9 اسلاید صحیح/غلط توسط: Romina انتشار: 3 سال پیش 173 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلامممم پارت دو شم گذاشتم
بگو کی هستی^خانوادگی کرید نه؟[خب از اینجا به بعدش رو نمی گم چون تستچی ایراد می گیره]-چرا حرف نمی زنی لعنتی ^دیگه دیگه😣😂-هنوز داره می خنده😠😠 بعد از اتاق بیرون رفتو محکم درو کوبید
[از زبون شوگا]
احمق احمققققققق دیونه در زدم کوک :بیا تو رفتم تو معلوم بود بازم داشت نقشه ی قتله یکی دیگرو می کشید کوک:خب چی شد؟^حرف نزد-یعنی چی😐
جین و جیمین برید بیاریدش &چشم
*بعد از اینکه اوردنش *
[از زبون همون هی جی]
کوک:یاااااا چرا اینجوری شده قیافت😓^اثر هنریه شوگا جونته😠 هویجججججج -هویج؟^اره هویج -اومد جلوم منم از فرصت استفاده کردمو یه لگد زدم تو شیکمش-قبر خودتو کندی بعدش یه اصلحه گرفت جلوی صورتم جی هوپ:هعییی کوک اروم اون یه بچست بده من اونو-لعنت بهت زیر لبم^لعنت به خودت😕جین :کوک می گم فعلا بفرستیمش تو یکی از این اتاقا تا یه دکتر بیاد صورتش رو ببینه شبیه ادامس جویده شده شده^خیلی ممنون از تعریفت😡کوک:اممم نظره شماها چیه&اره باشه نامجون ببرش -چشم
با لگد انداتنم تویه اتاق ^مگه حیوون می برید!درو قفل کردن ^چه خوشگله اینجا جی هوپ از پشت در:برو یه دوش بگیر تا دکتر بیاد لباسای مثل واسه الانت تو کمده^ممنونننننننن😃 رفتم دوش گرفتم لباسه خونیم رو در اوردم انداختم یه گوشه و لباسه تازم رو پوشیدم که در باز شد
اول یه نگهبان وارد شد پشت سرشم یه دکتر بعد از چک کردنم با باند دستم و بست و یه امپول زد-این خواب اوره
این مسکن ها رو هم میزارم اینجا درد داشتی از اینا بخور^اها😒بعد از خارج شدنشون رفتم جلوی اینه و خودم رو نگاه کردم ^خداروشکر صورتم چیزیش نشده😄یهو در دوباره باز شد جین بود -سلام حالت بهتره؟^چه فرقی می کنه؟شونه هاشو بالا انداخت و گفت:من جین ورد واید هنسامم نیم ساعت دیگه از راهروی سمت چپ در اول بیا داخل واسع شام اسمه تو چیه؟^اسمم؟!می تونی هی جی صدام کنی😊ولی شاید تو راه فرار کردم-نمی کنی^چرا؟-اگه عاقل باشی می دونی که با اون زانو و امپول و قزص خواب اور نمی شه فرار کرد😏^هعییی منطقی بود باشه نیم ساعت دیگه میام بعد از اتاق خارج شد ولی درو پشت سرش نبست یه جورایی فکر کنم منظورش این بود که اطراف یه نگاه بندازم وارد راه رو شدم پر از عتیقه و تابلو بود حتی تابلویی که یه هفته پیش از موزه دزدیده شده بودم بود
*بیست دقیقه بعد*
از همون مسیری که گفته بود رفتم پشت در وایستادمو یه نفس عمیق کشیدم (^خب خودتو جمع کن اصلا نگران نباش هیچکاری نمی تونن بکنن)بعد درو خیلی اروم باز کردم و یه نگاه سریع انداختم همه بالای صندلی هاشون وایستاده بودن فقط جای دونفر خالی بود رفتم سمت صندلیم نشستم بهشون نگاه کردم که صدایه پا اومد اقای هویج بود یه چشم غره بهم کرد ^چیه نکنه می خواستی وایستم؟-اره^شوخی می کنی من هویج صدات می کنم ولی تو خیلی خوب رفتی تو نقشت-حرف نزن غذاتو بخور با نشستن اون همه هم زمان نشستن شروع کردن به غذا خوردن ولی من فقط به غذا ها نگاه کردم هویج:چرا نمی خوری^اخه چیزه هویج:چیه😕^اینا توش گردو هست هویج:خب؟! جین :حتما حساسیت داری^اره خب به گردو حساسیت دارم😞 هویج رو به خدمتکار برو از غذاهای من براش بیار-چشم ^مگه توهم به گردو حساسیت داری؟هویج:اره یهو دوتا نگهبان یه پسر خونی 16 17 سالش بود رو با خودشون اوردن خون یه راه قرمز رو زمین ایجاد کرده بود-قربان این ع.و.ض.ی رو بیرون از محوطه پیدا کردیم داشت به بکی اینجا رو لو می داد از نگهبان های اینجاست من خیلی دلم براش سوخت کوک:می دونی عاقبت خیانت به من چیه؟!😠-ا...ر...ه اره اره می دونم کوک:خوبه دست کرد توی کتش و یه کلت در اورد گذاشت رو سرش دست خودم نبود از صندلی بلند شدم همه چرخیدن سمتم کوک:بشین^می خوای بکشیش کوک:معلومه واسه نمایش که اصلحه نمی زارم رو سرش^اره خب چیزه حرفی واسه گفتن نداشتم نشستم سرم رو به سمت شوگا چرخوندم و گوشام رو گرفتم کوک :😕به هر حال حرف اخرت چیه؟-ندارم صدای گلوله رو شنیدم بغض کردم واسم دردناک بود که یه بچه رو بکشن یه قطره اشک از گوشه یه چشمم لغزید بلاخره بعد اون همه شکنجه به خودم اجازه دادم گریه کنم کوک :اینجا رو جمع کنید&چشم همه ی خدمتکارا و نگهبانا در ارض چند دقیقه اونجا رو جمع کردن انگار نه انگار که یه پسر بچه انجا کشته شد دیگه اشتها نداشتم از صندلیم بلند شدم رفتم سمت در کوک:کجا مگه نمی خوری^اشتها ندارم جیمین:این چیزا عادیه ^که مغز یه پسر 16 سال رو بریزی کفه زمین؟!جین :ولش کنید ته: اره خب دختره دل نازکه با سرعت رفتم سمتش باهاش چشم تو چشم شدم اتقدر نزدیک که نفسم رو حس می کرد ^وقتی با چاقو سر تو از تنت جدا کردم حتما با خونت یه اثر هنری درست می کنم بعد بدون توجه بهشون برگشتم توی اتاق گریه کردم نه واسه خودم بلکه واسه اون پسر بچه کوک:من کاره بدی کردم؟شوگا :نباید اینجا می کشتیش کوک:قصدن اینجا کشتمش که بدونه می تونم ادم بکشم جی هوپ که از اول ساکت نشسته بود گفت
معلومه دختر معمولی ای نیست ولی خیلی ناراحت شد
کسی چیزی ازش فهمید؟ جین:اسمش هی جیه همه ساکت شدن ... یه خاطره ی خیلی خیلی محو ولی بهش توجهی نکردن *خاطره*
فهمیدی هی جی؟^ اره -افرین گوگولی ...
شوگا :من اینهمه زدمش اسمشو نگفت بعد به تو گفت؟😠 جین:از اوناست که اگه باهاش مهربون باشی باهات کنار میاد جیمین :معرفی می کنم ادم شناس کیم سوک جین😆 ته :ولی وقتی اومد نزدیک خیلی ترسناک شده بود😂 کوک بسه دیگه غذا تون رو بخورید بعد بلند شد از اتاق خارج شد و در ناله ای کرد انگار از باز شدنش خوشحال شده بود اما بعد بسته شدن اون خوشحالی رو تو خودش خفه کرد
*اتاق هی جی*
انقدر گریه کردم که نفهمیدم کی صبح شد چشمام رو مالیدم یه جوری خمیازه کشیدم اگار سال هاست نخوابید از خمیازم خندم گرفت رفتم سمت در در باز بود جا خوردم ^خب هی جی تنها کاری که باید بکنی دنبال صدایه اب باشی بعدشم راحت فرار می کنی و تامام😃 بعد پنج دقیقه راه خروج رو دیدم با دو بسمت در رفتم که کوک و جیمین رو دیدم کوک:کجا با این عجله؟^اهیجا همینطوری داشتم می گشتم کا دونفر از پشت گرفتنم ^ای خدا شوخی می کنی جیمین اومد سمتم یه دستبند ردیاب بود به دستم بست گفت این ردیابه شکرم داره دست از پا خطا کنی با یه دکمه ... ^باشه بابا فهمیدیم😕😑اون دوتا ولم کردن مچه دستم رو یه نگاه انداختم ^خوشگل ترش نبود؟! کوک نه دیگه ببخشید ^چون خیلی اصرار می کنی می بخشمت 😌😋تصمیم گرفتم امروز همه جا رو بگردم اولین اتاق یه باشگاه مجهز بود توش ته و جین بودن اروم داخل شدم ^سلام ته:سلام جین:اینجا چه می کنی؟!^گفتم حالا که قراره حالا حالا ها اینجا باشم ببینم چی هست واسه سرگرم شدن یهو یکی از پشت گفت کنار😡^باشه بابا از سره راهش رفتم کنار ولی تا چشمم خورد به تردمیل مثل بچه ها بالا و پایین پریدم و رفتم سوار شدم ته:بچه ای مگه؟!^خب که چیه انقدر تو و دوستاتو و درو دیوار و دیدم اینطوری شدم دیگع😏جین:می خوای ورزش کنی ؟^اره جین:تو کمدت چند دست لباس هست برو اونارو بپوش عرق نکنی^باشه اوپااااا😄نامجون :مثلا زندانیمونه از خونشم بیشتر بهش خوش می گذره😐😑😐 جین :اوپا؟!^اله😆 وقتی حرف نامجون رو شنیدم اعصبانی شدم داد زدم هر کی می خنده خوشحال
نیست 😡چهار روز دیگه تولدمه ولی من تو این جا گیر اوفتادم یه شکر به گردنم بسته شده دیگع گوشی ندارم روز تولد ایسول رو نمی بینم سگم رو نمی بینم جشن نمی گیرم اینجا کاری نمی تونم انجام بدم اقای هویجم که فقط اشتها کور می کنه 😢😠😡 &😕😕 نامجون به هر حال وضعیتت از خیلی زندانی های دیگه بهتره و توی حلف دونی نیستی و مغزتم سره جاشه😊جین:بسه برو لباساتو عوض کن بیا تردمیل سوار شو ته:اره برو تا نکشتیمون ^باشهههه دو دقیقه دیگه اینجام از اونجا خارج شدمو بدو بدو رفتم اتاقم یه شلوارک ورزشی با یه تاپ مشکی پوشیدم و دوباره بر گشتم من اومدم ته :اون چیه رو بازوت؟^این؟ با انگشتم به تتویه اژدهای رویه دستم اشاره کردم ته:اره همون اشناست^نمی دونم من یک سال پیشفراموشی گرفتم از اون موقع رو دستم بود ته یه اشاره به بازوش کرد بعد به جین نگاه کرد جینم سرش رو تکون داد منم بدون اهمیت به اونا رفتم سوار تردمیل شدم یه یک ساعتی بود که سوار شده بودم پیاده شدم و به حوله هایی که اویزون شده بودن اشاره کردم ^اوپا می شه یکیش رو بردارم؟ جین:اره حتما حوله رو انداختم دوره گردنمو نشتم روی نیم کت کناره دیوار در باز شد هویج بود &سلام ریس کوک:سلام یه نگاه به من کرد اینجا مردونست از اینجا برو ^یه خواهشه؟ قیافه ی جین ته نامجون😶
کوک :نه یه دستوره ^ولی من از تو دستور نمی گیرم😎می تونی خواهش کنی کوک :باشه لطفا &😶^وا...وا...واقعا خواهش کردی؟ کوک :اره😒 همینطوری عقبکی از اونجا خارج شدم که خوردم به جیمین جیمین :اونجا چیکار می کردی؟^و...ورزش جیمین :چرا ترسیدی^همینجوری بعد سریع دوییدم سمت اتاقم [همونجا توی اتاق]کوک:همه هستن؟که جیمین و جی هوپ و شوگا داخل شدن کوک :همه بشینید می دونید که قراره فردا باره مواد برامون بیاد واسه همین جین نامجون و ته شماها می رید تا بار ها رو بگیرید جین:چند روز طول می کشه؟کوک:حدودا 5 روز &😧😦😦 کوک :چرا قیافه هاتون وا رفت؟😂 ته اخه چهار روز دیگه تولده هی جی شوگا:واقعا نامجون :اره شوگا و کوک:خب که چی؟! جین و ته :می خواستیم براش تولد بگیریم کوک :خب از اونجایی که سه روز دیگه تولد منه تولد اونم با من می گیریم &😃 بعد از اینکه قرارشون رو تغییر دادن از اتاق خارج شدن منم لباسام رو عوض کردم رفتم پایین همین شکلی اتاقارو می دیدم که وارد اتاقی شدم که توش پره ساز بود کوکم انجا بود با یه کاغذ که داشت از روش می خوند we dont talk anymore[این همون اهنگیه که داشت می خوند فقط شما اونجا هایی که جیمین خونده رو فکر کنید هی جی خونده😆]^س...سلام می شه اگه اینجا مردونه نیست بیام تو؟!😆😅 کوک:اره بیا ^اون اهنگ که داشتی می خوندی اشناست می شه ببینم؟-اره بیا کاغذ ازش گرفتم شکه شدم چون من تمام
پایان لایک و کامنت فراموش نشود
چالش اسمه بایست رو برعکس بنویس
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالیییییی پارت بعد لطفا و ی سوال چطور نشناختنس؟😃😅💜
سلام عزیزم ممنون از نظرت نمی دونم پارت یک رو خوندی یا نه ولی تو پارت یک یه اشاره ی جزی کردم و این سوال که چجوری نشناختنش به مزه ی داستان اضافه می کنه ولی حتما تو پارت های دیگه متوجه خواهید شد
عالیییییی پار بعدم بزار لطفا
چشم حتما می زارم😊