
اینم قسمت آخر فصل ۱ تقدیم به شماااا🥰🥰😍🤗💜 🖤

اول بالا رو بخون 🙃💜🖤🩸خوندی؟🙃💜🖤🩸ممنون🙃💜🖤🩸

در حالی ک واقعا باورم نمیشد گفت::::::اگه ...... اگه تو ........ مثلا ......... بتونی ......... منو تبدیل کنی ........ دیگه یه دوست انسان نداری دیگه ......... درسته؟ متحیر شده بودم . واقعا پیشنهاد احمقانه ولی در عین حال عالی بود . زبونم بند اومده بود. آخر سر بهش گفتم: تو مطمئنی؟ گفت : آره من عاشق خون اشامام . خیلی عالی میشه که منم یکی از اونا باشم . تازه همه چیزو از تو یاد میگیرم . مطمئنم که ومپایر خوبی میشم😉 گفتم : پیشنهاد عالی ایه. اگه مشکلی نداری . منم باهات موافقم . اینکارو میکنم.

و اونشب ، میسو تبدیل به یک خون آشام تازه متولد شده ، شده بود . و همه چیز رو یه جور دیگه میدید . مثلا رنگا رو . یا وسایلش . اصلا حتی خودشو . له هر حال گیج و منگ میشه دیگه .برای اولش هم طبیعیه مثلا پاشه ناخودآگاه بره کسایی ک دوست نداره رو بگیره خفه کنه😂 ولی خب میسو عه دیگه . از کسی بدش نمیاد. _____________________ فردا صبح که رفتیم مدرسه ، همش دستاش میلرزید . بالاخره یه جا ایستادم و بغلش کردم و تو چشمای درشت مشکیش نگاه کردم و گفتم : ببین مشکلی نیست. من اینجام و کمکت میکنم . دقیقا مثل اون روز که تو به من کمک کردی .

گفت : ولی اگه نتونم خودمو کنترل کنم و به یه نفر حمله کنم چی ؟ اگه ضایع رفتار کنم و همه بفهمن و بیچاره بشیم چی ؟ اگه خودمونو لو بدم چی؟ اگه .... گفتم بسه بابا این چیزا پیش نمیاد . تو همون میسو قبلی هستی . فقط از لحاظ ظاهری تغییر کردی . تو همون میسوی قد بلند با چشمای درشت مشکی و موهای خرمایی بلندت هستی . همون میسوی مهربون که با همنوع خودش بخاطر یه خون آشام دعوا کرد و جلوش وایساد. تو همونی. گفت : بخاطر یه خون آشام نبود . بخاطر دوستم بود . گفتم : میدونم

. راستی بهت گفته بودم یه جورایی آینده رو میتونم ببینم ؟ الان دارم تو اینده میبینم که هیچ مشکلی پیش نمیاد .😉آروم باش . امروز مثل روزای دیگه ست . البته تقریبا😕باشه؟............ و اون روز گذشت و هیچ مشکلی پیش نیومد تا اینکه برگشتم خونه و باز گردنبندم شروع کرد به لرزیدن. .......... .. دیگه نگران نبودم . مطمئن بودم که با دست خالی از اینجا میرن . اما به جای خودشون . نامه ی پست شدشون برام اومد که توش نوشته بود : کار هوشمندانه ای بود امیلی . تصمیم خوبی گرفتید . دیگه هیچ مشکلی تو و خون آشام جدیدمون رو تهدید نمیکنه . البته اگه یه مدت مراقبش باشی . دیگه هم کنترلت نمیکنیم. تو خودتو به دانشکده ثابت کردی . ما بهت اعتماد داریم . فعلا_____________________________ نمیدونستم باید جیغ بزنم یا بپرم هوا 😍😍😍 بهتر از این نمیشه . فکر هوشمندانه ی میسو بی نظیر بود ......❣ ******************************* آنچه در فصل ۲ دوست انسان من خواهید دید::::::: " یک سال بعد " ..... امیلی : میسو دانشکده کاملا ب هم ریخته . هکتور و دار و دسته ش حمله کردن ..... باید یه کاری بکنیم. میسو: من نه کاری میکنم و نه میتونم . خودت یه کاریش بکن ! امیلی: چی داری میگی حالت خوبه . وایسا ببینم تو.......

امیدوارم که دوست داشته باشید🥰🤗منتظر فصل ۲ باشید🖤🩸مرسی ک لایک میکنید و کامنت میذارید🥰💜🖤🩸
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی عالی بود🐰💕
عاولیییییی😿😻
تنکس🥰💜
خیلی خوب بود
عالی بود💕💕💕💕
منتظر فصل دو هستم
Sure my dear🥰🤗