرا موز رو بردم که دیدم ته هم بیدار شده بعد بهش گفتم بیا اینو جنی برامون درست کرده (از زبان نویسنده) خب آمدن پایین که بعد من گفتم چطور امشب فیلم ببینیم گفتن چه فیلمی آنا گفت ترسناک بعد به روبه من کرد او گفت نمی ترسی که گفتم اممممم نه گفت باشه پس بریم اما ده شیم سیدی بخریم (این لباسیه که جنی برای رفتن بیرون میپوشه)

( واین لباسیه که آنا پوشید) خب آمدیم خونه که فیلما رو ببینم (از زبان جنی) قبل فیلم داشتم هزارتا فشش میدادم دسرارو آورد او خوردیم بع همه جارو تاریک کرد میدونه من از تاریکی میترسم ها با این حال😑 خب فیلم شروع شد یهو یه چی آمد جلو که منو آنا از ترس رفتیم بغل کوک او ته او جیغ میزدیم من خو کوک رو تااخر ول نکردم تا چراغ روشن شد همه فهمیدن من دارم گریه میکنم آنا گفت بدبخت شدم رفت که من گفتم آره بد جورشم بدبخت شدی بلند شدم با دنپایی روفرشیم دویدم دنبالش که پام گیر کرد به یه چیزی باسر داشتم میرفتم تو زمین که یکدفعه دیدم بین زمین او هوام دیدم آنا منو از یقه گرفت بش گفتم ولم کن که بامخ رفتم تو زمین انقد گریه کردم که خوابم برد (دقیقا شخصیت خودمه😂)