
سلام دوستان من برگشتم و اینی هم که دارم مینویسم ادامه داستان. البته من یه تست دیگه با همین اسم ساختم که یه توضیحاتی در مورد غیبت طولانی مدتم بود امیدوارم برید و بخونید.
از زبان مرینت: اون شب کلی با آدرین حرف زدیم اون در مورد کاگامی به من گفت و عذر خواهی کرد و منم عذر خواهی کردم بخاطر لوکا بعدش آدرین از داخل یه جعبه یه گردنبند خیلی خوشکل بیرون آورد و بهم گفت مرینت این گردنبند مادرم ، مادرم اولین ، و مهم ترین زن زندگی منه ، و الان میخواهم اون رو به مهم ترین زنه دوم زندگیم بدم امیدوارم که خوشت بیاد. منم گفتم آدرین جدی میگی این یه هدیه خیلی ارزشمند ، مطمئنی که میخواهی به من بديش؟...
آدرین گفت: مرینت من از تو مهم تر داخل زندگیم ندارم پس این گردنبند قطعا مال تو خواهد بود. از زبان مرینت: آدرین که اینو گفت گریم گرفت و بغلش کردم بعدش آدرین بهم گفت ببینمت داری گریه میکنی ، منم گفتم اشک شوق اونم بغلم کرد و گفت عزیزم گریه نکن ، از این به بعد ما برای همیشه با هم خواهیم بود و با هم زندگی خواهیم کرد.
بعد از گذشت چند دقیقه به آدرین گفتم : آدرین دیگه برگردیم اونم گفت باشه وقتی داشتیم بر میگشتیم من از ساحل عکس و فیلم گرفتم ، از اون طرف از زبان آلیا : میگم بچه ها این دو تا یکم دیر نکردن ؟ انجل گفت : بچه ها دقت کنید ببینید کجا بوی آتیش میاد یهو همه تعجب کردند گفتن آتیش ! بعد انجل گفت : اوف بابا منظورم اینه که این دو نفر دارن کجا رو با عشقشون به آتیش میکشن یهو همه با هم خندیدیم که نینو گفت اگه میدونستم کجا هستند می رفتم پیششون بعد آلیا گفت نینو تو بین دو تا عاشق چیکار میخواهی بکنی نه من میخوام بدونم چیکار میخواهی بکنی بین دو تا عاشق . آلیا که اینو گفت نینو گفت اه باشه بابا من دیگه چیزی نمیگم ، نینو که اینو گفت یهو انجل گفت بچه ها بیاید اینجا واییییییییییی...
بعد از این که انجل گفت بچه ها بیاید یهو همه رفتن کنار پنجره که دیدن آدرین و مرینت دست تو دست با لبخند دارن میان یهو آلیا گفت بچه ها نکنه اینا ازدواج کردن که یهو همه خندیدن بعدش که مرینت و آدرین اومدن داخل هر کسی خودش رو زد به یه کاری که یعنی مثلا خبری نیست که مرینت گفت خیلی خب بابا نمیخواد ژست بگیرید من که میدونم تا الان از فضولی مردید از زبان آدرین وقتی مرینت این رو گفت یهو همه بچه ها یه نفس عمیق کشیدن و تند گفتند چیییی شددددد که باعث شد من و مرینت بخندیم بعد مرینت گفت : الان شجاع ترین و خوشتیپ ترین و جذاب ترین مرد دنیا عشق منه بعد هم آدرین گفت آره الان هم زیباترین و مهربانترین و جذاب ترین دختر دنیا هم عشق منه اینو که گفتیم یهو همه گفتن واییییییییییی...
بعد از خوردن شام و کیک من و آدرین تصمیم گرفتیم که بریم و از همه تشکر کنیم رفتیم و این کار رو هم کردیم ، از همه تک تک تشکر کردیم تا اینکه رسیدیم به ادوارد وقتی که داشتیم تشکر میکردیم (از زبان مرینت) یهو حس کردم که ادوارد حالش خوب نیست که....
خب دوستان امیدوارم که بخونید و لذت ببرید و از همه تشکر میکنم بخاطر این همه صبر و تحمل امیدوارم که خوشتون بیاد و ببخشید که کم بود. انشالله اگر وقت کنم از امروز در هفته روی دوبار داستان رو مینویسم و ادامه میدهم امیدوارم که لذت ببرید و البته منتظر نظرات گرمتون هستم و امیدوارم که من رو به بقیه معرفی کنید،،، دوستون دارم و خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دمت گرم ... خیلی خوب بود ... لطفا بعدی رو زود بزار
سلام ممنونم چشم حتما.
عالی بود به تستای منم سر بزن
ممنونم چشم حتما