لینا بال های پری فعال
₩هی باد بادی میای توپمو باد کنی؟....@چی نظرت من شبیه کسیم که توپ باد میکنه؟.....₩پس نمیای توپمو باد کنی؟......@الان به جای توپ خودتو باد میکنم😠₩همینو میخوام......£بقیه از زبان طوفان بادی:من همینطور که داشتم سعی میکردم اون گربه مزاحم رو بزنم یهو همه جا تاریک شد یه صداهایی اومد.......&لیدی باگ حله؟؟؟....€حله....&لیدی کت پناه بگیرید....£پیکس گرل گفت بمب گلاریس و یه بشکن زد و بومممممم.....&کار من تموم شد بیاین بیرون....₩لیدی باگ مرده!!!....€چییییییی؟؟؟تو که گفتی نمیمیره.. ....&قدرتت همه چی رو درست میکنه.....€از کجا میدونی؟؟؟....&من میتونم قدرت های همه رو تشخیص بدم و منبع قدرت تو گوشواره هاته و مال تو انگشترت.....₩فعلا بهتره همه چی درست بشه لیدی باگ زیاد وقت نداره....€آره راست میگی زود باش.....₩کلکیزم....£و دستکشش رو نابود کرد و دیالوگ همیشگی کفشدوزک....₩&€بزن قدش......€من دیگه باید برم خدافظ میبینمت پیکس گرل باید بگی قدرتت دقیقا چیه....&چشم....₩منم باید برم از آشنایی باهاتون خوشحال شدم بانوی طلسم شده....&منم همینطور بعدا حسابم رو باهات تسویه میکنم...₩😜.....£کت نوار هم رفت و یک گلبرگ از کش مو پیکس گرل افتاد و....&خب انگار ۴ ساعت وقت دارم با این ۴ ساعت میخوام پاریس رو بگردم بزن بریم.....£بعد ۴ ساعت👈.....
£پیکس گرل از پنجره اتاقش پرید داخل و به حالت عادی برمیگرده و رو تختش دراز میکشه و....کاترین:این عالیه...لینا:چی این عالیه که من بی جون موندم و تو از ۴ ساعت کامل استفاده کردی....کاترین:اینقدر غر نزن می خواستی کل شکلات هارو نخوری تا اینطوری نشی و منم از قسط این کارو کردم و از ۴ساعتم استفاده کردم تا تلافی کنم....لینا:😞....کاترین:خیلی خب باشه بیا....£کاترین از کیفش یه شکلات داد به لینا و یهو یکی در زد....کاترین:بله....ناتالی:خانم آگرست منم ناتالی آقای آگرست گفتند ۴۵ دقیقه دیگه سر میز شام باشید....کاترین:باشه ممنون....کاترین:باید آماده بشم حالا چی بپوشم؟؟؟...صبر کن ببینم من که لباس واسه الان ندارم😵(مشکل همه دخترا😂)....لینا:پس این ۷ تا چمدون چیه؟؟؟....کاترین:یکی سوغاتی های آدرینه یکی هم چمدون شکلات های تو بود که الان خالیه....لینا:پس این ۵ تا چیه؟....کاترین:لباس....لینا:بعد میگی لباس ندارم....کاترین:واسه الان ندارم....لینا:اون مشکیه که من دوسش دارم رو آوردی اونو بپوش....کاترین:آره راست میگی تو این چمدونه پیش به سوی عوض کردن لباس.....£بعد ۴۵ دقیقه👈
کاترین:لینا چطور شدم؟.....لینا:مثل همیشه عالی.....کاترین:مرسی بزن بریم برو تو جیبم....لینا:باشه....£کاترین و آدرین هر دو هم زمان از اتاقشان اومدن بیرون و به هم برخورد کردن(نکته:اتاق آدرین و کاترین رو به روی همه)....آدرین:سلام آدرینا چه خوشگل شدی....کاترین:مرسی....آدرین:بریم؟....کاترین:بریم....£آدرین و کاترین به طبقه پایین میرن و سلام میکنن و سر میز میشینند....آدرین:ناتالی پدرم کجاست؟.....ناتالی:دارن میان...£ میریم بعد از اومدن گابریل و وسطای شام که کاترین اصلا نمیخوره و تکیه داده به صندلی.....
(گابریل ×....کاترین$....آدرین#)×کاترین چرا غذات رو نمیخوری؟؟؟....$تو این زعفران هست؟؟؟....#آره انگار هست....×آره هست تو چرا نمیخوری؟؟؟.....$من نمیتونم اینو بخورم....×چرا؟؟؟....$😒...#پدر آدرینا به زغفران حساسیت داره....×واقعا؟....$از ۴ سالگی داشتم بازم دارم با اجازتون من دیگه برم به اتاقم نوش جان....#هی آدرینا صبر کن منم بیام....$باشه بیا منم سوغاتی های تو رو نشون میدم....#ایول اومدم خدافظ پدر....×خداحافظ.....×ناتالی....ناتالی:بله....×دیگه تو غذا ها زعفران ریخته نشه....ناتالی:چشم به سر آشپز میگم....£روی پله ها تلفن کاترین زنگ خورد.....#کیه؟؟؟...$ناشناسه ولی شماره مال پاریسه....#خب بردار...$باشه...$الو.....بله خودم هستم....اومده؟....ممنون همین الان میام....الان الان....#کی بود؟؟؟....$از اداره پست یه بسته هست دارم میرم دنبال اون....#اونوقت این بسته چیه که میخوای الان بری؟؟؟....$یه سوپرایزه میخوای تو هم بیا....#فکر نکنم پدر اجازه بده....$اونو بسپار به من.....
$آقای آگرست میتونم یه چیزی بخوام؟؟؟.....×بله چی؟؟؟....$اجازه آدرین رو میخوام....×آره صبر کن ببینم چی؟؟؟.....$ایول آدرین اجازت رو گرفتم....#واقعا پس بیا.....×هی کجا با این عجله کجا میخواین برین این موقع شب؟؟؟....#اداره پست....×برای چی؟....$راستش من یه بسته دارم الان هواپیماش نشست پاریس داریم میریم دنبال اون اگه الان نریم تا یه سال نمیدنش و منم بدون اون میمیرم.....×این بسته چیه که انقدر مهمه؟؟؟....$سوپرایزه هدیه تولدم هستش از طرف همسرتون....×امیلی؟...$بله حالا اجازه هست؟؟؟....×باشه برید ولی با راننده برین.....$ای بابا باشه....£آدرین و کاترین سوار ماشین شدنند و رفتند به سمت اداره پست.....بعد پیاده شدن.....
کاترین به راننده:شما میتونید برید من رو آدرین خودمون میایم.....£رفتند داخل اداره و یک زن تنهایی اونجا بود معلوم بود از شدت بیخوابی داشت بیهوش میشد آدرین و کاترین رفتند سمت ایشون و ......$سلام....اون خانم:سلام شما کاترین آگرست هستید؟؟؟.......$بله بسته اومده؟؟؟....خانم:بله لطفا کدش رو بدین و از حیاط پشتی برش دارین.....$ممنون....£کاترین از کیفش یه کد در آورد و داد به ایشون و هر ۳ تا رفتند سمت حیاط پشتی....#آدرینا بسته چیه؟....$صبر داشته باش الان میفهمی.....خانم:بفرمایید اونجاست شب خوش....#$شب خوش....£آدرین با دیدن بسته دهنش باز موند😲....$چطوره؟....دهن رو ببند مگس رفت توش😁.....#این یه....
ماشینه!!!😮.....$دهنو ببند مگس رفت توش😁.....# خیلی خوشگله😍.....$ممنون میخوای یه دور بزنیم.....# من از خدامه صبر کن ببینم تو گواهینامه داری؟؟؟.....$اگه گواهینامه نداشتم ماشین نداشتم بپر بالا.....# ایول.....£آدرین و کاترین سوار ماشین شدنند و حرکت کردنند با سرعت زیاد......# آدرینا سرعتت چنده؟؟؟......$صدوپنج.....# آدرینا یواش چه خبره......$ترسیدی؟؟؟....# آره.....$گشنمه.....# جانم.....$گشنمه.....# آره دیگه تو به خاطر زعفران چیزی نخوردی....$هی این قنادی بازه؟؟؟....# این قنادی مرینت ایناست آره بازه شیرینی هاشون عالیه.....$پس پیش به سوی شیرینی....(£و جیرررررررررر؟صدای ترمز ماشین😂)$چی میخوای بگو بخرم....# ماکارون.....$چشم واسه آدرین جون ماکارون میخرم😜.....£کاترین رفت داخل مغازه و.......
$ شب همگی بخیر....خانم سابین و آقای تام(حال کردی اسمو😂):سلام شب بخیر بفرمایید.....$من چند تا ماکارون و کروسان میخواستم.....خانم سابین:البته مرینت عزیزم چیزی که میخوان رو بهشون بده.....£کاترین به بغل میز کناریش نگاه میکنه و یهو مرینت میاد بیرون.....$سلام چند تا ماکارون و کروسان میخواستم....مرینت با چهره😡:چیزه دیگه ای نمیخوای.....$مثل چی؟.....مرینت:خون.....$اگه منظورت شربت آلبالو هستش یه بطری میخوام......£مرینت از زیر میز یه بطری شربت آلبالو میزاره جلوی کاترین و یه پاکت و چنگال هایی که باهاش شیرینی برمیداره رو گرفت دستش.....مرینت:چی خواستین؟.....$چند تا ماکارون از اونایی که آدرین دوست داره......مرینت تو دلش:خدایا به من صبر بده تا اینو نکشم😩😠.....£مرینت پاکت رو آماده کرد و داد به کاترین .....$ممنون آدرین عاشقش میشه....£و کارت عابر بانک رو داد بهش....مرینت:رمز.....$چقدر درباره آدرین میدونی؟.....مرینت:خیلی.....$تاریخ تولد آدرینه.....مرینت:😲😵🤪😠(🤬)(تو دلش این استیکر😅).....£مرینت با عصبانیت رمز رو زد و کارتو رسید رو به کاترین داد....$مرسی فردا تو مدرسه میبینمت....مرینت:😡.....$راستی عصبانی نباش به چشای آبیت نمیاد،شب خوش.....خانم سابین و آقای تام:شب خوش.....£بقیه تو ماشین کاترین......
£موقه ای که کاترین رفت بیرون مرینت چسبیده بود به در و داشت بهشون نگاه میکرد که یهو آدرین مرینت رو دید و براش دست تکون داد مرینت هم با یه لبخند ضایع دست تکون داد کاترین هم که تو طرف راننده نشسته بود خم شد و با لبخند دست تکون داد مرینت هم خنده اش رو خورد و 😡 نگاه کرد که دید کاترین با دست آدرین یه ماکارون گذاشت تو دهنش و ماشین رو چرخوند و رفت با سرعت بی نهایت فکر کنم ۱۰۰ باشه آدرین هم سکته کرد😅.....سابین:مرینت عزیزم چی شده؟.....مرینت:هیچی مامان میتونم برم خونه آلیا؟....سابین:این وقت شب؟؟؟.....مرینت:آره گفته بود الان بیام.....(£داره دروغ میگه/هی نویسنده مزاحم نشو اجازه نمیده ها/£بزار نده شاید آلیا بدبخت خوابه چرا داری میری/الان به آرامش احتیاج دارم لطفا/£باشه بعدا میام سراغت)سابین:باشه عزیزم مواظب باش.....مرینت:باشه مامان خدافظ پدر و مادر مهربون
در ادامه.........کاترین:همینو کم داشتم.........ناشناس:اینجا چه خبره.........ناتالی:آدرینا چرا این شکلی شدی؟؟؟........آدرین:پلگ امروز چه روز خسته کننده ای بود........آلیا:دختر چه خبر شده؟؟؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام خوبی