
ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎ꨄ︎
جیمین:وقتی این حرف رو گفت بازم دیگه دختره ... جیمین:باش هر جور راحتی.. وقتی بتادین رو ریختم ازش هیچ عکس العمل ندیدم .. ولی وقتی به اون یکی دستش دقت کردم از شدت درد بهم گره زده بود و از فشار انگشتاش فشار محکم بستن دستش معلوم بود... عضا هم که با دهن باز داشتن ا/ت رو میدیدن 😂... ا/ت:وقتی بتادین رو ریخت روی دستم خیلی میسوخت و مجبور شدم که دستم رو فشار بدن رد ناخون هام روی دستم بود... کوک :وای ا/ت تو خیلی قویه ای.. الا اگه جین بود کل کشور رو هوا بود 😂... با حرفی که کوک زد از شدت خنده اشک از چشمم اومد .. تا وقتی که سِوگیل پیشم بود از خنده همین جوری میشدم... وای کوک دستت درد نکنه خیلی وقت بود این جوری نخندیده بودم.. ببخشید جین ولی خیلی خندم میاد... عضا:😂😂.. جین:ا/ت از تو انتظار نداشتما 😐.. ا/ت:معذرت میخوام😂...ꨄ︎
جیمین:وقتی کوک این حرف رو گفت اولین نفری که خندید ا/ت بود و همین باعث شد که سریع دستش رو ببندم و دردش نیاد همین جوری که داشتم دستش رو می بستم متوجه یه زخمی شدم.. ا/ت:ع! جیمین ممنون واقعا عالی دستم رو بستی.. خب من میرم لباس عوض کنم و شما ها هم دنبالم بیان که اتاق هاتون رو نشون بدم... از جام بلند شدم و استینم رو کشیدم پایین و به طرف در خونه رفتم... ع! بیاید دیگه... بچه ها دنبالم بودن و وقتی به طبقه دوم رسیدیم جیهوپ گفت:ا/ت اگه ما میدونستیم بجز تو، توی این خونه کسی دیگه ای هست مزاحم نمیشدیم... ا/ت:وقتی این حرف رو شنیدم یه لحظه یاد اون موقع افتادم و بلند گفتم:نه بجز من توی این خونه کسی زندگی نمیکنه و این 6 تا اتاق بدون اون یکی که ته راهرو هست و کسی نباید بره داخلش برای شماست و هر چی لازم داشتین به خودم بگین...( داشت بلند صحبت میکرد و عصبانیت یکم توی حرفاش معلوم بود... )
ا/ت :وقتی بچه ها رو راهنمایی کردم که به اتاق ها برن منم رفتم لباسم رو عوض کنم و یه دوش گرفتم که خون دستم بره.. با این حال که میدونستم اگه آب به دستم بخوره او فونت میکنه ولی بی اهمیت ادامه دوش گرفتنم رو ادامه دادم... تقریبا ساعت 3 شب بود و دیگه پیژاممو رو پوشیدم که برم داخل رخت خواب.... روی تخت بودم و دستام رو گذاشته بودم زیر سرم و به سقف نگاه میکردم....همینجوری که داشتم به گذشته فکر میکردم یاد گیتارم افتادم و دیگه خواب از کلم پرید.... نشستم روی تخت و دستمو گذاشتم روی پیشونیم و اروم با خودم گفتم :ا/ت فکرش رو هم نکن که بری طرف اون گیتار اگه یکی ببینه به خطر میوفته نه امکان نداره... دوباره سرم رو به طرف بالش کردم و چون موهام باز بود ریخته بود دور صورتم...
ا/ت:همین که داشتم به بالش نگاه میکردیم سریع از جام پاشدم و گفتم:فکر نکنم الا کسی بیدار باشه ..... و رفتم جلوی آینه و موهام رو مرتب کردم و به طرف حیاط رفتم اصلا حواسم نبود که پیژامم شلوارش کشش شله و همین جوری آروم آروم به طرف حال رفتم چون لباس خوابم رو تازه گرفته بودم بزرگ بود... مثل اون بچه هایی که لباس بزرگتراشون رو میپوشن و استینش رو تاء میکنن شبیه اونا شده بودم... آروم در حیاط رو باز کردم و چون در حیاط شیشه شفافی داشت داخل حیاط دیده میشد و یه نگاهی انداختم که ببینم کسی توی حیاط هست یا نه.... وارد زیر زمین شدم و لامپش رو روشن کردم و از پله هاش رفتم پایین و گیتار رو برداشتم و از اونجا اومدم بیرون.... جیمین:وقتی که اتاق هارو قسمت بندی کردیم جیهوپ و جین توی یه اتاق افتادن... روی تخت دراز کشیدم و دستم رو گذاشتم زیر سرم و به اتفاقات آشنایی با ا/ت رو با خودم مرور میکردم که خوابم بیاد ...ولی اصلا خواب بچشم نیومد .. دیگه انقدر داشتم اروم با خودم صحبت میکردم گلوم خشک شد و از روی تخت بلند شدم که برم یه لیوان آب بخورم... اروم از پله ها میومد پایین چون هم تاریک بود و هم بچه ها خواب بودن... داشتم به طرف آشپزخونه میرفتم و از در حیاط داشتم رد میشدم متوجه یه صدایی شدم.. وایی چه صدای قشنگی...
جیمین: دیگه واقعا محو صدا شدم و به طرف صدا رفتم... از توی حیاط میومد... چون تاریک بود اروم در رو باز کردم و به طرف صدا رفتم.. واییی نه پام رفت روی یه شاخه خشک... ا/ت:کی اونجاست...؟ ا/ت:روی نیمکت نشستم و شروع به گیتار زدن کردم و به همراهش خوندم... به همراهش چشمام رو بستم و به صدام نیرو دادم و خوندم.. همینجوری که داشتن ادامه میدادم یه صدایی نظرم رو جلب کرد و سریع گیتارو انداختم زیر نیمکت.... کی اونجاست...؟
جیمین:وقتی دیدم ا/ت داره گیتار میزنه یکم تعجب کردم ... یه خمیازه الکی کشیدم و چشمام رو خمار نشون دادم و دستام رو به طرف بالا کشیدم و به طرف ا/ت رفتم... ا/ت:ع..! جیمین تویی.. از خواب بیدار شدی... جیمین:ا/ت.. چرا بیداری.؟ ا/ت:دستام رو گذاشتم بغل نیمکت و پاهام رو روبه جلو دراز کردم و سرم رو به بالا کردم و گفتم:خب.. خوابم نیومد و دیدم ستاره ها دارن برق میزنن اومدم اینجا.. راستی تو چرا نخوابیدی..؟! جیمین:اهاا، هیچی اومده بودم برم دستشویی.. ا/ت:ولی دستشویی که توی حیاط نیست... دستشویی دوتاست. یه دونه طبقه اول و یه دونه طبقه دومم.. جیمین:خب من تازه دارم با اینجا آشنا میشم .. از جام بلند شدم و دستم رو به طرف ا/ت دراز کردم که پاشیم بریم بخوابیم... پاشو.!دیر وقته بریم بخوابیم.. ا/ت :میخواستم دستش رو بگیرم ولی گیتارو با پام پوشونده بودم.. با پام گیتار رو هول دادم بره ته ولی بد تر صدای تق اومد چون خورد به دیوار.. جیمین:این چی بود .. ا/ت:هیچی.. سریع از جام بلند شدم ولی کش شلوار وا شد..داشت میوفتاد که با دستم محکم گرفتم... جیمین:ا/ت از جاش بلند یه نگاهی بهش کردم انگاری کش شلوارش وا شده بود.. بعد به خودش نگاه کردم .. بهش دیگه شک کردم.....
جیمین:خیلی کاراش مرموز بود... ا/ت :میگم جیمین تو قبل از این که بیای پیش من صدایی شنیدی...؟جیمین:اره.. حالا چرا گیتارو رو قایم کردی... ا/ت :من گیتار ندارم.. جیمین:چرا داری زیر نیمکت... خم شدم و گیتار رو از زمین برداشتم و به طرف ا/ت گرفتم.. ایناهاش... ا/ت:خب جیمین میشه به کسی نگی... جیمین:چرا...؟ آروم آروم به طرفش قدم برداشتم اونم همش دست به شلوار داشت عقب عقب میرفت... ا/ت:جیمین.. به تو چه میخوام به کسی نگی گیتار دارم مشکلش کجاست..؟.. هی نیا نزدیک.. با تو عم هااا.. جیمین:میخوام بیام جلو....دیگه رسیده بود به دیوار.. گیتار رو به دیوار تکیه دادم و دستام رو انداختم پشت کمرن صورتمرو نزدیک صورتش کردم و بهش گفتم:تو هر چقدر شاخ باشی من از تو شاخ ترم....ویه نگاهی به لبش کردم..... ا/ت:ع! اینجوریاس.. از بازوش گرفتم و اون رو به دیوار تکیه دادم وگفتم: من شاخ نیستم.. اگه زیادی رو کنی شاختم میشکنم...🕳️
ا/ت:همین قدر هم که رو کردی زیادیه...به خاطر این که ازم بزرگتری هیچی بهت نمیگم.. شب خوش.. جیمین:زبونم بند اومد با این حرفاش واقعا دست کمش گرفته بودم، پس الکی نیست یه کاراگاهه ..( جیمین به ا/ت شک کرده، چون اخلاقاش معمولی نیست و سر لج افتادن ..)دیگه اونم رفت داخل خونه و گیتار رو هم با خودش برد داخل... منم که دیگ با این حرفاش عصبانی شدم.. دختره پرو چطوری داره با من صحبت میکنه.. پس اون جوری که جلوی آقای پی دی نیم حرف میزد نقش بود اره....!حالا میبینیم کی شاخ کی رو میشکنه..... یه نفس عمیق کشیدن و به طرف در حیاط رفتم و داخل خونه شدم.. تازه یادم افتاد که بخواطر چی اومدم پایین.. از اون دوتا پله ای که رفته بودم بالا اومدم پایین و از آشپزخونه یه لیوان آب برداشتم و نوشیدم... لیوان رو از سر لج نشوستم گذاشتم توی سینگ ظرفشویی اومدم بالا داخل اتاق... دیگه از بی خوابی داشتم غش میکردم.. رو هوا خوابم برد... صبح از زبون ا/ت :.....
مرسی که تا اینجا اومدی لایک کنᕦ😍ᕤ ᕦ😚ᕤ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام ممنون که دنبالم کردی دنبالی😉♥️
تنکیو عاجو😎👭😁
به قربانت بچسبونم😁💜
😍😍😍😍
تنکیو عچقی😁❤