6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Negariu انتشار: 3 سال پیش 13 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
فکر کنم یکی از قسمتای هیجان انگیز داستان رو قراره تقدیمتون کنم😍💜 برییییییم😍💜🖤
اول بالا رو بخون 🙃💜🖤🩸خوندی؟ 🙃💜🖤🩸ممنون🙃💜🖤🩸
.......دیگه کاملا آماده بودم . یه آژانس گرفتم بعد رفتم یه جعبه شکلات بزرگ شیری شکلاتی و یه کادوی کوچولو براش گرفتم ، فکر کنم عطر شیرین دوست داشته باشه. و بعدش هم بر اساس کارت دعوت رفتم به آدرس خونشون . وای خدااااا...... ی ثانیه صبر کن . کل کیفمو زیر و رو کردم . فکرم آنقدر مشغول حرف مراقبا شده بود ک کارتمو توی کیف مدرسه م جا گذاشتم .
چاره ای ندارم . آدرس خونشونو ک نمیتونم از حفظ برم. یعنی چقدر طول میکشه تا دوباره برگردم خونه و کارت دعوت رو بردارم؟؟؟؟؟ چقدر طول میکشه تا برسم خونه میسو ؟؟؟؟ خدایاااااا🥺😟 امیلی : آقا لطفا برگردید همون جای قبلی . دور بزنید . راننده آژانس : چشمخانم ولی هزینتون زیاد میشه ها . ولی دور میزنم . امیلی : آقای محترم دارم میگم برگردید دیگه . حتما فکر اینجاشم کردم
. *بعد از ۱۰ دقیقه * آقای محترم چرا نمیرید خب . راننده : خانم شما ترافیکو نمیبینید احیاناً ؟ امیلی ::: آقا نخواستم . من دیرمه . ی راه میانبر رو میرفتین خب. و پولشو دادم و پیاده رفتمسمت خونه. وقتی رسیدم خونه قیافم دیدنی بود. شال سرمه ایم دیگه رو سرم نبود، مانتو زردم حسابی خراب شده بود و از موهامم نگمبراتون
ب طور کامل داشتم دیوونه میشدم . الان خودمو میزنم میکشم خداااا🤦♀️🤦♀️لباسمو عوض کردم ب هر شکلی ک بود و رفتمسر کوله پشتی مدرسه م زیر و روش کردم . خدااااا. پس کووووش. اگه اینجا نیس پس کجاست 🥺🥺🥺🥺🥺.............عاقبت کاشف ب عمل رسید و یادم اومد کارت تو جیب مانتو زرده م بوده و من فکر کرده بودم تو کیفمه . اینجا ی سوال واقعا ذهنمو درگیر میکنه . من حق دارم بزنم خودمو بکشم؟؟؟ .........................
وقتی رسیدم دیگه مهمونی تموم شده بود و میسو داشت همه ی مهمونای رو بدرقه میکرد. اما از دور هم مشخص بود یکم پکره . وقتی رسیدم دم در، میسو دویید سمتم و گفت : امیلیییی! تو کجا بودی نگرانت شدم .مهمونی ساعت ۸ بود الان ۱۱ عه .
کادو و شکلاتا رو دادم بهش و گفتم : آره میدونم ببخشید . تو یه مشکل بزرگ گیر کرده بودم و حتی نرسیدم عطرتو کادو پیچ کنم. اگه اشکالی نداره باید باهم حرف بزنیم
میسو : حتتتما . بیا تو . یکم کیک هم مونده.
امیلی : گفتم ممنونم و بعد رفتیم تو . خونشون خیلی قشنگ بود و تمطوسی و زرد داشت . همه جا آثار انسان بود و بوی انسان میومد . درست مثل مدرسه و بقیه جاها . یکم اذیت شدم ولی به روی خودم نیاوردم . رفتیم تو اتاق میسو . صورتی و مشکی . اتاقشم تم قشنگی داشت . نشستم رو تختش و اشاره کردم که زودتر بیاد . اونم همه چیزو گذاشت رو کانتر سفید رنگ آشپزخونه شون و اومد .
منم همه چیزو تمام و کمال از سیر تا پیاز مراقبا رو واسش توضیح دادم .
بُهت زده بهم نگاه میکرد. نه من میدونستم چی بگم و نه اون .
ولی یهو زبونش باز شد و گفت : من نمیخوام حافظه م پاک بشه . ولی نمیخوام تورو هم تغییر بدن . اما ....
گفتم : اما چی ؟نمیشه هیچکاری کرد . منم نمیخوام ذهنت پاک بشه و اینجوری فکر میکنم باید با دستای خودم ، خودمو برکنار کنم .
ولی یهو برگشت سمت من و با چشمای درشت مشکیش بهم نگاه کرد و گفت : نه . مجبور نیستی . من میدونم باید چیکار کنیم .گوشتو بیار جلو . امیلی : رفتم جلو و درحالی ک واقعا باورم نمیشد گفت ................
خوووب امیدوارم دوست داشته باشید . منتظر پارت بعدی باشید 🥰💜🖤🩸مرسی که لایک میکنید و کامنت میذارید🥰🥰💜ناظر محترم هم اگه دوست داشتی بعدا لایک کن و کامنت بذار 😅😍
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
لایک کردم❤
لایک کردم😗✌🏻
خوب بود😻😻😻
ممنونم🥰💜🖤