
این داستان از فصل ۴ به بعد نوشته شدع
از زبان مرینت :صبح از خواب پاشدم . وای تیکی ساعت چنده؟ تیکی: من چه بدونم وایسا ببینم ساعت ۹😨😨😨😨😨وای بدو مرینت دیرت شد مرینت: وای خرا حالا چه گلی به سرم بزنم و بووووووووم مرینت:مدرسه دیر شد همین یه شرور هم کم داشتیم تیکی اسپاتس آن از زبان آدرین: تو مدرسه بودیم که یهو ی صدایی اومد همه از کلاس زدن بیرون منم سریع تبدیل شدم . رفتم کمک لیدی باگ
مرینت : شرور رو شکست دادیم و سریع رفتم مدرسه وقتی رفتم زنگ تفریح بود رفتم پیش الیا الیا:از دست ت مرینت دیگ الانم ب خودت زحمت نمیدادی نیومدی زنگ اخره
مرینت:الیا ولم کن خودتم که میدونی الیا:قبل شروره چی؟دلیل؟ مرینت: خوابم برد تیکی هم صدام نزد الیا: بدبخت تیکی چقدر هر روز فشار رو شه تا تورو بیدار کنه😂 (خب بچه ها اگه فصل ۴ رو خونده باشین متوجه میشین که الیا هویت مرینت مرینت رو میدونه و الان کوامی توهم یا تریکس پیش خودشه الیا الان دیگه کااااااملاااااا مرینت رو میشناسه ) زنگ خورد و این زنگ فیزیک داشتن
بعد کلاس رفتم خونه البته با الیا چون یه تکلیف گروهی داشتیم و باید انجام میدادیم . تکلیف راجب زنگ هایی بود که نبودم و باید راجی یه فرد مهم تو پاریس که ازش اطلاعات زیادی داشتیم یه بورشور تهیه میکردیم(از این به بعد علامت مرینت:م علامت الیا :ا) م: نظرت چیه راجب لیدی باگ ا: نه نه راحب ریناروژ که من هستم چون خیلیا راحب لیدی باگ تحقیق میکنن م: باشه بابا ولی باید محض احتیاط همه ی علاقه ها تو عوض کنی تا او نری ا: باشه بابا اممم بنویس رنگ مورد علاقه بنفش رنگی که متنفرم مشکی .... تا تموم شد بعد الیا رفت خونشون.
فردای آن روز :از زبان ادرین:پلک پاشو دیگ دیرم شد . پلک :آدرین بزار بخوابم آدرین یه پنیر از تو جیبش درآورد گفت:حالا هم میخوای بخوابی پلگ: نه نه نه فقط اونو بده به من ادرین: پاشو بریم ببین تا بهت بدم ادرین داشت میرفت که... ساعت ۶ و نیم کلاس شمشیر بازی ساعت ۵ کلاس چینی( ناتالی میگه ) آدرین: باشه حتما خودمو میرسونم
خب میدونم کم بود ولی پارت های بعد هیجانی و جالب میشه من از همین الان قسمت کشف هویت رو تو ذهنم ساختم خب خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)