
خرابکاری های من خیلی خرابن 🤦🍚

همیشه وقتی با دوستم دعوام میشد میرفتم تو گروهی که تو واتساپ ساخته بعد اسم و عکس گروه رو عوض میکردم و یک چیز چرت و پرت میگذاشتم بعد از گروه لفت میدادم یا گروه رو گزارش میکردم 😐🔫🏃
یکبار که دختر خالم قرار بود بیاد خونه ی مامان بزرگمینا نیومد انقدر عصبانی شدم یکی از نقاشی های خیلی خوشگلش که خونه ی مامان بزگرمینا بود رو نصف و خورد خاک شیر کردم 😐🤦🏃🕳️
یکبار خالم اومده بود با دختر خالم خونمون بعد مامانم میخواست چایی درست کنه کتری رو گذاشت زیر شیر آب تا آب توش بریزه بعد رفت ! منم دقیقا همون جا دستم رو شستم و همه ی کثیفی های دستم تو کتری ریخت 🤦🔫🕳️🏃🍚
من همیشه به تمیزی خیلی دقت میکردم یکبار سرویس بهداشتی مدرسمون تمیز نبود منم ( 🤦 ) خوب کارم تموم شد 🔫😐🏃🕳️
همیشه برام سوال بود که جوجه ها دندون دارن ؟ 🤔 برای همین یکبار که مامانم خواب بود و بابام سفر دست به کار شدم 😐🔫🤦و دهن جوجمون رو تا ته باز کردم و هیچ دندونی نداشت 🤦🤦🤦🤦🤦🤦🔫🖐️🔫😐🔫😭🔫😐🏃🕳️
مامانم خواب بود .. گوشیش رو داده بود تا بازی کنم 🤦 بعد من با یک برنامه ای یک عکس از مامانم گرفتم 🤝😃😁 ولی بعد بابام زنگ زد 😐 به مامانم گفت این چه عکسیه موقع خواب از خودت گرفتی تو اینستاگرام گذاشتی ؟ تازه فهمیدم اون برنامه اینستا بود 🤦🏃🕳️
توی کلاس شطرنجم موقع مسابقه هیچ کسی نباید حرف بزنه بعد من ....😁😃 وقتی یک پست باز یکردم هنوز بقیه بازی هاشون مونده بود پس بلند شدم یک آبمیوه از بوفه گرفتم درحال خوردن رفتم یکی از بازی های شطرنج رو ببینم رفتم گفتم :( خوب من اومدم ببینم چی شده ) بعد تقریبا کل کلاس شطرنج صدام رو شنیدن 🤦😐🤝🔫 من. فتم تو افق محو بشم 🍚
کوچیک بودم ، 😐 نوشتن بلد نبودم 😐 عمم تهرانی ، بابام ارومیه ای و عمم اومده بود خونمون 🤦 گوشیش رو داد بهم ، رفتم تو واتساپ برای دوستش نوشتم عسسفدش۵دض۳س۳پغیث۴ع بعد عمم اومد براش نوشت عمشم نوشت :( ترکی نوشته بود ؟ ) من محو شده رفتم زیر پتو 🤝🔫😐🏃🤝
خوب چالش : یکی از خرابکاری هات رو بوگو
بابای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من بچه بودم مامانم خواب بود و بابام بیرون من تصمیم گرفتم با عروسکام بازی کنم میخواستم برای عروسکام تولد بگیرم و کیک نداشتیم رفتم چهار تا کاغذ برداشتم و گذاشتم رو هم به عنوان کیک و رفتم شمع اوردم و روشنش کردم و شمع افتاد رو کاغذ و کاغذ شروع به سوختن کرد من احمقم ترسیدم ولی دلم نیومد به مامانمو بیدار کنم و اصلا میترسیدم بهش بگم میرفتم یکی یکی لیوان اب میاوردم میخواستم خاموشش کنم که خدارا بی شمار مرتبه شکر موفق شدم و بعد آثار سوختگی کاغذ هارو زیر میز قایم کردم ولی مامانم پیدا کرد و جرم داد😑😂🤧
داشتم تو خونه با یه توپ بادی والیبال بازی میکردن که ناگاه😐😂توپ خورد به شیشه گلدونی که مامانم خیلی دوست داشت و بله وقتی مامانم فهمید تا سه ماه اینو میکوبید سر من که چرا گلدونو شکستم😂🤒
بنده سرتا پا خرابکاری ام
جچ:بچه بودم بهم گفتن برو کتریو بذار ابجوش بشه منم برای کار بهتر زیز کتری رو روشن کردم و قوری رو هم خالی گذاشتم رو گاز و زیرش روشن کردم😐💔
اه واسه منم اینجوری شده 🤣🤣🤣
کتری قشنگ نابود شده بود 😅😅😅😅
خخخخخخخخخخخ خیلی جالب بود
ج چ : اممممم نمیدونم هرچی فکرمیکنم به زهنم نمیرسه
😅🤣😂