
بچه ها اینم از پارت آخر
بتگرل دست بلاردان رو رد کرد و گفت:🙂ببخشید اما من هم سفر هر کسی نمیشم بلاردان گفت:با من نمیای😭 بتگرل گفت:نچ یهو نایتوینگ اومد و گفت:بتگرل کجا رفتی؟چقدر سریع قیب شدی😊 بتگرل:میخوای بهت یاد بدم؟ نایتوینگ:نه بابا نخواستیم،تو کی هستی؟ بلاردان گفت: ابرقهرمان جدید کشور بلژیک ببخشیدا شما نایتوینگ:ا نمیدونستم جدیدا یکی اضافه شده😅 من نایتوینگم نمیشناسی؟ابرقهرمان قدیم گاتهام😆🤣🤣 بلاردان:چی😨نه تو، چرا به من میخندی😡 نایتوینگ:نمیخندم،صورتم میخنده😂🤣
بتگرل هم همراش داشن کلی میخندید بلاردان گفت:خدانگهدار😡 و رفت رگرد گفت:😐وای شما الان فهمیدید چی شد🤨 عقاپین گفت:فکر کنم.......نمیدونم ولش کن😐🤔 بلو آیس رفت پیش بتگرل سلام کرد و گفت:😅چطوری بتگرل خوبی؟راستی نایتوینگ من و خواهرام هم از این یارو خوشمون نیومده بود چقدر خوب حالشو گرفتی بتگرل:خوبم مرسی نایتوینگ:چه خوب ممنون میخوای حال تو هم بگیرم😏 بلو آیس:چی😶 نه نه نه نه نه✋😂😂😂نمیخوام نایتوینگ گفت:خوب دیگه بتگرل بسا برگردیم،فقط دیگه قیبت نزنه بتگرل:باشه بریم خداحافظ بلو نایتوینگ جان گفته باشم که اگه قیبم زد به تو ربطی نداره قیافه نایتوینگ:😑😑😉 قیافه بتگرل:😏😏😊
رگرد گفت:😶بهتره ما هم برگردیم خونه تا میخواستن برن صدای بببوووومممم شنیدن هر سه برگشتند و دیدن یه نفر با یه چکش زده رو یه ماشین وایساده روش عقاپین گفت:دخترا.....این هارلی نیست؟ رگرد و بلو آیس هم باهم گفتن:خودشه؟ هارلی گفت(با همون طن صدایی که داره منظورم اینه که صداش جیغ جیغیه):سلام سلام نیومدم واسه کاری فقط اومدم خوش بگذرونم،خسارت این ماشین چندع؟😅😅😅😅😅خوب خوب خوب اینجا چند تا دوست داریم. و رفت پیش ابرقهرمانامون و گفت:مهمون نمیخواین؟ پلیس اومد و داشت حرف میزد که هارلی کلی پول پرت کرد روش و رگرد رو راست گفت:نه😳
عقاپین گفت:آههههه معلومه بیا بریم فقط ما هویتشان رو تو خونمون نشون میدیم تو میخوای بفهمی ما کی هستیم؟🙃 هارلی:مگه چیه بدونم من هویت همه رو میدونم ولی نمیگم😝 دخترا با تغییر شکل رفتن خونه و داشتن وسایلاشون رو جمع میکردن که برن بلژیک مرتینیا گفت:اون یارو ابرقهرمانه مگه نگفت واسه بلژیکه پس اینجا چی میکرد؟ مارینت گفت: فکر کنم ابرقهرمانه پاریسی هست اما اومده گفته بلژیکی و شاید بیاد بلژیک مارینا:آره راست میگی ها مارینت.
هارلی:این صبحت هارو ول کنید بابا مارینا گفت:دخترا وسایلمون جمع هست؟،هارلی جان میشه بگی آیا تو هم میخوای هم سفر ما باشی یا نه دخترا گفتن جمع کردن هارلی گفت:نه بابا الانه که دیگه برم جوکر بی من نمیتونه زندگی کنه🤗 مارینا گفت:آره جون خوت ................ بعد از یه هفته کامل به کشور خودشون بلژیک رسیدن و ماجراجویی آنها برای شما عزیزان گل تمام میشود آما آنها همیشه در کشور خود با خلافکاران و دزدان میجنگن😘😘 ❤این بود از قسمت آخر❤ 💕دوستون دارم خیلی زیاد بریم کنار تا باد بیاد💕
خوب این داستان به پایان رسید داستان اکواستریا گرلز و دزلینگ های من رو هم دنبال کنید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)