
سلام ببخشید دیر شد این هفته کامل امتحان داشتم چون درسام نسبت به هم پایه ای های خودم سنگین تره و با اینکه هفتمم دارم درس پایه نهم رو میخونم سخت بود همه چیز رو میزون کنم بازم به خاطر بد قولیم ببخشید اگه هم غلط املایی دارید ببخشید
گروه اسلایترین وارد شدهلن هنوز نیومده بود نگرانش شده بودم اخه اون همیشه اولین نفر سر کلاس حاضر بود پرفسور اسپروات وارد شد و چون خیلی وقت بود باهاش کلاس نداشتیم از همون اول شروع کرد امروز درمورد بید جیغ کش(اسمش رو یادم نیست هر کی اسمش رو میدونه بگه تو اینتر نتم سرچ کردم نیومد ) درس داریم کسی درباره اش اطلاعاتی داره همیشه این جور موقع ها من و هلن دستمون بالا بود دستم رو بردم بالا عجیب بود تو گروه اسلایترین یه نفر دستش بالا بود اخه اونا هیچ وقت درساشون خوب نبود و البته تو گروه ریونکلاو همه دستاشون بالا بود پرفسور اسپروات که معلوم بود تعجب کرده از اینکه یه نفر از گروه اسلایترین دستش رو بیاره بالا از اون خواست که اول از همه توضیح بده
دختره شروع کرد به توضیح دادن ( بید جیغ کش ی نوع گیاه هس که با همه گیاهان ترکیب میشه و میتونه بیشتره طلسم ها رو خنثی کنه اگه ی بید جیغ کش بزرگ رو بدون هیچ چیزی از خاک بیرون بکشیم باعث مرگ و اگه کوچکتر باشه باعث این میشه که چند هفته بیهوش شیم ) پرفسور. ( میشه تو اینکار کمکم کنی.) دختره. ( بله. ) از گروه اسلایترین بیرون اومد باورم نمیشد هلنا بود همه گروه ها تعجب کرده بودن(برگاشون ریخته بود)حتی پرفسور هم تعجب کرده بود هیچ کس چیزی نگفت چون همه ازش میترسیدن همه گوش گیر هاشون رو روی گوشاشون گذاشتن و اون بید رو بیرون کشید ولی نمیدونم خودشم چرا جیغ میزد یکی از بچه ها بیهوش شد بعد اینکه همه بید ها رو کاشتیم
هلنا گفت (پرفسور چرا شما به بچه ها نمیگید که اگر خودمون هم جیغ بکشیم احتمال اینکه بمیریم یا بیهوش بشیم کمتره) پرفسور( ببینم هلن و تو کتبخونه ممنوعه رفتی ؟؟؟؟؟؟) هلن حل کرده بود (ام اممممممم نه پرفیور پرفسور دامب دامبلدور بهم کتاب رو دادن ) کلاس تموم شد من و هری و رون رفتیم پیشش شبیه اسلایترین شده بود اخلاقش رفتارش همه چیزش عین اونا بود یه لحظه خودم شک کردم که اون واقعا وارث سالازار اسلایترینه باشه همه رفتار هاش از اون دختر مهربون که نمی ذاشت کسی اذیت شه به یه دختر سنگ دل تغییر کرده بود
از زبان هلن : اذیت می شدم من واقعا یه دیونه ام به جای اینکه ثابت کنم من وارث اسلایترین نیستم دارم کاری میکنم که همه باور کنن از کلاس که داشتم خارج میشدم هرمیون(اسم اصلیش هرماینی خلاصه اش میشه هرمیون ) و پسرا رو دیدم که داشتن میومدن طرفم و همین طور دارکو به همراه اون دختره ی رو مخ نورا راسی هرمیون تا اومد پیشم پرسید (دیوونه چرا این کار رو کردی تو به جای اینکه کاری کنی همه به فهمن تو وارث اسلایترین نیستی داری کاری میکنی همه باور کنن )سعی کردم بی روح باشم ولی بازم نمیتونستم (هریمیون درست نیست که یه نفر که عضو اسلایترینه با یه گریفندوری صحبت کنه )که همون موقع دراکو از راه رسید و گفت ( منم با حرف هلن موافقم به غیر از اینا اصلا درست نیست یه اسلایترینی با یه گند زاده صحبت کنه)
نمیدونم چرا یه دفعه هرمیون داغ کرد و رون سرخ و عصبی شد. با اینکه همه چیز رو درباره هاگوارتز و جادوگری میدونستم ولی معنی اینو نفهمیدم فکر کنم احساس هری هم همین بود از چشاشا میشد فهمید رونرچوب دستیه شکسته اش رو تکون داد و یه نفرین سخت که من تازگی ها داشتم به زور با چوب دستیه سالم میزنم. رو زد نور توسی به جای اینکه به دراکو بخوره به خودش خورد و یه عارق زد و چند تا حلزون بی صدف از دهنش بیرون اومد همه کسایی که دورمون جمع شده بودن خندیدین که البته بیشترشون اسلایترینی بودن نورا هم اون وسط به عنوان تیکه گفت (فکر کنم یه اسلایترینی واقعی نیستی )خب شاید واقعا راست میگفت من (اره شاید راست میگی اشتباه کردم که ردای اسلایترین رو پوشیدم در صورتی که بهترین ردا رو داشتم )و با ی پوزخند از کنارش رد شدم
ورفتم سمت رون و زیر بازوش رو گرفتم و بلند کردم در همون حین ردای و کروات کلاه شال گردن اسلایترین رو بر داشتم و انداختم اونجا واقعا حالا مطمعن شدم که یه دیونه ام تو اون سرما بدون هیچ چیزی داشتم و راه می رفتم دم خونه هاگرید رسیدم وارد شدم رون رو گذاشتم روی میز و در حالی که داشتم یخ می زدم و میرفتم سمت اتیشی که تو خونه یه اتاقه هاگرید هاگرید پرسید (چه اتفاقی افتاده ) منم گفتم(همه چیز تقصیره منه سر اینکه بچه ها هی میگن تو وارث اسلایترینی لج بازی کردم و تصمیم گرفتم برم تو اسلایترین بعد به خاطر اینکه به خودم ثابت کنم من یه اسلایترنی هستم با هرمیون حرف نزدم و گفتم خوب نیس ی اسلایترنی با یه گریفندوری صحبت کنه و دارکو هم تایید کرد و یه حرفی زد ام که فکر کنم زشته بگم )
که هری وسط حرفم پرید و گفت( من هیچ چیزی درباره هاگوارتز نمیدونم تو چرا این حرف رو میزنی) رون رفت یه چیزی بگه که تا دهنش باز شد چند تا حلزون زشت بی صدف دیگه از دهنش بیرون حالم داشت بد می شد هاگرید(حالا نمیخواید بگید دراکو چی گفت )هرمیون که از اون موقعی که دراکو چنین حرفی زد چشماش سرخ بودو اشک تو چشماش جمع شده بود گفت (بهم گفت گند زاده )هری یه دفعه پرسید (این یعنی چی )هاگرید که داشت دود از سرش بلند میشد گفت (هرمیون عزیزم ناراحت نباش) و اونو بغل کرد هرمیون (گند زاده به کسایی میگن که مادر پدرشون ماگل هستن و خودشون جادوگر که اصاچلا هم چیز خوبی نیس )هاگرید که تازه فهمید من هیچی تنم نیست جز ی لباس گفت (چرا ردا و کلاه و شال گردن نداری ؟؟)من (خب بعد اینکه این طلسم رو رون زد من عصبی شدم و رفتم طرف رون نورا گفت که اسلایترینی نیستی منم بهش گفتم اره نیستم و همه لباس های اسلایترین رو در اوردم همین )
هاگرید (مثل مادرت می مونی خیلی کله شقی ) چند ساعت بعد سالن اجتماع گریفندور پرفسور مگ گوناگال برای اولین بار وارد سالن اجتماعات شد و گفت (رونالد ویزلی هرماینی گرینجر هلنا پاتر و هری پاتر بیاین اینجا ) من و بچه ها رفتیم که پرفسور شروع کرد حرف زدن ( اقای ویزلی شما به چه حقی می خواستید یکی از بچه ها رو طلسم کنید دوشیزه پاتر شما به چه حقی قانون مدرسه رو زیر پا گذاشتید و ردای اسلایترین رو پوشیدید و وارد گروه اسلایترین شدید دوشیزه گرینجر شما که نی دونستید این طلسم انجام دادنش درست نیست پس چرا جلوی اقای ویزلی رو نگرفتید هر سه تا تون جریمه میشید اقای ویزلی شما به همراه فیلیچ تمام جام های مدرسه رو بدون جادو تمیز میکنید و شما دو تا باید کل کتاب ها کتاب خونه رو دسته بندی کنید آآآآآآآآآآآیادم رفت بگم بدون جادو فردا ساعت ۴ همتون این کار ها رو انجام میدید به عنوان تنبیه )برگشت سمت هری و گفت( اقای پاتر شما هم ساعت ۴ برید پیش پرفسور لاکهارت ایشون باهاتون کار داره ) رون (من تاحالا کاری رو بدون جادو نکردم الان باید چی کار کنم )هرمیون ( من که از کارم راضی ام اینجوری مطالعه هم می کنم ) من( منم موافقم ولی بیچاره هریو ذون که از هرچه بدشون میاد سرشون میاد )
فردا صبح ساعت ۱۰ بازی گریفندور و اسلایترین زمین کوییدیچ از زبان هری وارد زمین شدم همه بازیکنان تیم اسلایترین وارد شدن همشون نیمبوس 2001داشتن شنیده بودم جستجو گر تیمشون تعویض شده بله دراکو مالفوی شده جستجو گر حال دهن به دهن گذاشتن باهاش رو نداشتم به خاطر همین سریع با جاروم پرواز کردم و سرجام اماده وایسادم بازی شروع شد ۱۰ گل گریفندور ۱ هیچ به نفع گریفندور ۲۰ هیچ به نفع گریفندور ۶ هیچ به نفع گریفندور که یه توپ خورد تو تیم دروازه بان تیم همه چیز تغییر کرد نتیجه از ۶ هیچ به ۹۰. ۹۰ تغییر کرد من و دراکو دنبال گوی زرین پرواز میکردیم توپ باز دارنه هم دنبال من اولین باری بود که توپ بازدانده رو یه نفر متمرکز میشد
از زبان رون :دیدم که توپ باز دارنده همش دنبال هری میرفت فرد اومد پشت هری و توپ پرتاپ کرد تا هری بتونه راحت دنبال گوی بره ولی انگار دوتا قطب متضاد اهن ربا بود باز داردنه دوبارفت سمت هری هری انگار گوی زرین رو دیده بود دستش رو اورده بود جلو دراکو هم پشتش بود توپ باز دارنده داشت به هری میخورد رفتم توپ رو نابود کنم که هلن اومد جلو و گفت( فاصله اشون خیلی کمه خطر) و پشت سرش هرمیون گفت (به غیر از اون به یه چوب دستی شکسته که هنوز کامل ترمیم نشده خطرش چند برابر میشه حتی ممکنه مثل نفرینت بشه ) بعد هر سه حواسمون رو دادیم به بازی هری گوی رو گرفت ولی افتاده بود روی زمین چند بار نزدیک بود باز دارنده بخوره بهش ولی جا خالی داد بعد هلن فریاد کشید (اینپریا تاموس ) و توپ نابود شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام من امروز چون روز تولد هلن و خودمه و روز هالووین یا ۱۰ ابان یا ۳۱ اکتبر هس پارت رو بیشتر گذاشتم ولی خدایی با این نظرات کم ادم روحیه اش تضعیف میشه خدایی
سلام مرسی عالی بود زود بعدی رو بزار من عاشق داستاناتم
ممنون عزیزم
نازنین جون قشنگ بود آفرین. راستی اسم اون گیاه، مهرگیاهه!
راستی یه سئوالی برام پیش اومده، قصد ناراحت کردنتو ندارم ولی برام سئوال شده که عکس رو چه جوری خودت درست کردی؟ آخه قبل از اینکه تو از این عکس استفاده کنی، مرجان توی تست چقدر از هری پاتر می دونی؟ ، استفاده کرده بود!؟ بعد تو از این عکس برای اولین بار توی تست هری پاتر و تالار اسرار3 استفاده کردی! نمی دونم اگه توضیح بدی چه طوری عکس رو درست کردی شاید ابهامم برطرف شه! امیدوارم ناراحت نشده باشی عزیزم ولی برام سئوال شده بود :)
منتظر پارت بعدی داستان، از پاترهد داستان نویسمون هستم :)
سلام عزیزم برا چی ناراحت شم منظورم از اینکه خودم درست کردم ادیت عکس بود و با برنامه فتوشاپ انجام دادم همین
ممنون چون یادم رفته بود