💚تو و دراکو💚 پارت ۳

اگه یادت بیاد اخرای پارت قبل هری تو رو به جلیی میبره بعد میبینی یک نفر با لوموس داره سمتت میاد 💚💚💚💚💚 حالا لطفا لایک کن دل منو شاد کن🥺

بعد میبینی اون دراکوعه ا/ت : دراکو تو اینجا... واسم مهم نیس من دیگه دوست ندارم 😭♡ دراکو : باشه ولی من همیشه عاشقت میمونم بعد میاد نزدیکت که (خودت باید فهمیده باشی دیگه ) ♡ ا/ت : نمیخوام تو اونشب منو تنها گذاشتی با تمام ناراحتی هام با اینکه گفتی دوستم داری اصلا چرا منو تنها گذاشتی ♡ دراکو : ببخشید اون موقع وقت خوبی واسه خداحافظی باهات نبود ♡ ا/ت : چی خداحافظی ؟ ♡ دراکو : اره بعد استین دستشو بالا میزنه و علامت مرگخوار معلوم میشه ♡ ا/ت : چییییی ♡ دراکو : ببین من دوست دارم اما انتخاب دیگه ای ندارم حالا میتونی از اینجا بری خواستم فقط واقعیت رو بفهمی ♡ ا/ت : نه نه اینطوری نمیشه نه نه من هر طور که باشه پیشت میمونم😭 ♡ دراکو : بهم اعتماد کن بعدا دوباره میتونیم باهم باشیم اما..... ا/ت : اما چی ♡ دراکو: هیچی فقط برو ♡ تو هم از اونجا میری و هر شب و هر روز منتظر میمونی تا دراکو بیاد پیشت اما ۵ ماه میگذره ولی تو فقط از دور میتونی به دراکو نگاه کنی

ولی تو دیگه از دراکو نا امید میشی با اینکه خیلی دوسش داری سعی میکنی فراموشش کنی بیشتر سعی میکنی با هری باشی تا فراموشش کنی😞 تو جستجو گر جدید کوییدیچ گیریفندور میشی و بعد با اسلایدرین مسابقه دارید و دراکو هم جستجو گر اسلایدرینه تو توی ذهنت : اماده شدم و به هم گروهی هام پیوستم اماده شدیم بازی شروع شد حواسم به یک جیز دیگه بود که یکدفعه اسنیچ از جلوم رد شد و دیدم دراکو دنبالشه حالم بد شد وقتی بهش فکر میکردم تا اینکه تعادل خودمو رو جارو از دست دادم ولی دیگه هیج چیز نفهمیدم ♡ دراکو : همینطوری داشتم دنبال اسنیچ میرفتم اسنیچ هم که هی میچرخید اصلا تو حال خودم بودم بعد دیدم ا/ت داره از جارو میوفته سریع رفتم سمتش و بیخیال اسنیچ شدم اما دیدم یک داره میاد سمتم فهمیدم اون یه مرگخواره رفتم به بالا که اسنیج رو دیدم سریع گرفتمش ولی نفهمیدم ا/ت چی شد بردنش پیش خانم پامفری رفتم پیشش دیدم اون پاتح بغلش کرده ♡ ا/ت : دراکو رو دیدم ♡ دراکو : هی پاتح ♡ ا/ت : دراکو!!! ♡ دراکو : چت شده ا/ت نمیتونم باور کنم تو همون ا/ت هستی

دراکو : ا/ت فکر میکردم تصمیمتو گرفتی ♡ ا/ت : من پنج ماه منتظرت بودم ♡ بعد دراکو از اونجا میره تو هم میری دنبالش ا/ت : دراکو صبر کن دراکو برمیگرده توهم میپری بغلش🥺 ♡♡ کیریسمس میرسه تو و دراکو تو هاگوارتز میمونین ا/ت : دراکو ♡ دراکو : بله مای لاو ♡ ا/ت : چرا کیریسمس تو هاگوارتز موندی ♡ دراکو : برای اینکه پیش عشقم باشم که الان کنارمه ♡ ( نویسنده : حالا همه دست دست👏🏻😂 دراکو : عه چیزی نگو دارم با عخشم حرف میزنم نویسنده : خب پس بیشتر حرف میزنم😂 دراکو : چیییی نویسنده : اروم باش اگه زیاد عصبانی بشی ا/ت یه چیزیش میشه ها😂من نویسندم دراکو : میتونیم با حرف زدن حلش کنیم 😁 ) بعد دراکو دستاتو میگیره و گونتو ب.و.س میکنه ( تروخدا عدم تایید نزنین ناظرا🥺😭 )

میرسیم به امتحانات نهایی هاگوارتز دراکو : ا/ت احساس میکنم گند میرنم تو امتحان ا/ت : چرا ناناصم ؟ دراکو : هیچی بلد نیستم😐 ا/ت : میخوای بهت یاد بدم😀 دراکو : چرا که نه معلومه دوست دارم عشقم تو درسام کمکم کنه ♡ امتحانات تموم میشه حالا میخواید به خونه برگردید تو سوار قطار میشی دنبال یه کوپه خالی میگردی که دراکو : ا/ت بیا اینجا ♡ میرید تو کوپه میشینید دراکو : کاشکی یه روزی برسه که هیچوقت ازت جدا نشم هیچوقت

بخاطر دراکو لایک کن هرچی پارت ها جلوتر میره لایک ها کمتر میشه🥺 ببخشید کم بود ایده هام ته کشیده اگه ایده پیدا نکردم شاید تو ۲ ۳ تا پارت های اینده تمومش کنم☹ چالش : از نظرت توی داستان از ایموجی استفاده کنم ؟