💖 تیک تاک قلبم💖

سلام دوستان این اولین داستان من من راجب این داستان خیلی فکر کردم و تصمیم گرفتم اپلود کنم امیدوارم خوشتون بیاد شاید یکم داستان تا اپلود بشه طول بکشه توضیحات پایین رو بخوانید که خیلی مهم و با داستان های دیگه خیلی فرق می کنه

از زبان مرینت: سلام اسم من مرینت من یه خواننده معروف هستم و الان ۱۶ سالم و مستقل هستم و تنها زندگی می کنم من در نیویورک زندگی می کنم و قراره بزودی به پاریس برم من از بچگی عاشق پاریس بودم

از زبان ادرین : سلام من آدرین هستم و یه مدل هستم پدر من خیلی سختگیر ونمیزاره هر جا برم من یه ابرقهرمان هستم ودرپاریس زندگی می کنم و عاشق لیدی باگ هستم 😍😍😍

خوب دوستان الان براتون سوال شده که مرینت تو نیویورک زندگی می کنه و تا پاریس نیست لیدی باگ ازکجا اومد 🤔🤔🤔 خب .........مرینت توی این داستان لیدی باگ یا همون دختر کفشدوزکی نیست و هنوز ابرقهرمان نیست آدرین حتی اونو فعلا نمی شناسه خب بریم سراغ داستان..😀

مرینت : امروز از خواب پاشدم و جولین صدام کرد که بیام صبحانه بخورم ( جولین خدمتکار ) رفتم و صبحانه رو خوردم و وسایلم رو از دیروز آماده کردم چون پرواز داشتم و باید به پاریس می رفتم ( بچه ها مرینت خیلی معروف وپولداره) ازجولین خدافظی کردم و رفتم فرودگاه سوار هواپیما شدم انقدر تو هواپیما موندم خسته شده بودم ( بچه ها اگه قسمت نیویورک رو نگاه کرده باشید می دیدید ۷ ساعت پرواز)

ادرین : امروز داشتم با نینو پیام میدادم که گفت امروز قراره با بچه ها بریم بستنی بخوریم منم گفتم نمی دونم پدرم اجازه میده یانه برای همین رفتم و بزور از بابام اجازه گرفتم و اون قبول کردم خیلی خوشحال شدم و رفتم که آماده شم مرینت: رسیدم پاریس خیلی خسته بودم وقتی از روی صندلی بلند شدم سرم گیج می رفت و تکون می خوردم هی😂😬 پیاده شدم رفتم خونه ای که خریده بودم از قبل و وسایل هایی هم که سفارش داده بودم رسیده بود و تو خونه چیده شده بود و رفتم اتاق خسته افتادم رو تخت و یهو یادم افتاد بایدیهجا مدرسه ثبت نام کنم و یه دوری هم بیرون بزنم و با پاریس اشناشم

مرینت: لباس پوشیدم و رفتم بیرون داشتم قدم می زدم می گشتم ... ادرین : لباس هام رو پوشیدم و رفتم بیرون پیش دوستام که نینو گفت اول بریم یه جایی من کار دارم ما هم گفتیم باشه داشتیم قدم می زدیم و با بچه ها پاساژ هارو می دیدیم که از پاساژ اومدیم بیرون و رفتیم سمت بستنی فروشی نینو بود الیا و مکس کاگامی و لایلا رز و جولیکا و میلن و بقیه بچه ها داشتیم می رفتیم که از بچه ها جلوتر بودم و مثل اینکه بچه ها داشتم توی یه مغازه رو نگاه می کردن ومن همینجوری راه می رفنم

که یهو یکی رو دیدم و افتادم زمین ......مرینت : داشتم بیرون قدم می زدم که یهو دیدم یکی خورد زمین سری رفتم کمکش کنم که...............

خب دوستان این پارت تموم شد لایک و کامنت بزارید تا ببینم کیا خوششون اومده با لایک ها و کامنت های شماانرژی می گیرم دوستون دارم تا پارت بعد بای❤❤❤❤