مشکلات کرم کتابی ها 🐛📚

سلام دوستان من اومدم با چهارمین تست امیدوارم حالتون خوب باشه همون طور که گفتم اینجا قراره باهم صحبتی کنیم و حرف دل همه ی کتابخونا رو بزنیم آماده اید ؟ پس بزن بریم . یکی از رو مخ ترین مشکلات ما زمانیه که با شوق و ذوق قسمت جالبی از کتاب رو میخونیم و دوست داریم برای همه توضیح بدیم بعد میریم پیش مامان و بابا مون و اون قسمت رو با هیجان و آب و تاب توضیح میدیم و اونا هم خیلی خونسرد نگا مون میکنن بعضی وقتا هم فقط سر تکون میدن و اینجاست که شکست عشقی می‌خوریم و بد تر زمانی که مامانت میپرسه حالا اون دختری که میگی کی بود اصلا یا مثلا خوب بعدش که چی ؟ یعنی واقعا اون لحظات میخوام برم توی افق محو بشم واسه همین شکست ها دیگه سعی میکنم با کسی در مورد کتابام حرف نزنم به غیر از عمه ام که واقعا شنونده و درک کننده ی خوبیه شما هم از این آدم خوب ها دارید ؟ توی کامنت ها جواب بدید

وقتی لیوان آب / خوراکی یه دستته و کتاب توی دست دیگه ات و نگرانی که آب / خوراکی بریزه روی کتاب ولی در عین حال از کتاب خوندن هم دست نمیکشی !

وقتی توی داستان غرق شدی و مامان / بابات میان خیره میشن به تو و یه لبخند ملایم میزنن که این لبخند یه عالمه حرف پشتشه و تو هم معذب میشی و دیگه نمیتونی به خوندن ادامه بدی

وقتی چند روز پشت سر هم نمیشه که کتاب بخونی و بخاطر کمبود کتاب حوصله ات به صفر درصد میرسه

وقتی که دست خالی هستی و میری تا تم کتابخونه ات رو برای بار هزارم تغییر بدی ولی چون کتابخونه ات طبقه ی بالاس بعد مرتب کردنش دست و گردنت درد میگیره

مرسی که تا اینجا اومدی مواظب خودتم باش همراهمون باش که هر دفعه قراره پر انرژی تر برگردم