شاید پارت بعد یکم دیر بیاد اما نه خیلی خوشحال میشم نظراتتون رو راجب این پارت بگین و بگین که چه حدسی رلحب آنچه خواهید دید دارید
کای روی کاناپه نشسته بود و داشت فیلم میدید « سلام » ( سلام ) همون لحظه فیلم تموم شد بهش گفتی راجب پروژه و تشکر کردی اونم بهت تبریک گفت ، از خستگی زیاد رفتی روی تختت و خودت رو پرت کردی و فورا خوابیدی ... ( کامیلا ؟ ضعف میکنی ها ) بلند شدی ساعت پنج بود ، از گشنگی زیاد سرت گیج میرفت کای برات آبمیوه آورد با کیک ، وقتی خوردی حالت بهتر شد و رفتی سمت یخچال یه چیزی
گرم کردی تا بخورین کای خوراکی خورده بود اما بازم غذا میخواست بعد غذا یه بطری خ.و.ن رو سر کشید . خیلی چندش آور بود اما به روی خودت نیوردی . « ببینم شما ها رییسی چیزی ندارید ؟ اصلا شهری چیزی ندارید؟؟ » ( چرا رئیس داریم پ...پد..پدر خودمه ، شهر هم داریم پشت جنگلی که هیچ انسانی زنده بیرون نرفت .) « دوست دارم برم اونجا با بقیه شما ها آشنا بشم » ( نه نه همه مثل من نیستن که ، بی رحم و خشن فقط کافیه انسان ببینن) « ام یعنی .. باشه » ( ببین من به بی رحمی زیادی معروفم اما تو
شانس آوردی ، تو شهر ما دو دسته موجود زندگی میکنن خ.ون ا.ش.ام ها و جادوگر ها که طلسم های عجیب و گاهی برای ما مفید دارند که شهر اونجا چند کیلومتر با مال ما فاصله داره ، اونا هم تحت فرماندهی پ..پدر من هستن ) تعجب کردی چرا پدر رو با لکنت میگفت ؟! اما سوالی نکردی
« راستی جدیدا مثل جغد دارم زندگی میکنم ، شبا خواب ندارم روزا همش خواب 😐😫» ( 😐😐) تا خود شب کلی خوش گذروندین ، شب کای رفت و تو با زور زود خوابیدی .. فردا دانشگاه مثل بقیه روزا گذشت ، مقاله رو تا مقداری نوشتی و ناهار خوردی ، بعدش آماده شدی یه
شلوار سفید با لباس آستین بلند سفید ست پوشیدی و موهات رو باز گذاشتی بعدش هم رفتی پارک و بستنی خوردی . برگشتی خونه نزدیک ساعت هشت بود . دوباره مشغول نوشتن مقاله شدی و فیلم مورد علاقت رو دیدی . ساعت ۱۱ و نیم بود که شام خوردی . ساعت دوازده شد . چندتا کروسان آماده کردی و دوتا نوشیدنی ریختی بعدشم پنجره رو باز گذاشتی . رفتی یه سارافون صورتی پوشیدی و موهات رو خرگوشی بستی . منتظر کای بودی
اما خبری نشد یعنی از دستت ناراحت شد گفتی مثل جغد شدی ؟! تا ساعت یک منتظر موندی اما نیومد تا صدا های عجیبی شنیدی . « کای اصلا از این شوخیا خوشم نمیاد بس کن » تا برگشتی و دختری رو دیدی با لباس سفید و شلوار سفید چشماش سبز بود و موهاش بلوند . یا خدا این دیگه کیه « تو کی هستی ؟؟ نکنه خ.و.ن ا.ش.ام اما چشمات ...» & من جادوگر هستم خواستم بگم منتظر کای نباش دختر جون اون دیگه نمیاد . تعجب کردی اخه چرا ؟؟!!! « چرا آخه از دستم ناراحته؟ » & نه چون ....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)