سلام دوستان ?? حالتون چطوره !؟ چخبر !؟ خوبید !؟ خب دوستان ... با یه داستان خیلی زیبا با موضوع انیمیشن میراکلس ?? اومدم سراغتون ??? آیا وسط کلاس آنلاین هستید !؟? آیا به درس گوش نمی دهید !؟ ? با ما باشید با یک داستان زیبا ? خودمم دارم وسط کلاس آنلاین این داستانو می نویسم ??? تو این داستان می خوایم با هم فصل 4 این انیمیشن زیبا رو از زبون خودمون ادامه بدیم ?? دوستان من تا حالا نویسندگی نکردم و این اولین داستانمه ، اگر داستانم کمی خشک بود به بزرگی خودتون ببخشید . بهتون قول می دم در قسمت های بعد حتما جبران کنم ? و در ضمن یه سوپرایز خیلی خفن ، فوری و مهم در آخر داستان براتون دارم که اگر نخوندیش نصف عمرتون به فناست ? اگر غلط املایی دارم ببخشید ? حتما تو نظرات بگید که دوست دارین داستان چطوری باشه و انتقادات خودتون رو بنویسید و به من انرژی بدید ? نظرات فراموش نشه ?? منتظر چی هستی !؟ ? برو بریییییییییم ?
از زبان تیکی ? : مرینت ، مرینت بیدار شده ? مرینت مدرست داره دیر میشه ? ... مرینت : تیکی بذار بخوابم ?? ... تیکی : که اینطور ? اهم اوهوم ( صداش رو صاف می کنه ) دخترم ، عروسیت داره دیر میشه . آدرین جلوی در منتظره ? ... مرینت : با اجازه ی بزرگتر ها بله ? پس آدرین کو !؟ ? ... تیکی : مرینت ، آدرین اینجا نیست ? مدرست دیر شده ? اما خیلی باحال بود ? ... مرینت : باشه تیکی ، نوبت منم می رسه ? ... آماده شدم و به سمت پایین راه افتادم ... سلام مامان ? ... سلام دخترم ? و نشستم تا صبحانه بخورم . مامانم گفت : مرینت ، امروز باید اتاقت رو تمیز کنی ? بهش گفتم : مامان ، امروز با بچه ها قرار دارم ، شب تمیز می کنم ? مامانم : خب پس ... خودم میرم تمیز کنم . مطمعنم کشوی زیر تختت تا الان خیلی کثیف شده ?? ... مرینت : ?? ب ... ب ... باشه مامان . خ ... خودم تمیز می کنم ? ( حتما می گید چرا انقد ترسیده ? به دلیل جعبه ی معجزه گر ها و چیز میز های آدرین ? ) خداحافظ مامان ? خداحافظ دخترم ? و به سمت مدرسه راه افتادم . امروز نمرات امتحاناتمون رو می دادن ولی من هیچ استرسی نداشتم چون می دونستم بیست می شم ? برگم رو گرفتم . خب بذار ببینم . 7 !؟ ? 7 !؟!؟!؟!؟!؟ ? و بعد چشمم به آدرین افتاد که خیلی عصبی داره به لایلا نگاه می کنه ? و لایلا هم داشت به آدرین پوز خند می زد ? جوری که متوجه شدم لایلا بازم خرابکاری کرده ? محلش نذاشتم ? اما نتونستم نذارم ? آدرین بلند شد و گفت با آقای داماکلیس کاره فوری داره . خانم بوستیه نمی خواست اجازه بده اما آدرین خیلی پا فشاری کرد و خانم بوستیه قبول کرد ? خانم بوستیه درس رو شروع کرد و من سعی کردم حواسم رو به درس جمع کنم . اما چرا !؟ ... انقد حواسم به درس بود که متوجه نشدم همه ی بچه های کلاس دارن در گوشی با هم در مورد من صحبت می کنن . حتی آلیا هم همینطور ??? فقظ نینو بود که حواسش به درس بود . ازش پرسیدم اینجا چخبره !؟ چرا همه دارن در گوشی صحبت می کنن !؟ اون گفت :
آلیا میگه می دونه دختر کفشدوزکی ??? گفتم چییییییییییییییییی !؟ ??? خانم بوستیه گفت : اونجا چه خبره !؟ ? ... گفتم : ب ... ب بخش ... شید ?? به نینو گفتم : خ .. خخب ... او او اووون ... ف ... فکر می ی ... ک .. کنه کککیههه ? نینو گفت : آلیا فکر می کنه تو دختر کفشدوزکی هستی ??? گفتم : چیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی !؟ ??? خانم بوستیه عصبانی شد و گفت : مرینت ، برو دفتر مدیر ? کیفم رو برداشتم و لرزون لزرون به سمت دفتر آقای داماکلیس رفتم . خواستم در بزنم که متوجه شدم آدرین هنوز توی دفتره ? واقعا کنجکاو بودم تا بفهمم چی میگه اما ... نه ... نههههههه ... اینکارو نمی کنم ? واقعا قصد گوش دادن نداشتم اما وقتی توی حرفای ادرین کلمه ی مرینت رو شنیدم نتونستم خودمو نگه دارم و گوشمو چسبوندم به در ? ... از زبان آدرین ??? : آقای داماکلیس ، من مطمعنم اشتباهی شده . مرینت تا حالا نمره ای پایین بیست نداشته . خودتون ببینید . داماکلیس : آقای آگراست می گید چکار کنم !؟ امتحانی که 7 شده رو بیست بذارم !؟ ... آدرین : نه . معلومه که نه . برای مرینت پاپوش دوختن . داماکلیس : کی !؟ آدرین : آقای داماکلیس ، توی کلاس دو نفر هستند که با مرینت مشکل دارند . اما من مطمعنم کار اون دختره لایلاس ? داماکلیس : آقای آگراست ، خوانواده ی لایلا پول زیادی به مدرسه دادند تا لایلا رو اخراج نکنم . ... آدرین : چقد می خوای ? و آقای داماکلیس یه مبلغ بالایی گفت و من پرداخت کردم . از زبان مرینت : ??? چرا آدرین اینکارو کرد !؟ یعنی بخاطر اینکه فهمیده من لیدی باگم اینکارو کرد !؟ هزار سوال تو ذهنم بود که آقای داماکلیس و آدرین اومدن بیرون . قضیه رو برای آقای داماکلیس توضیح دادم و آقای داماکلیس گفت عیبی نداره می تونی بری . قیافه ی من = ? قیافه ی اقا ی داماکلیس ? باطن آقای داماکلیس = ? نویسنده = ???
مرینت : داشتم به کلاس بر می گشتم که دیدم آدرین کنارمه ??? بهش گفتم : عشششق ... نه چیزه ببنونم یعنی عشق چیزه اههههههههههه ?♂️? بازم گند زدم که آدرین بهم گفت : خواهش می کنم ? به هر حال تو بهترین دوستی هستی که من دارم . نمی تونم بذارم ناراحت باشی . می دونم چقد لایلا ازیتت کرده ? نگران نباش . خودم کارشو می سازم ? یکم وایساد و بعد گفت : البته شاید بیشتر تر از یه دوست ? و من هم یه لبخند مضحک بهش زدم . قیافه ی آدرین = ? قیافه ی من = ?? و باز هم قیافه ی نویسنده = ???
برگشتیم به کلاس ... اما ... وای نهههههههههه ??? انقدر فکرم مشغول بود که قضیه ی آلیا رو یادم رفته بود ??? با هزار زور و بدبختی خودمو تا زنگه آخر نگه داشتم ??? نباید می زاشتم آلیا به خونه برسه ، چون اگر زود تر از من می رسید خبر اینکه من لیدی باگم رو تو لیدی بلاگ منتشر می کند ??? زنگ خورد ? کیفمو برداشتم و دویدم و از اونجایی که من خیلی دست و پا چلفتی ام ?? پام به میز گیر کرد و افتادم رو آدرین و بدتر از این وقتی افتاد رو آدرین لبم چسبید به لب آدرین ???? اونم جلو همه ??? نمی دونستم باید خوشحال باشم یا از خجالت آب شم ??? اما آدرین هیچ مشکلی با این قضیه نداشت ? به هر حال ... کیفمو برداشتمو به سمت خونه راه افتادم . وقتی داشتم از مدرسه می رفتم بیرون مدیر رو دیدم که داره با لایلا صحبت می کنه اما محلش نذاشتم ? تو فکر بودم تا اینکه چشمم به یکی از پوستر های لیدی باک افتاد . چند لحظه فکر کردم ?? وای نهههههههههههههه ??? آلیاااااااااااااااااااااااااااا ????????? یه فکری به سرم زد ? سریع گفتم تیکی اسپاتس آن ... تیکی اسپاتس آن ... تیکی ? !؟ کیفم رو نگاه کردم ??? تیکی کجاییییییییییییییییییییی !؟ یه آدم چقد بدبخت می تونه باشههههههههههههههههههههههه !؟ ??? دوباره کیفمو نگاه کردم ... صبر کن ببینم !؟ ?????? این که کیفه من نیست ? این کیفه آدرینه ??? داشتم به سمت مدرسه می رفتم که یه صدایی از تو کیف اومد ? با خودم گفتم : مرینت ، تو اینکارو نمی کنی ? اما یه بوی خیلی گندی هم از کیف بیرون اومد ?? بوش شبیه پنیر هزار سال مونده بود ? قیافه ی شرکت کنندگان = ??? و باز هم قیافه ی نویسنده = ???
مجبور شدم دره کیفو باز کنم تا بوش بره !؟ ?? توش رو نگاه کردم . صبر کن ببینم ... این چیه !؟ ? این ... این ? پلگ !؟ ??? از زبان پلگ ??? : آهههههههههه . چقد گرسنمههه ?? برم پنیر بخورم ??? ( در کیف باز شد ) سلام آدرین ? آدرین نگو وقته تبدیله ? مرینت !؟ ??? امممممم ... من یه موش خونگی هستم که داره پنیر می خوره ? من یه کوامی نیستمااااااا ! آدرینم کت نوار نیست ??? هنگ کرده بودم که باز چشمم به اون پوستر افتاد ??? پلگگگگگگگگگ ، پنجه ها بیرون ?? ( آدرین انگشترشو در آورده بوده و تو کیفش گذاشته بوده ) تبدیل به کت نوار شدم و دویدم به سمت خونه آلیا ? دیدم لپ تاپش دستشه ??? گفتم آلیااااااااااااااااا صبر کنننننننننننننننننننننننننن ... از زبان آلیا : خببببببب ... بارگذارییییی ... بذار عکس مرینت و لیدی باگو کنار هم بذارم ... لیدی باگ !؟ تو اینجا چی کار می کنی !؟ چرا با معجزه گره کت نوار تبدیل شدی !؟ مرینت : آلیا سزار ، چرا می خوای سعی کنی هویت منو بفهمی !؟ ? آلیا : چرا نکنم مرینت !؟ ?? گفتم آلیا من نمی تونم هویتمو به تو بگم ، فقط می تونم بگم من مرینت نیستم ?♂️ آهههههههههههههههههه کلی باهاش بحث کردم تا ولکنه قضیه شد ? رفتم خونه که دیدم تیکی داره دنبالم می گرده بغلش کردمو بهش گفتم دلم برات تنگ شده بود ? اما تا تیکی کیف آدرینو دید گفت مرینتتتتتتتتتتتتتتت . تو که اونو باز نکردی !؟ ?? گفتم خببببببب ... و بعد تیکی زد تو سر خودش ?♂️ ولی بعدش گفت حالا خیلی هم عیب نداره . تو نگهبانی . گفتم آره خدا رو شکر بعد گفتم آدرین تو رو دید !؟ اون گفت نه گفتم آخیشششششششششششششش و بعد به هر دوشون غذا دادم ...
اما یه سوال خیلی عجیب داشتم ? و اونم این بود که چرا امروز هیچکس شرور نشده !؟ ?? به هر حال ... به آدرین زنگ زدم و گفتم کیفش پیش منه و اونم بهم کیفه منم پیش اونه ? از هم خداحافظی کردیم و بهم شب بخیر گفتیم از وقتی فهمیدم آدرین کت نواره دیگه لکنت نمی گیرم قیافه ی مرینت = ??? قیافه ی آدرین = ??? قیافه ی پلگ = ?? قیافه ی تیکی = ? قیافه ی نویسنده ای که داره از خنده جر می خوره ???
داشتم به آدرین که پیشی کوچولوم باشه فکر می کردم که کم کم چشام سنگین شد و خوابم برد ??? ... از زبان آدرین : خب ... مثل اینکه امشب کسی نیست که بهش پنیر بو گندو بدم ??? آهههههههههه ? من واقعا گیج شدم ... مرینت یا لیدی باگ !؟ مرینت یا لیدی باگ !؟ آههههههههههههه ? باید چیکار کنم !؟ ... اگر با مرینت برم ... خب ... آخه من نمی تونم لیدی باگو فراموش کنم ?? آهههههههههه ?? آخرین زور هامو برای لیدی باگ می زنم ... اما اگر نشد ? خب ... ب ... ذا ... رر ر ? قیافه ی آدرین = ? قیافه ی نویسنده ای که خودش فاز خودشو نمی فهمه و به هر چیزه مسخره و بی مزه ای می خنده = ???
فردا صبح از زبان آدرین : آههههههههه ( خمیازه ) صبح بخیر پلگ ? پلگ !؟ آوووووووو ? الان یادم افتاد . پلگ پیش مرینت . امیدوارم پلگ خودشو لو نداده باشه ?? البته من به مرینت اعتماد دارم . اون راز داره خوبیه . حتی اگر هم فهمیده باشه مطمعنم به هیچکس نمی گه ?? خیلی بانوم رو از تو تلویزیون و موبایل می بینم . خیلی عجیبه که حاکماث از دیروز تا الان کسیو شرور نکرده و گذاشته استراحت کنیم ?♂️ سلام ناتالی ? . سلام آدرین ? . گابریل : سلام پسرم صبح بخیر ? آدرین : امممممممممم پدر ... اممممممممم ... شما حالت خوبه !؟ ? گابریل : چرا بد باشم !؟ ... قیافه آدرین = ? ... قیافه گابریل و ناتالی = ?? ... قیافه نویسنده = ???
آدرین : خبببب ... باوشههههه ... پس منم دیگه برم مدرسه و مثل منگلا راه می رفتم ? باورم نمی شد که پدرم بهم سلام کرد و صبح بخیر گفت !؟ به هر حال ... حتما پدرم سعی داره خودشو اصلاح کنه و این عالیهههههههههه ? 2 روز پیش از زبان گابریل : ...
خب دوستان پارت 1 به پایان رسید ... پارت 2 رو فردا یا پس فردا می نویسم ( امروز یکشنبه است ) ... خودتون درک می کنید دیگه که چقدر کلاسای آنلاین سخته ? آها راستی ... چون تازه دارم داستان نویسی رو شروع می کنم با اولین نظر می گم که اون سوپرایز چیه ... منتظر سوپرایز و پارت 2 باشید ... قول می دم برای سوپرایز ضرر نکنید ? انتقادات خودتونو بگید ... پارت 2 و 3 یکی فوق عاشقانه و شاید غم انگیز و یکی هیجانی ... برای داستان نظر بدید ... منتظر نظراتتون هستم ??? اگر غلط املایی داشتم ببخشید ?
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه جناب تستچی قبول کنه منم این داستان البته یه مدل دیگشو نوشتم اگه نیاد هم بازم مینویسم امیدوارم ببینین و. خشتون بیاد
سلام ? دوستان خودتون می دونید که تستچی خیلی روی قسمت بررسی حساسه ? دوستان من به همه ی نظرات شما جواب دادم و اونهارو خوندم و خیلی انرژی گرفتم ?? و می خواستم بدونید که من سوپرایز رو نوشتم و در حال بررسیه ? یکی از شرکت کنندگان کامنت گذاشته بود که : خیلی زود کشف هویت کردی و من هم جوابش رو داده بودم ولی مثل اینکه تستچی کامنتی که من گذاشته بودم رو قبول نکرده . ببین دوست عزیز ... خب ... همونطور که می دونی ، داستان من ادامه ی داستان اصلیه ( البته از زبون خودم ) ... با خودم گفتم : جرمی تا حالا این همه ما و این دو کبوتر عاشق رو اذیت کرده ... منم اینکارو نکنم ? ممنون از نظرت و خوشحالم که شرکت کردی ?? و نکته ی بعد اینکه بعد انتشار سوپرایزم و پارت 3 ، 4 و 5 داستان ، یه سوپرایز دیگه دارم که خیلی خفن تر از اینم هست ? اما این سوپرایزم دیگه اخبار میراکلس و پارت ویژه نیست و بلکه خیلی خیلی فراتره و کاره خیلی سخت تر و زمان بر تریه و به مهارت بالایی نیاز داره و شاید از بین هر هزار نفر فقط 10 تاشون بتونن اینکار رو با این کیفیت بالا اراعه بدن ? در پارت 4 بهتون میگم چیه و شما نظر خودتون رو بگید ?
دوستان ... من پارت 3 و سوپرایز رو نوشتم و ثبت کردم ? اما یه مشکلی هست ? و اونم اینه که خدا می دونه تستچی خان کی می خواد بررسیشو تموم کنه و منتشر کنه ? دوستان پارت 2 داستان در 3 ساعت منتشر شد ? اما پارت 1 سه روز تو بررسی بود ? الان دیگه به شما و دعاهاتون بستگی داره که تستچی در عرض 3 ساعت قبول کنه یا 3 روز ? تو نظرات دعا کنید ???
دوستان من همه نظرات رو خوندم ... و اونهایی که گفته بودن به داستان ما هم سر بزن هم دیدم و خیلی مشتاقم تا داستان هاشون رو ببینم ? همین الان در حال نوشتن پارت 3 و سوپرایز هستم ? منتظر باشید ? دوستتون دارم ??
خیلی خوبه ایول خوشم امد ???
دوستان من همین الان تست رو خوندم و فهمیدم 3 ، 4 تا کلمه جا انداخته بودم مثل گفت ، و ، و ... ممنون ? نظرات فراموش نشه ??
خیلی خوب بود یه طرفدار همیشگی پیدا کردی
عالیییی
گوش کن وقتی ادری انگشتر رو در میانه پلک هم ناپدید می شه
ببین ... تو انیمیشن اصلی ... آره ، ناپدید میشه . اما تو داستانهای تستچی ، چون تمام اتفاقات داستان با نویسندس و نویسنده می تونه هر تغییری تو داستان ایجاد کنه ... منم با این معیار این پارت رو نوشتم که اگر معجزه گر رو در بیاری ، کوامیه اون معجزه گر ناپدید نشه . بازم ممنون از نظرت ? این نشون دهنده ی اینه که هوش و تمرکز بالایی داری ??
خیلی عالی بود