دزد شیرموز۱۲

آنچه خواهید دید در این پارت: مهمونی؟واسه من؟...سلام من سوهون هستم..... اونو از کی تاحالا داری؟......یعنی تو؟...تو؟ اسم این پارت: (تو؟)

●از زبان ا.ت● داشتم دنبال ن.ت میگشتم کل کمپانی رو گشتم از پشت دیدمش یکم رفتم جلو ن.ت رو تو بغل کوک دیدم😢اشکام دونه دونه رو صورتم غلط میخوردن بدون صداوبدون تغییر کردن حالت صورتم اشک میریختم نتونستم تحمل کنم از کمپانی زدم بیرون مثل دیوونه ها زار میزدم آخه من چم شده بود تمام اون سالها با تمام مشکلاتی که داشتم گریه نکرده بودم من چم شده😭بدون در نظر داشتن مقصدی داشتم راه میرفتم خیلی گذشت دیگه رمقی نداشتم سرمو بلند کردم روبه روم دریا بود دوست داشتم منو تو خودش هل کنه به سمتش آروم آروم حرکت کردم موج ها به شدت به پاهام برخورد میکرد&عکس ا.ت تو دریا&نمی تونستم نفس بکشم توی ای غوته ور بودم و ....دیگه نفهمیدم چی شد

چشمامو آروم آروم باز کردم سرم درد میکردم کل بدنم درد میکرد از رو تخت بلند شدم به دور برم نگاه کردم تو اتاق خودم بودم با یاد آوری خاطرات قلبم تیر کشید به خودم قول دادم این علاقه رو تو دلم دفن کنم از پله ها اومدم پایین و سلام کردم نگاه نگران بچه به سمتم کشیده شد لبخند بی جونی زدم چشمم به کوک افتاد به من نگاه نکن لعنتی با کمک ن.ت اومدم رو مبل نشستم همه با نگرانی بهم نگاه میکردن گفتم چیه؟ من خوبم تهیونگ:(واقعا خوبی مامانی؟)ا.ت:مامانی از کجا در اومد😐؟ تهیونگ:دیگه دیگه جیمین:خوب کی موافقه واسه ورود ن.ت پارتی بگیریم؟ ن.ت :مهمونی؟واسه من؟ جیمین :اره سرمو بالا آوردم ا.ت:من که موافقم ته:منم کوک:منم قرار بود فردا شب پارتی بگیرن اصلا حال حوصله نداشتم قرار بود همه ی آیدل های کیپاپ بیان اون روز رو به هماهنگ کردن کارای پارتی گذروندم

فردا به زور اعضا رفتیم خرید چون تم پارتی رنگ طلایی و مشکی بود اونا کت و شلوار مکشی گرفتن من یه لباس طلایی و ن.ت هم یه لباس مشکی ♤لباس ن.ت و ا.ت♤

توی راه از اعضا پرسیدم که چجوری منو پیدا کردن شوگا:سوهون اکسو تو رو پیدا کرده بود و به من خبر داده بود ا.ت:اها شوگا:اره چون دیگه غروب بود رفتیم آماده بشیم چون خبرنگاری تو مهمونی نبود اعضا نیاز به میکاپ نداشتم منو ن.ت رفتیم آماده بشیم*مدل موی ا.ت و ن.ت اون بالاست اونی که بازه ما ا.ت اون یکی هم مال ن.ت* باهم رفتیم مهمونی قرار بود امشب کوک و ن.ت رابطشون رو به همه بگن نمی دونم چطوری باید تحمل کنم هر کدوم از پسرا رفتن یه جا کوک و ن.ت هم پیش هم بودن بعد یکم گشتن یه کاناپه پیدا کردم رفتم روش نشستم و با افسوس و حسرت به کوک نگاه میکردم توی فکر خودم بودم که دیدم یکی کنارم نشست سرمو برگردوندم لبخندی بهم زد و گفت: سلام من سوهونم🙂 {فلش بک روز غرق شدن ا.ت از زبان سوهون}رفته بودم دریا داشتم به دریا نگاه میکردم که یه دختر رو دیدم که داره غرق میشه به سمتس دویدم قبل از دیدن اون به عشق در نگاه اول اعتقادی نداشتم ولی با دیدن اون عاشقش شدم بعدا فهمیدم اون مدیر برنامه ی گروه بی تی اسه خیلی خوب بود می تونستم به بهانه ی دیدن اعضا اونو ببینم=فلش بک اول مهمونی از زبان سوهون=امیدوار بودم ا.ت هم به مهمونی اومده باشه با چشمام همه جا رو ورانداز کردم دیدمش با دیدنش حالم متحول شد معلوم بود حوصلش سر رفته رفتم کنارش نشستم#پایان هر دوتا فلش بک#ا.ت:سلام آقای سوهون خوبین؟منم ا.ت هستم سوهون:مرسی میدونم ا.ت:مرسی بابت اینکه جونمو نجات دادین من جونمو به شما مدیونم سوهون:کاری نکردم ولی فک کنم بتونی جبرات کنی ا.ت:واقعا؟ سوهون:اگه بیای و باهام برقصی آره😁 ا.ت:باشه بریم ×بعد رقص از زبان ا.ت× ن.ت:ا.ت بیا بریم یه چیزی بخوریم ا.ت:باشه رفتیم سمت صندلی های بار نشستیم ن.ت: خوب چی میخوری؟ ا.ت:خوب راستش من اهل مشروب نیستم ن.ت:منم مشروب نمی خورم میگم برامون دوتا آبمیوه بیارن ا.ت:باشه ن.ت برگشت تا بگه که برامون ابمیوه بیارن چشمم به پشت گوشش افتاد ا.ت:وای ن.ت نگاه کن تو دقیقا مثل تتو منو داری ن.ت متحیر به سمتم اومد به تتوم نگاه کرد ن.ت:اونو از کی تاحالا داری؟ ا.ت:از وقتی کوچیک بودم واسه چی؟ ن.ت این یعنی تو...تو؟..تو

خالکوبی ا.ت و ن.ت