…………………………
هرمیون:هر چهارتاتون باید خجالت بکشین توی اون لحظه هرمیون مثل یه مادر بود که بچه هاش یه گندی زدن و داره نصیحتشون میکنه و حدود بیست دقیقه ی تمام غرغر کرد که هری و رون و دین کاغذ پوستیش رو اوردن و مشغول نوشتن مقاله ی اسنیپ شدن هرمیون مشغول خوندن جانوران شگفت انگیز و زیستگاه انها شد ایزابلا هم مثل جغد بهشون زل زد همه داشتن کار خودشونو میکردن که رون گفت:راستی ایزابلا نگفتی اینجا چیکار میکنی هرمیون با کاغذ توی دستش یه ضربه به سر رون زد و گفت:بنویس رونالد ایزابلا:خب راستش من توی کتاب مکثی کرد و گفت:من میخواستم ببینم اینجا چه شکلیه دین:خوب پس چرا به بخش حیوانات و جانوران زل زده بودی؟ با این حرف رون و هری و هرمیون با چشمای گرد شده ایزابلا رو نگاه کردن ایزابلا:اخه جالب بود در ضمن خودتم از قفسه ی تاریخ جادوگری اویزون شده بودی دین:داشتم دنبال پادزهر ها میگشتم ایزابلا:این دوتا چه ربطی به هم دارن و فکر کنم باید برم باید یه چیزی به مقالم اضافه کنم و کتاب انواع پادزهر ها رو از کنار رون کش رفت رون:هییی من میخواستم اونو بخونمش که هرمیون با کاغذش یه ضربه ی دیگه به سر رون زد و گفت:بنویس رونالد
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
یا خود خدا الان هانا به فنا میره ولدمورت میکشتش😰😱
😂😂😂😂😂😂😂
مرسی که خوندی💙😂