11 اسلاید امتیازی توسط: M.H.S انتشار: 4 سال پیش 150 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستان نظرم عوض شد بهتره زود زود بزارم دلتون آب شه?خب ایندفعه داستان یه تغییری پبدا میکنه اونم اینه که «آنچه گذشت» داره.خب بریم سر داستان(راستی بگم ۱۱ صفحست?)
«آنچه گذشت»:کارمن و بقیه رفتن به یه اردوگاه و تا فردا بعد از ظهر اونجان.ماه کامله و نورش میخوره به کارمن،کارمن میدوئه تا برسه به چادرش ولی....(ادامه داره...)
داستان:که همونجا تبدیل به گرگینه میشم و فکر کنم همه منو دیدم برا همین زود رفتم تو چادرم چون میدونستم بدون نور ماه تبدیل نمیشم?بعد لوییز صدام کردو گفت:کارمن!حالت خوبه؟(انگار اصلا هیچی نمیدونه??)من:آره آره خوبم فقط خوابم برد میخوام بخوابم...بعد یه خمیازه ی مصنوعی کشیدم?معلم گفت:خانوم کارمن،لطفا بیاید بیرون اینجا قوانین خودشو داره و هروقت خواستین نمیتونین بخوابین،بیاید بیرون!(بدبخت شدم?)من استرسم از وقتی با لوییز بودمم بیشتر شد ولی خودمو تا حدی جمع و جور کردم و گفتم:چ...چشم خانوم...ا..الان میام??
اومدم بیرون و از شانسم ماه رفته بود پشت ابرا و با خیال راحت نشستم...چند دقیقه بعد یه بادی وزید و ابرهارو تکون داد ماه نمایان شد(ادبیات فارسی??????)من بلند شدم خواستم برم تو چادر ولی معلم گفت:خانوم کارمن!بشینید سر جاتون!?گفتم اما خانو..._اما نداره!بشین?من با استرس تمام نشستم و چششمو با دستام بستم و فقط از تو دلم میگفتم:خداکنه تبدیل نشم...خدا کنه تبدیل نشم.....که چند دقیه بعد نه صدای جیغ شنیدم،نه صدای چیز دیگه ای...چشممو باز کردم دیدم....
همه سرشون تو کار خودشونه?خواستم برم پشت درخت تا خودمو آروم کنم(استرس داشتم)که جک یه دفعه دستمو گرفت گفتم:داری چیکار میکنی ولم کن جک!گفت:نه عمرا!اول بگو چی ازم مخفی میکنی؟!_به تو چه ربطی داره؟؟ولم کننن!(جک کنجکاویش گل کنه طرف مقابلش هرکی باشه میخواد بفهمه قضیه چیه?)از زبان لوییز:همه داشتن کارمن و جک رو نگاه میکردن.سالی هی میگفت جک ولش کن نمیخواد!ولی انگار نه انگار?کارمن جوش آورد و داد زد:ولم کنننننننننننننن!!!!???ماه اصلا به کارمن نمیخورد دندوناش تیز شدن و پنجه در آورد و یه سیلی با پنجش زد جک دهنش آسفالت شد و افتاد زمین??
کارمن نفس نفس میزد و لوسی و سالی هردو دویدن سمت جک بعد لوسی با گریه گفت:جک!بیدار شو جک!بعد خطاب به کارمن گفت:از اولشم میدونستم هیولایی!هیولاااا!!??گفتم کارمن!آروم باش...?(بقیه تو چادراشون بودن و شنیدم یه نفر به بیمارستان زنگ زد)کارمن منو نگاه کرد.زیر سایه ی درخت چشمای قرمزش داشتن برق میزدن??منو دید آروم شد و دست از نفس نفس زدن برداشت و چشماش آبی شدن و یه دفعه افتاد زمین و بیهوش شد.جک رو بردن بیمارستان لوسی و سالی هم رفتن باهاش کارمن بعد از اون بیهوش شد??
من دویدم سمت کارمن سرشو گرفتم بغلم گفتم کارمن!بیدار شو کارمن!میدونم صدامو میشنوی!خواهش میکنم بیدار شو!...از زبان کارمن:شنیدن لوییز داشت صدام میزد...چشممو باز کردم.(اینم بگم چشماش بازم قهوه ای بودن)دیدم بغل لوییز عین جت بلند شدم و گفتم:خوبم خوبم??گفت بیا بریم یه جا خلوت حرف بزنیم.(آخه بقیه اومده بودن بیرون و فکر نکنم فهمیده باشن که کارمن گرگینست)
لوییز گفت:چطور بدون ماه تبدیل شدی؟..._یادم نمیاد،تنها چیزی که یادم میاد این بود که جک دستمو گرفت ولمم نکرد?لوییز تمام قضیه رو گفت.از اینکه جک رو زدم یکم عذاب وجدان گرفتم و خودمو هی سرزنش میکردم از تو دلم میگفتم:من به هیولام?گفتم:بگذریم من خوابم میاد میخوام بخوابم شب بخیر!_منم همینطور،شب بخیر!
رفتیم تو چادرامون چشمامو بستم یه دفعه یه کابوس کوتاه دیدم ترسیدم و بلند شدم?اومدم بیرون یه هوایی بخورم بعد رفتم دوباره بخوابم نتونستم.رفتم چادر سالی تا با اون بخوام.چادر به اون گندگی خالی بود.?تازه یادم اومد سالی رفته بود بیمارستان(به خشکی شانس?)یه فکر تقریبا مسخره به ذهنم اومد که:پیش لویز بخوابم.(طرفدارا:آخجووووون!آره برو بخواب?.....اما کارمن نه بابا این چه فکریه کردم?)تو همین افکار بودم که یهو...
از پشتم لوییز گفت:تو چادر من میخوابی؟?گفتم:چ...چی؟?گفت:خب...آره...راستش ممکنه برات مسخره بیاد ولی من زیاد تو طبیعت تنهایی نخوابیدم و خب...نتیجه...میتر...میترسم.گفتم من که اصلا بیرون هم نبودم درکت میکنم?گفتم باشه بچه گنده ولی به یه شرطی...گفت بگو.گفتم من یه طرف چادر تو یه طرف چادر.گفت قبوله.بالشتم رو از چادرم گرفتم و رفتم چادر لوییز.
گفتم باشه بچه گنده ولی به یه شرطی...گفت بگو.گفتم من یه طرف چادر تو یه طرف چادر.گفت قبوله.بالشتم رو از چادرم گرفتم و رفتم چادر لوییز.من اینور اون اونور خوابید.?(آخر این قسمت)?
قسمت بعدی خیلی طولانی تر خواهد بود...
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
🙃
ممنون فقط تو مثل بقیه نزن جای حساس
نه دیگه حالا تا ۱۱ نوشتم فقط وارد سایت نکردم احتمالا چهارشنبه یا پنجشنبه نه و یکشنبه یا دوشنبه هم ده و بقبه رو هم میزارم دیگه?????
اولین نظر ? و راستی داستانت هم عالی بود