20 اسلاید صحیح/غلط توسط: پارک کوکب انتشار: 3 سال پیش 74 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
نزاشتم بخندید گذاشتم ببینید خدارو شکر کنید 😐
یادمه جعبه های بزرگ میاوردن کلیپسا رو جمع میکردن،یادوران دبستان فلش تو کیفمون داشتیم حالا همشم آهنگای یگانه و اینا توش بود
در این مورد کرم از خودشونہ اھنگای محسن یگانہ رو مدرسہ میبردی چیکار میخواستی بخوری؟😐
من راهنمایی بودم مامانم برام یه النگوی خوشگل خریده بود
مدرسه گفت کسی حق نداره النگو دست کنع!
منو اوردن دفتر با زووور لز دیتم در اوردن تایک ماه تمام دستم زخم بود استخونام درد میکرد هرکی میدید فکر میکرد کتک خوزدم
خاک بر سرشون ☺
يادمه توو مدرسه لاك زده بودم يه تيكه سنگ داد دستم گفت بشين توو حياط پاك كن!
نميدونم وااقعا انقد بي عقل بود فكر ميكرد سنگ پاك ميكنه لاكو يا واقعا پاك ميكرد
منم نيم ساعت سنگو كشيدم روو ناخنم بعدش بلند شدم رفتم دفتر گفتم من ميرم خونه
شمام سنگو بكش به ديوار شايد رنگ ديوارو پاك كنه ولي لاكو پاك نميكنه
اخراجم كرد ٣روز
موقع تقسیم عقل اینا دنبال کشف حجاب بودن 😂
وای دهه شصت که دهه خوراندن خرافات به ذهن پاک ما بود! یه معلم پرورشی داشتیم یه نوار داشت سرنوشت ارواح و اینها بعد مرگ بود لامصب اون رو میذاشت درس عبرت بگیریم..... چقدر شبها که تا صبح لرزیدم از ترس
من باز میگم موقع تقسیم عقل معلمای دھہ شصت اون پشت کشف حجاب میکردن 😂
من مژهام فر بود و بلند یه روز معاون مدرسه گفت باید جلو خودم صورتت رو بشوری که باور کنم ریمل نزدی اینقد مژهامو با دست کشید پلکم ورم کرد
کتک میخواستن 😐
من خیلی دختر مثبتی بودم تو مدرسمون نمره هام عالی انضباط بیست
من تابستونا تو کوچه با پسرا ودخترا بازی میکردم تا راهنمایی والیبال و دوچرخه واسکیت و...
یکی از دانش اموزا همسایمون بود رفت دفتر کفت
منو فرستادن دفتر که چرا تو کوچه بازی میکنی!
اشک منو دراوردن به مامانمم زنگ زدن
مامانم گفته بود دختر خودمه خودم بهتر میدونم کجا بره کجا نره حواسم بهش هست
ببخشید تو حموم ھم مافیا داشتن ؟ 😂
من سوم دبیرستان بودم بعد عید ابروهامونو نگاه میکردن نذاشتن برم سرکلاس زنگ زدن بابام اومد مدرسه از تعهد گرفتن تا بزارن برم سرکلاس
یا ابلفضل
خواهرم 15 سالشه صورتش اصلااا مو نداره حتی ابروهاش هم تمیزه کلا کم موعه
فقط یه ذره سیبیل داشت که گفتم اونوهم بزن وراحت شو
باور نمیکنید زنگ زدن به مامان من گفتن خانوم دخترتون صورتشو خراب کرده!! مامان من استرس گرقته بود خدایا چیشده گفتن سیبیلشو برداشته😐😐😐 مامانم گفت خب میدونم😒 مسخرش میکردن خودم گفتم بردار! مشکلیه؟
عجب دیونہ ھایی بودن 😂
یادمه منو بخاطر ابروهام سه روز اخراج کردن زنگ زدن بابام اومد دنبالم یه جوری به بابام میگفتن مراقب دخترتون باشین رفتارشو زیرنظر بگیرین بابام فک کرده بود منو با پسر گرفتن
گف خانوم چی شده مگه چکار کرده،گفتن ابروهاشو برداشته 😟😟
طفلی بابام داشت سکته میکرد گف خانوم الان که پسرام ابرو برمیدارن
😐😐😐
یک بار من رو بینیم جوش زده بود سن بلوغ بودم یک جوش زشت چسب زدم روش معلم پرورشیمون گفت غرب گرا شدی؟؟؟؟؟بکن ببینم
چسب زخماااااا
من شک دارم اینا چیزی میزدن مشکوک بودن بہ ھمہ😂
به ما گیر میدادن فقط کفش بدون پاشنه یا اسپرت بپوشین.هروقت میرفتم کفش بخرم دغدغه مامانم همین بود که ایا میذارن کفشی که پسندیدم را تو مدرسه بپوشم یا نه.درحدی که وقتی دانشجو هم بودم و کفش میخریدم مامانم میگفت میذارن تو دانشگاه بپوشی؟؟!!!😂😂😂
نسف مدرسہ ما کفش مہمونی سفید میپوشیدن چیزی نمیگفتن
من تو دوران مدرسه خیلی مثبت بودم همیشه هد داشتم و بی حاشیه بودم یه ناظم جدید اومده بود بچه هارو خوب نمیشناخت من یه دوستی داشتم زیاد سر براه نبود حاشیه داشت خیلی هم خوشگل بود و امکان داشت پسری ازش بگذره البته الان سربراه شده دوقلو داره 😄
خلاصه یروز صبح که ماداشتیم میرفتیم مدرسه دیرم شده بود این ناظم عقده ای با تاکسی از کنارمون رد شد ما ندیدیمش به محض رسیدن به مدرسه از دور با دستمال کاغذی انگار سگ دنبالش کرده اومد طرف ما دستمالو میکشید زیر چشمامون که ببینه مداد کشیدیم یانه 😕😑
خییییلی زورم اومد چون خیلی مثبت بودم حتی تو عروسی آرایش نمیکردم هیچی دید ضایع شد از مداد و آرایش خبری نیست گفت فردا مادرتونو بگید بیان هیچی مامانم فردا اومد مدرسه منم رفتم دفتر گفت آره دخترت با فلانی میخندیدن تو خیابون من از تو تاکسی دیدم 😕😕
دمش گم مامانم قربونش برم گفت من به دخترم اعتماد دارم میدونم از این کارا نمیکنه کاره دیروزه شما هم بد بوده یعنی چی دستمال کشیدی به چشمش هیچی دیگه زد به کولی بازی به من گفت برو کلاس به مامانم گفته بود با فلانی نگرده تا بهش گیر ندم 😑😑😑😑
خیلی عقده ای بود 😕😕
صدام 😂😂
ناظم ھا بخاطر اخلاقشون ترشیدہ بودن 😂 میگم براشون تو حمومم مافیا گزاشتہ بودن فلانی چرا دیشب رفتی دستشویی دوبار مایہ زدی!!!
من يه تو دوران رهنمايي رفته بودم عروسي خيلي كم ريمل زده بودم فرداش كمي زيرچشمم سياه شده بود ناظم سرصف آبرومو بردتايه هفته بچه هاي ديگه به چشم بدنگام ميكردن
ناظمہ فکر میکرد خعلی مذھبیہ 😂 دین رو از چشم ادم مینداختن خدایی
من از بچگیم ابروهام زیر ابرو نداشت یعنی ابرو و زیر ابرو خیلی منسجم بودن و پایین ابروم مشخص و خط دار بوود هر شنبه بارها نگهم داشتن دمه دفتر تا مامانم بیاد دیگه مامانم به ناظم میگفت من یه عکس از دوران نوزادی دخترم میدم شما بزن بالا سرت هرروز بیا باهاش چک کن اگر مدل عوض شده بوود هرکار خاستی کن
اینا موادشونو از کجا میخریدن میزدن؟😂😐
مدیر دبیرستان هم بسیار عقده ای بود
هر روز ابرو چک میکرد و ناخون
میگفت
جوراب ساق بلند بپوشید سرکلاس پا رو پا میندازید ساق پاتون دیده میشه دبیر مرد تحریک میشه😒
رنگ پا هم نپوشید
یه تار موتونم دربیاد خودتون میفهمید
دبیر مرد با پا چیکار دارہ ناموسا وات د فاز 😐
واسه کنکورم استاد زبانمون مرد بود
کلاس کنکور تو مدرسه بر گزار میشد
استاده دوست صمیمی پدرم بود منو از بچگی میشناخت
من بچه بودم به همه میگفتم اوشولات داری؟
بعد خب قطعا استاد منو چون میشناخت باهام راحت بود حالا هم سن پدرم بودا
بعد یه روزی سر کلاس یه شکلات بهم داد گفت بیا اوشولات بخور
فرداییش مدیرمون منو خواست
میگفت الهی به حق ۵ تن
الهی به حق عصمت فاطمع زهرا شوهرت بشه یه مرد هیز چشم چرون سرت هوو بیاره
الهی به حق سربریده امام حسین روی خوش زندگی مشترک به خودت نبینی که با یه اقای متاهل ریختی رو هم اوشولات اوشولات میکنی😑😑😑😑
اوشولات بدین من بخولم ژووون 😑
تازه دانشگاهم گیر میدادن😂یک بار حراست به یک دختره گفته بود چرا ابروتو اینجوری برداشتی گفته بود مگه مدرسست
حراستمونم گفته بود اره مدرسست فکر کردی رفتی خارج ابرو برمیداری؟مگه شوهر کردی این ریختی میگردی😂😂😂😂
لاک پاکن و پنبه جلو در بود باید ناخن پاک میکردیم ارایش پاک میکردیم
ژاکت رو شونه ممنوع بود یا باید تنت میکردی یا تو کیف و....
پدر بہ دختر:مگہ خونہ شوھرہ ھر غلتی دوست داری میکنی؟
شوھر بہ زن:مگہ خونہ باباتہ ھر غلتی دوست داری میکنی؟😐
کلاس پنجم بودیم چندتا از بچه ها قرار گذاشتن عصرش برن خونه ی یکی ازبچه ها ..خلاصه رفته بودن خونه ی اون همکلاسیمو یکم هم بزن برقص داشتن وای فرداش همه شونو برده بودن تو دفتر و ......
بہ تو چہ مدیر ف ا ک مگہ فضولی ؟ ادم تو خونشم راھت نباشہ ؟
یکی اینجا تعریف میکرد مضمون پشتش این بود ظاهرا روز جانباز یا نابینا و جانباز که از هر دو چشم کور بوده میارن سخنرانی کنه ناظم و معلم ها هی به دخترا میگن مقنعه رو بکشید جلو جالبه میگفت خود ناظم فقط دماغش معلوم بود اون جانبازه هم نابینا بوده کلا!
نکنہ دھنش چشم دارہ 😂 مقنعہ رو بکشید جلو سمیہ ھا
یدفعه بردنمون اردو
تو اتوبوس بچه ها میزدن ومیرقصیدن منم میخوندم 😂😂😪😪
فرداش بردنم دفتر گفتن چون جلو راننده که مرد نامحرمه خوندی از همه اردوها محرومی و سه نمره از انضباطم کم کردن 😳😳
کلی هم حرفای بد بهم زدن که دین ومذهب و محرم نامحرم رو نمیفهمی
انگار از راننده لب گرفته بودم 😭😭
خدایی انقدر کہ استرس سیبیل و ابرو داشتن استرس درس و مشق نداشتن
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)