
سلام دوستان ببخشید دیر گذاشتم قسمت دوم رو اخه چند بار گذاشتم همش ردش میکردن☹امیدوارم خوشتون بیاد??
داشتم به زمین نزدیک میشدم که یهو...کت منو گرفت من شوکه شده بودم تا سه چهار دقیقه اینجور بودم??????کت گفت م....م.مرینت بعدش دیگه بغضم ترکییدد?????او نه ادرین ??اخه چرا چراااا کت چرا چرا اینکارو کردی?بلند شدم و در حالی که دستامو مشت کردم و به سینه کت میزدم میگفتم چرا بجای من اونوووو نجات ندادی اخههه چراا?????کت منو بغل کرد و تو بغلش کلی گریه کردم
کت نوار همش میگفت که اون یه توهم بوده مرینت اون یه توهم بوده اما من قبول نکردم و به گریه کردن ادامه دادم??????کت نوار به من نزدیک شد و گفت
کت نوار نزدیکم شد و گفت : شاید نباید این کار رو میکردم اما طاقت اشک توی چشمای تو رو ندارم???گفتم چی تو چی کار میخوای ب کت گفت پنجه ها داخل???من گفتم نگاه نمیکنم و دستم رو گذاشتم روی صورتم تا نبینم????اما اون به من نزدیک شد و دستامو از روی صورتم برداشت و من دیدم که واااااااااااای خدای من??اد...ا...ااا..ادری..ادرینننننن?من اینجور مونده بودم?ادرین اینجوری ??
از زبون ادرین:مرینت گفت نه نه نههه??تو یه توهمی تو توهمی?آدرین ?بهش گفتم نه مرینت اون یه توهم بود باور کن من واقعیمم?مرینت با ناراحتی و عصبانیت گفت پس ثابت کن که واقعی هستی?
گفتم ببین از اینجا به پایین برج ایفل نگاه کن .... ادرین رو میبینی؟؟_نه. _پس بیا اینجا دسته مرینت رو گرفتم گذاشتم روی سینم گفتم اگه توهم بودم الان غیب میشدم???بعد مرینت پرید تو بغلم و محکم بغلم کرد و گونمو چند بار بوسید بعد یهو به خودش اومد بهش نگاه کردم انگار قوریی بود که جوش اومده?قرمزه قرمز شده بود??
منم بغلش کردم و پیشونیشو بوسیدم و بهش گفتم میگم بهتر نیست بریم دنبال ووپینا ???مرینت گفت وااای خدای من اصلا یادم نبود????بعد گفتم ?تیکی اسپاتس آن?و تبدیل شدم به لیدی?آدرین جوری بهم نگاه میکرد که نزدیک بود غش کنم
سعی کردم به خودم بیام و از نگاه های زیبای ادرین غش نکنم??بهش گفتم ادرین نمیخوای تبدیل بشی؟؟گفت اینقد محو زیباییای تو شدم که واقعا نمیتونم جم بخورم?♥️من????ادررررین اگرستتت همین الان تبدیل شو وگر نه غش میکن نهههه بشبخقید یعنی ببخشید همین الان تبدیل شو???
بالاخره تبدیل شدیم و رفتیم ???ادرین:-بالاخره اکوماشو گرفتیم من که خیلی خستم و خوابمم میاد??لیدی باگ خندید و گفت بیا بریم یکم حرف بزنیم??منم گفتم باشه???رفتیم نشستیم که یهوووو??هاااااک ماث??????لیدی باگ بلند شد و گفت چته و از جون ما چی میخوای??هاکماث گفت من که چیز زیادی ازتون نمیخوام فقط میراکلس های شمارو میخوامم?من:? لیدی باگ? مگهههه خوابشونو ببینی??
در حال جنگ با هاکماث بودیم که یهو اون...????????
دوستان پارت سوم رو زود آپلود میکنم? ممنون که خوندید اگه دوست داشتید نظر هم بدید ممنون میشم??
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ع
ا
ل
ی
ب
و
د
لطفا داستان من(قلب یخی پارت یک تا ۳ رو هم بخون و نظر بده
ع
ا
ل
ی
ب
و
د
ز
و
د
ت
ر
ل
ع
د
ی
ر
و
ب
ز
ا
ر
??
م
م
ن
و
ن
گ
ل
م
♡
منتظر نظراتتونم?♥️
چرا مثل داستانای دیگه دق میدی و جای هیجانی کات میکنی ??? لاقل تو یکم انصاف داشته باش ????????? ولی بازم خیلی عالی بود ممنون ❤️??
عزیزممم???باشه من دیگه جای هیجانی کات نمیکنم ?خودمم از این کار خیلی بدم میومد ولی اینطوری داستان هیچ کششی نداره?
خبه ولی اولاش شبیه یک کمیک بود
داری خرابش میکنی مرینت باس ناراحت سه نه خوش حال ادرین با کاکامیه
قسمت بعدی ??