خواهر پلیس من 3

از زبون آنی: !خب اونا جزو خطرناک ترین مافیا های جهان هستن *اونا با ما چیکار دارن !این جزو اطلاعات مخفی هست نمیتونم بگم ،تا شب با اعضا حرف زدیم و صمیمی شدیم واقعا فکر نمیکردم انقدر باحال باشن رفتم بهشون یه اتاق مشترک دادم و رفتم تو اتاقم و خوابیدم

از زبون کوک: *خواهر باحال خونگرمی داری شوگا ^ تازه خیلی کیوت و خوشکل بود $چی گفتی ^ شوگا لطفا فکر بد نکن فقط گفتم کیوته همین $آها خیالم راحت شد حالا هم پاشید بخوابیم که صبح باید بریم کمپانی &واقعا ما حتی موقعی که در خطریم بریم کار کنیم $آنی گفت بریم بگیم که چند وقت اینجا میمونیم &آهان از اون لحاظ،گرفتیم خوابیدم ...... اه کی ساعت کوک کرده یکی خفش کنم بلند شدم دیدم همه بیدارن حتی شوگا @شوگا بیدار شده اون وقت تو هنوز خوابی *خوبه یبار زود پا شده نمیخواد بکوبید تو سرم ،رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون اعضا داشتن تلویزیون میدیدن پرسیدم *آنی کجاست $خوابه *بیدارش نمیکنین $بیدار کردن اون از بیدار کردن اون از بیدار کردن منم سخت تره پسر *نهایتش اینه که رو سرش آب میریزیم $موافقم بریم،من یه پارچ آب برداشتم رفتیم سمت اتاق آنی هوپ خواست در و باز کنه که در و گرفتم و نذاشتم هوپ با تعجب گفت %تو با خودت چند چندی میگه بری بیدارش کنیم بعد نمیزاری بریم *دلیل کارم اینکه شاید لباس راحتی پوشیده باشه عو نباید تو اون لباس ببینیمش،شوگا تو اول برو اگه اوضاع خوب بود بگو ما هم بیایم هر چی نباشه تو برادرشی $به نکته کاملا ظریفی اشاره کردید،شوگا رفت در رو باز کرد.نمیدونم چی دیدی ولی داشت از خنده غش میکرد با خنده بریده بریده گفت $بی...یای..د او..ضا..ع ا..منه،با بچه رفتیم تو اتاق آنی ولی با چیزی که دیدیم هر هفتامون از خنده غش کردیم لباس خوابش این (عکس لباس اون بالا هست)لباس خواب بچه های دو ساله بود موهاش وز شده بود خیافه خوابالودش خیلی تو اون لباس کیوتش کرده بود که از خواب پرید و با صدای خواب آلود گفت !چرا اومدین تو اتاق من میخندیدن جا قعطه $قیافه ات خیلی دیدنیه آن @شبیه بچه دو ساله هایی شدی که تا دیروقت داشته بازی میکردی ،آروم از جاش بلند شد و خودشو تو آینه دید سریع ما رو از اتاقش بیرون کرد و گفت !شانس بیارید من از این اتاق بیرون نیایم،آروم از اتاقش فاصله گرفتیم که جیهوپ گفت %عملیات با فوقیت انجام شد،داشتیم میخندیدیم که آنی از اتاقش اومد بیرون گفت !کی این ایده رو داد.اعضا همشون به من اشاره کردن ای بی معرفتا منم بدو رفتم بیرون تو حیاط اونم دوید دنبالم

از زبون یونا:لباسمو عوض کردم(عکسش اون بالا) و رفتم بیرون دیدم دارن میخندین منم گفتم !کی این ایده رو داد.اعضا همشون به کوک اشاره کردن منم خواستم برم پیشش که رفت تو حیاط منم دویدم دنبالش و گفتم !کاریت ندارم *نه نه من مطمعنم اگه بیام پیشت زنده نمیمونم !گفتم کارت ندارم اگه خودت با زبون خوش بیای قول میدم از تنبیهت کم کنم *اصلا تو که نمیتونی رو بزرگتر از خودت دست بلند کنی پس چی میگی !من شوگا رم زدم شک داری از خودش بپرس *راس میگه هیونگ $یاااا یادم نیار دلم درد میگره،تازه اون موقع خیلی بچه بود همچین موشتی زد فکر کنم الان بزنتت باید بری بیمارستان !پس به نفعته خودت بیا *بچه ها من وصیت میکنم اگه مردم به آرمی ها بگید خیلی دوسشون داشتم ،آروم آۀروم میمد سمتم رو به روم وایستاد منم یه فکر پلید به سرم زد و هلش دادم تو استخر !بیا واسه این داشتی وصیت میکردی *هی چرا این کارو کردی !تنبیهت دیگه *خب حال بیا کمکم کن از اینجا در بیام، رفتم سمتش که کمکش کنم دستمو دراز کردم همین که دست منو گرفت منم کشید تو استخر !چرا اینکارو کردی *الان بی حساب شدیم ،اب ریختم رو صورتش داشتیم آب بازی میکردیم که جین گفت &اگه بازی تون تموم شد بیاید صبحونه بخوریم،با کمک بچه ها از استخر بیرون اومدیم من رفتم لباسمو عوض کردم و رفتم سمت میز دیدم همه نشست منم رفتم پیش شوگا نشستم بعد از صبحانه اعضا میخواستم برن تلویزیون ببینن که گفتم !من میخوام بم کمپانی بعد اونم خرید کسی چیزی لازم نداره & من که چیزی نمیخوام *برام یکم شیر موز بخر !کسی دیگه چیزی نمیخواد اعضا:نه ممنون

لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون(عکس لباست) سوار ماشین شدم و راه افتادم......خریدامو کردم رسیدم خونه دیدم هرکی رو یکی از موبلا گرفته خوابیده،یه نگاه به ساعت انداختم ساعت 2:00 بعد ظهر بود پس باید من غذا درست کنم من معمولا عادت داشتم وقتی غذا درست کنم اهنگ گوش کنم ولی اگه بخوام الن گوش بدم صد درصد اینا بلد میشن پس هدفون رو برداشتم گذاشتم رو گوشم و مشغول آشپزی شدم.....کارم که تمومشد رفتم ظرف هایی که کثیف کردمو بشورم که شارژ هدفون از شانس گند من تموم شد،پس تصمیم گرفتم آهنگ مورد علاقم رو بخونم اسم اسم اهنگش SoIo بود (دانلودش کنید خیلی قشنگه)داشتم همین جوری مبخوندم که کارم تموم شد ،خواستم رو صندلی بشینم که صدای تشویق چند نفر از پشت سرم اومد سرم رو بر گردوندم دیدم اعضا دارن برام دست میزنن اول یکم خجالت کشیدم ولی بعد از چند مین پرسیدم

از زبون کوک:بعد از رفتن آنی ما هم خوابیدیم......با صدای از خواب بیدار شد یکم اینور اون ور و نگاه کردم،تازه ویندوزم افتاد و گرفتم آ«ی داره میخونه داشتم به صداش گوش میدادم که احساس عجیبی توی قلبم احساس کردم این چیه حتمی بخاطر صداشه کم کم اعضا با صدای آنی از خواب بیدار شدن اونا هم این من داشتن به صدای اون گوش میدادن بعد از تموم شدن آهنگ رفتیم تو آشپز خونه پشتش به ما بود،براش دست زدیم برگشت سمت ما اول یکم خجالت کشید ولی بعدش گفت... !از کجاش شنیدین *من که از اولاش شنیدم ولی اعضا بعد شانسی آوردن از آخرش شنیدن # اگه پلیس نمیشدی مطمعنم یه خواننده معرکه میشدی @منم موافقم !بسه،بیاید غذا بخوریم که روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد،هممون دور میز نشستیم آنی با کمک جین میز و چیدن و شروع به خوردن کردیم بعد از اون آماده شدیم و رفتیم به سمت کمپانی....همین که رسیدیم پی دی نیم اومد شروع کرد به سوال جواب کردن (علامت پی دی نیم×)×شما دیروز کجا قیبتون زد معلومه خواستیم یه چیزی بگیم که آنی اومد و گفت !ببخشید آقای پی دی نیم من باهاتون کار دارم،پی دی نیم و آنی رفتن تو اتاق و بعد گذشت چند دقیقه اومدن بیرون ×طبق گفته های خانم مین تا تموم شدن ماجرا پیششون میموند ،تو راه برگشت خیلی کنجکاو بودم که بودم چی بینشون رد و بدل شده که پی دی نیم به این راحتی گذاشته ما پیش اون بمونیم

از بون آنی:رفتیم تو یه اتق که با پی دی نیم راجب موضوع حرف بزنیم ×خب خانم محترم با من چیکار دارین کارت شناسنایی مو در آوردم و بهش نشون دادم گفتم !مین آنی هستم از پلیس بین الملل ×از آشنایی باهاتون خوشبختم لطفا میشه بگید دیروز چه اتفاقی افتاه کل ماجرای خفاش شب و دیروز رو براش تعریف کردم اونم اجازه اینکه اعضا پیشم بمونن رو داد رفتیم بیرون توی راه بودیم که کوک پرسید

ادامه اش مال پارت بعد