11 اسلاید صحیح/غلط توسط: Delaram انتشار: 3 سال پیش 862 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
چرا اینقد لایکا و بازدید ها پایین اومده 😟😓😓. منتظر لایکاتون هستم . به تست شرایط زندگی در شهر فانتزیا حتمااا سر بزنید . خیلیی قشنگه مطمئنم خوشتون میاد💜💜💜💜💜
اول بالا رو بخون سوییتی 🦋🦋
• خب قبل از این که شروع کنیم بیایم یه کاری کنیم . برای اِلپیدیُو هم یه علامت بزاریم که نشون بده وقتی الپیدیو داره توی ذهنش حرف میزنه یا فکر میکنه بین این دوتا مربع تو خالی□□ هر چی میاد صحبت های الپیدیو توی ذهنش و با خودش فکر کردن هست [یاداوری همین موضوع برای ا.ت توی دوتا دایره تو پر ●● و برای کوکی دایره تو خالی○○ هست]
□ هعی خدا . این چه کاری بود کردم بدون فکر پیش رفتم آخه اینجوری با یکی که تازه فهمیده پسر داییش هستی رفتار میکنن!!!اما بلاخره تو یه موقعیت باید بعش اعتراف کنم که....🤦🏻♂️🤦🏻♂️من حتی با خودمم هم نمیتونم این موضوع رو حل کنم بعد توقع دارم بتونم بهش بگم دوسش دارم 🤦🏻♂️🥺 با کدوم عقلی جور در میاد اخه . اینجوری نمیشه . اما من مطمئنم که اون همون ا.ت قبلی هست . اون خنده . اون ذوق چشماش . اون عجیب عجیب نگاه کردنش خیلی شبیهش هست . اصلا خود خودشه. اما اون پسره که میگفت . چند وقت پیش که یکی از همکارای پدرم بهش خبرداد که اقای جئون ،دوستش، ازش خواسته که براش کاری رو انجام بده . اینکه پسرشو با یه دختر که نشونیاش دقیقا شبیه همون نشونی هایی هست که حدود ۵ سال قبل بهش داده هست رو بفرسته اینجا یعنی ایتالیا تا یه مدت از خطر نامعلومی که نمیدونن از طرف کی هست در امان باشن اون بهم خبر داد که بریم سراغ دختره تا ببینیم همون ا.ت خودمون هست یا نه ولی آره . خودش بود . یه مدت زیر نظر گرفتیمشون. بعدش لیلیا رو رو فرستادیم که ا.ت رو بیاره اینجا تا کاملا مطمئن بشیم و امنیتشو تضمین کنیم . □
ا.ت :●فردا صبح خیلی سریع بیدارم شدم میشه گفت اصلا خواب نبودم تنها کسی که تنها کسی که تو این موقعیت نیاز داشتم کنارم باشه جونگ کوک بود . همون لباسای قبلیمو پوشیدم نمیخواستم فکر کنه بهم خوش گذشته (در صورتی که واقعا چند روز پر از اتفاقات زیادی جدید و غیر منتظره بود چیزایی که نمیشه گفت جزء معیار های خوش گذشتن هست . از اتاق بیرون اومدم . دیدم همون دختره که خودشو به عنوان خدمتکار هنل جا زده بود با لباس رسمی جلوی در اتاقم مثل نگهبان ایستاده بود . بهش نگاه کردم ● گفتم :《 دوباره تو ؟ اینروزا زیاد همو میبینیم 》اون جلوم ایستاد تعظیمی کرد و گفت :《 بله خانم . به خاطر دستاتون هم واقعاا متاسفم قصدم آسیب رسوندن به شما نبود .
به من دستور دادند که هر جا شما میرید همراهتون باشم . از الان ۲۴ ساعته در خدمتتونم 》 ا.ت : 《 صبر کن . چی؟ یعنی الام برام بپا گذاشتن؟؟ 》 دختر :《 نه خانم . اصلا . من برای محافظت از شما اینجام 》 ا.ت :《 اوکی . الان حوصله بحث سر این موضوع رو ندارم باید دنبال کسی بریم 》 و همینطور که روشو برگردوند به سمت در خروجی عمارت و به سمت پله ها رفت که یهو دوباره ایستاد . ا.ت :《 یه چیز دیگه بهم نگو خانم. خوشم نمیاد اگه هر دوتامون خوش شانس باشیم شاید دوستای خوبی بشیم .😊 بهم بگو ا.ت و....اسم تو؟》 دختر :《 من لیلیا هستم خا... ا.ت :)》 ا.ت :《 خوبه لیلیا . خب... چیزی هست که بشه باهاش از عمارت بزنیم بیرون؟》 که یه لامبورگینی ذغالی رنگ روبروم دیدم ا.ت :《 ♡_♡ ازش خوشم میاد (عکس صفحه بعد)》 به سمت هتل رفتیم
🖤🖤🖤❤🖤🖤🖤
● وقتی که به هتل رفتم از همه پرس و جو کردم اما به چیز درستی نرسیدم کسی خبری از جونگ کوک نداشته . اما وقتی از مسئول پذیرش پرسیدم چیزی در مورد اینکه از هتل رفته نگفت فقط گفت که خیلی دنبالم گشته. کلافه داشتم از هتل زدم بیرون . لیلیا رو فرستاده بودم اطراف رو بگرده . رفتم توی همون بازاری که اخرین بار با جونگ کوک رفتیم رفتم تا رسیدم به حوضی که توش فواره معروف بود . از لیلیا خبری نبود که کجاست . یه لحظه صدای یه ساز بلند شد سرمو بالا اوردم دیدم که یه پسر بچه داره ساز میزنه . همه مردم به سمتش رفتن تا نگاهش کنن . به عکس خودم توی اب نگاه کردم . و اروم گفتم کجایی کوکی.🥺🥺 ● جونگ کوک : 《ا.ت . .... خودتییی؟.😟》
● صدای آشنایی رو شنیدم سرمو چرخوندم دیدم خودشهه😍😍😍 . اون لحظه شاید خوشحال ترین لحظه زندگیم تو اون مدت بود . بلند شدم با چشمای سرشار از دلتنگی بهش نگاه کردم . اونم توی چشمام نگاه میکرد با یه حالت ناباورانه . یه لحظه نتونستم خودمو کنترل کنم به سمتش دویدم و خودو به سینش کوبیدم و با تمام دلتنگیم در آغوش گرفتمش . همون طور که اونم منو محکم گرفته بود جوری که انگار قراره برای اخرین باشه همدیگه رو بغل کرده بودیم . بعد از یکم وقت متوجه شد که پیراهنش به خاطر اشک من خیس شده یه خورده عقب بردم و بهم نگاه کرد این یه حس دوطرفه بود که با نگاه کردن به چشمای همدیگه تمام ناراحتی هامونو برطرف میکردیم . دستشو رو گونم گذاشت و اشکامو پاک کرد .●
آروم و با حالت التماسانه گفتم کجا بودی🥺🥺 . جونگ کوک:《 ای دختره سر به هوا من میا بپرسما ☺️همه جا رو دنبالت گشتم اما نبودی. اینجا تنها جایی بود که امیدم بود یه وقت بیای 🥰 باید تعریف کنی که ببینم چی شده . ا.تتتتت پشتتتت. مراقبب..》
●میخاستم بگم به کوکی که اینروزا یه چیزا و یه کسایی رو دیدم که خودمم باور نمیکنم. اما.. یه چیز بزرگ . خورد توی سرم . و بعد از روی سرم قطره قطره های خون پایین میومد چشام سیاه شد و اخرین چیزی که فهمیدم این بود که جونگ کوک منو نگه داشت که روی زمین نخورم و بعد ... لیلیا رو دیدم 😦 و...●
جونگ کوک:○ ا.ت رو توی یه اتاقک گذاشته بودن . هنوز بیهوش بود . یه اتاقک که یکی از دیواراش شیشه ای بود به طوری که ما که توی بک اتاق پر از تجهیزات رایانه ای که کنارش بودیم میتونستیم تمام اتاق رو ببینیم اما ا.ت نمیتونست (شنیدین شبشه یه طرفه رو ن؟) تمام اتاق ا.ت پر از دوربین مدار بسته بود که ا.ت رو از هر جهت نشون میداد . هیچ صدایی وارد اتاق ا.ت نمیشد اما حتمی صدای نفس کشیدنای ا.ت رو هم ماشینیدیم . ا.ت رو همه جوره زیر نظر داشتن . اون رو روی یه تخت گذاشته بودن خونریزی سرش بند اومده بود. دستامو بسته بودن و یجا به زود نگهم داشته بودن . اونا میخوان چه بلایی سر من و ا.ت بیارن ؟ هرچی تقلا کردم تاثیر نداشت . یه پسر وارد اتاق شد که بنظرم میومد رئیس همیناست . نگران توی اتاق قدم میزد و به ا.ت نگاه میکرد . بلند شدم .○
گفتم :《 چی از جون ا.ت میخوای؟ چی از ما میخوای ؟ اصلا تو کی هستی😠😠》 اون پسر :《 بشین سر جات . هر کاری که اینجا اتفاق بیفته به نفع ا.ت هست پس بهتره بشینیو صدا ندی》 جونگ کو :《 تو چی در مورد نفع ا.ت میدونی . اینکه بزاریس تو یه اتاق و زندانیش کنی . اینکه بزنین تو سرش تا خونریزی داشته باشه این به نفعشه؟😠》 اون پسر اومد جلو و بالای لباس جونگ کوک رو گرفت و گفت :《 ببین من بیشتر از تو دوستش نداشته باشم کمتر از تو نیست . همون قد که تو نگرانی منم نگرانشم . پس فکر نکن تو اینجا فقط نفعشو میخوای 》 ○ این کیه که در مورد دوست داشتن ا.ت صحبت میکنه!!😡○ جونگ کوک:《 تو کی هستی😒؟》 اون پسر :《 پسر داییش. اِلپیدیُو ....》
ادامه دارد...
لایک یادتون نره.❤
یه چالش دارم . از نظر شما اِلپیدیو چه شخصیتیه؟😁
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
47 لایک
عالی 🥰 لطفاً یه سری به داستان منم بزنید 🥺🥺🥺 از تهیونگه البته جینم توش هست 🥺🥺🥺🥺🥺
حتما 😍😍
عالی بود 😍😍
اولین لایک و کامنت واقعا خیلی خوب بود 😘😍
مرسیییی😍💜💜💜💜💜❤❤❤
چالش نظرت چیه؟❤