سلام دوستان شرمنده این پارت رو دیر گذاشتم سرم شلوغ بود امیدوارم خوشتون بیاد لطفا حمایت کنید 😍😔😉😉
صبح از خواب پاشدم بقیه هنوز خواب بودن رفتم دست و صورتم رو شستم و صبحونه رو آماده کردم بعد رفتم بقیه رو بیدار کردم اومدیم صبحانه خوردیم و رفتیم بیمارستان چون باید از من هم برای پیوند مغز و استخوان نمونه میگرفتن قبل از بعد از اینکه نمونه گرفتن شروع کردن به پرسیدن چند تا سوال که بعد از تموم شدن سوالات رفتیم خونه گفتن جواب آزمایش ۶ روز دیگه میاد
از زبان تهیونگ:صبح از خواب بیدارشدم طبق معمول همه بیدار بودن جز شوگا جین رفت که شوگا رو بیدار کنه منم به کمک نامجون سفره رو چیدیم بعد از صبحونه رفتیم کمپانی چون تمرین رقص جدید و داشتیم بعد از چند ساعت تمرین داشتیم از خسته غش میکردیم تصمیم گرفتیم بریم یه چند روز جنگل تا استراحت کنیم نامجون زنگ زد ویلا رو اوکی کرد و بقیه هم وسایلمون جمع کردیم من خیلی ناراحت و دلتنگ اتوسا بودم🤧
از زبان جیمین:متوجه شدم که تهیونگ ناراحته و به تهیونگ گقتم :چرا ناراحتی☹تهیونگ:چیزی نیس فقط دلم برا اتوسا تنگه جیمین:چیزی نیس چند هفته دیگه میاد نگران نباش تهیونگ:باشه ممنونم جیمین:خواهش میکنم 😊☺
سه ماه بعد :از زبان راوی:نمونه اتوسا بع پدرش خورد و بعد از یک ماه عمل انجام شد و اتوسا برگشت سئول الان با تهیونگ نامزد کردن ولی یه مشکلی هست از زبان اتوسا:صبح از خواب پاشدم ته رفته بود سرکار و منم باید میرفتم دانشگاه ولی یه مشکلی پیش اومده اینکه یکی از دانشجوها به من علاقه من شده و ته چیزی از این موضوع نمیدونه اگه بدنه پدر منو در می اره واسه همین بهش نگفتم ولی امروز اون پسر منو بزور ب***غ*****ل کرد و ازترس از دانشگاه اومدم بیرون میدونستم اگه الان به ته نگه اون پسره میگه و منم ته رو از دست میدم برای همین تصمیم گرفتم اول به کوک بگم تا با هم به ته بگیم
به کوک زنگ زدم گفتم بیاد کافه نزدیک کمپانی اونم اومد کوک:سلام خوبی؟؟ اتوسا:سلام کوکی مرسی تو خوبی کوک:مرسی کاری داشتی اتوسا:کوک میخوام یه موضوعی رو به ته بگم ولی به کمکت نیاز دارم کوک:چیشده حتما کمکت میکنم اتوسا:خب راستش یه پسره تو دانشگاه بهم اعتراف کرد که دوسم داده ولی گفتم دوس پسر دارم اونم از اون روز همیشه اذیتم میکنه امروزم یه دفعه منو ب***غ****ل کرد من میترسم به ته بدم کمکم کن😓کوک:اون پسره کیه که مزاحم خواهر من شده برم بزنمش😤😤اتوسا :کوک تروخدا تو کاری نکن میشه بجای من تو به ته بگی ماجرا رو کوک:باشه خواهر کوچولو نگران نباش ته بامن اتوسا:مرسی اوپا🤗از زبان کوکی:به تهیونگ ماجرا رو توضیح دادم ولی اینقد عصبی بود که مطمئن بودم یه بلایی یا سر اتوسا یا خودش میاره برای همین منم رفتم خونشون تا کاری به اتوسا نداشته باشه تا رسیدیم یه سیلی به اتوسا زد که چرا بهم نگفتی اتوسا شروع کرد به گریه کردن من یه لیوان آب ریختم روسری که به خودش بیاد بعد اتوسا رو ب***غ****ل کردم و سر تهیونگ داد زدم که این بیچاره چه گناهی داره از زبان تهیونگ:بعد از داد کوک به خودم اومدم فهمیدم چه دسته گلی به آب دادم و رفتم که اتوسا رو ب**غ**ل کنم که یه پی ام به گوشیم اومد که یه پسره اتوسا رو ب***غ***ل کرده گفتم این همون پسره هس اتوسا گفت آره گفتم فردا میام دانشگاه با کوک بدون دعوا حل میکنیم خیالت راحت عزیزم از زبان اتوسا:بعد از حرفای ته خیالم راحت شد و به کوک گفتم توهم فردا نیای کوک گفت :آره مگه میشه خواهرم و هیونگم رو تنها بزارم اتوسا:مرسی اوپا
از زبان راوی:صبح اتوسا کوک و ته رفتن دانشگاه طبق معمول اون پسره اومد سمت اتوسا گفت سلام عزیزم اتوسا تا اومد چیزی بگه کوک یه مشت تقدیم پسره کرد اتوسا گفت اوپا چیکار کردی قرار بود بدون دعوا حلش کنیم تا اینو گفت پسره گفت ههههه از من فرار نکن خانم کوچولو تا مال منیی😏تهیونگ گفت هوی رومخ من نامزدشم یه باره دیگه به زن من نگا کنی دهنت رو س***ر****و***ی***س میکنم پسره اومد چیزی بگه که ته یه سیلی بهش زد کوک گفت نزدیک خواهرم نشو که خونت پای خودته😏😏😒پسره رفت و دیگه هیچی نگفت کوک و تهیونگ هم رفتن منم رفتم سر کلاس
بای کیوتی لایک و کامنت يادتون نره 💌💌💌💌💌
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا با احساسات من بازی میکنی تو اسلاید پنج بغضم گرف
اخیییی الهی بمیرم