10 اسلاید چند گزینه ای توسط: ??sina?? انتشار: 4 سال پیش 522 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلطان هستم نظر ها فراموش نشه
کت چشماشو بسته بود و داشت به من نزدیک میشد منم که دیگه تبدیل شده بودم به مرینت . کت داشت سورتش رو به من نزدیک میکرد منم نمیخواستم دلش رو بشکنم بخاطر همین چشمامو بستم و همدیگر رو بوسیدیم.
بعد کت منو ول کرد و از من دور شد و گفت پلنک پنجه ها داخل و تبدیل شد به ادرین . منم داشتم از تعجب سکته میزدم ولی اون هنوز چشماش بسته بود . چشماشو باز کدر و از تعجب داشت عقب عقب میرفت و دستاش رو دهنش بود و گفت پس عشق واقعی من تو...... و یهو از بالای برج افتاد پایین . منترسیدم و دست پاچه شدم . دویدم و یو یو رو زدم و دور ادرین حلقه کردم بعدم ادرین رو گرفتم و بردم بالای برج دیدم بی هوش شده . دو دستی زدم تو سرم و گفتم وای خدا . یکم تکو نش دادم ولی بیدار نشد یکم اب پاشیدم روش ولی بیدار نشد زود بردمش بیمارستا . و برای اینکه نفهمن من دختر کفشد زکی هستم از بیمارستان رفتم خونه . دم در بودم که
داچ با سرعت از خونه اومد بیرون و داشت نفس نفس میزد پرسیدم چی شده . گفت ادرین ادرین . منم که نمیتوانستم همراش برم برای همین رفتم خونه و تلوزیون رو باز کردم .از چشم نادیا شاماک. ستاره ی مدل پاریسی امروز در اثر سکته داخل بیمارستان بستری شده و هنوز به هوش نیومده . من زود تلوزیون رو خاموش کردم و رفتم اب بخورم که دستم لرزید و لیوان از تو دستم افتاد . داشتم گریه میکردم . شانس اوردم مامان و بابا بیرو ن بودن و متوجه شکستن لیوان ها نشدن. من رفتم تو اتاقم و بالشتو میزدم تو سرم که یک قابلمه خورد تو سرم .
فلیکس بود . گفت چرا قانون میراکس رو شکستی . من گفتم خ.... ب..... بعد دوباره گفت باید معجزه گرتو بدی به من وگر نه اینده دوباره نابود میشه و کل جهان نابود میشه . من گفتم اما اخه ادرین تو بیمارستانه و ما تازه عشقمون رو پیدا کردیم . یعنی هیچ راهی نداره . فلیکس گفت . خب باید تا 4 روز دیگه ارباب شرارت و مایورا رو پیدا کنید و معجزه گرشون رو پیدا کنید و حافظشون رو پاک کنید . بعد فیلیکس رفت و ،فت تا 4 روز دیگه بای. یهو گوشیم زنگ خورد
از چشم داچ . رفتم بیمارستان .پرستار داشت با عمو حرف میزد و منم رفتم و گفتم چی شده . پرستار همه چیز رو توضیح داد و گفت الان به هوش نیومده و ممکنه تا چند ساعته دیگه به هوش بیاد و سکتش به خاطر خوشحالی و هیجان بیش از حد بوده . من با خودم گفتم یعنی کی تونسته انقدر ادرینو خوش حال کنه که سکته کنه . رفتم پشت شیشه و داشتم به ادرین نگاه میکردم .چند ساعت بعد . همینجور به ادرین نگاه میکردم و براش دوعا میکردم که دستاش تکون خورد و داد زد مرینت . من موهام سیخ شد و تو دلم گفتم چی ....، مرینت . شاید مرینت انقدر خوشحالش کرده .به خاطر همین زنگ زدم مرینت تا بیاد . براش یه ماشین فرستادم . پرستارا با صدای ادریناومدن تو و داشتن ادرین رو معاینه میکردن . اومدن بیرون و گفتن حالشون خیلی خوبه و تا چند ساعت دیگه میتونن برن ولی نباید هیچ خبر هیجان اور و غم انگیز و از این جور چیزا بهشون داده بشه . گفت میتونید یکی یکی برید ملاقاط. اول عمو رفت بعد ناتالی . بیدم مریمت اومد . و گفت چی شده . منم همه چیز رو براش توصیح دادام
از چشم مرینت . همه رفتن ملاقات ادرین . نوبت من شد .لباس های پزشکی رو پوشیدم و رفتم . تو . ادرین تا دیدم زربان قلبش رفت بالا . منم رفتم پیشش و گفتم خوبی . ادین گفت . اگه هشقم خوب باشه منم خوبم . منم سرخ شدم و ادرن خودشو به زور بالا اورد و منو ناز کرد . بعد گفتم یک خبر خوب دارم یه خبر بد . خوب رو بگم یا بدرو .ادرین گفت خوب رو . مرینت گفت ما میتونیم هوویت همو بدونیم ولی .ادرین گفت خیلی عالی ولی چی . از چشم مرینت. ولی باید تا 4 روز دیگه ارباب شرارت و مایورا رو خنصی کنیم . ادرین ضربان قلبش داشت میرفت بالا و بدنش داشت میلرزید . من داد زدم پرستار . ادرین گفت من خوبم تو بمون . که دوباره چشماش بسته شد .
پرستارا زود اومدن داخل و منم رفتمبیرون . من گفتم دوباره سکته کرد . پرستاره گفتن نه این اثر های قرس های ارامش بخش و تقویتی بود که حالا اثر کرد و هیچ جای نگرانی نیست منم نفسم رو دوباره دادم پایین و گفتم اخیش . که داچ زد رو شونم و گفت بیا بریم خونه . از پشت شیشه با ادرین خدافظی کردم و سوار ماشین داچ شدم
تو ماشین داچ گفت تو چی کار با ادرین کردی که انقدر زیاد خوشحال شد و سکته کرد . منم اته پته کردم و گفتم ...تی . ینی چی . داچ گفت ادرین وقتی به هوش اومد داد زد مرینت . توری که کل پرستارا از جا پریدن . منم خندیدم . با هم رفتیم خونه . دم در داچ بهم گفت وسایللتو جمع کردی . من گفتم چی . داچ گفت اسباب کشی من .گفتم اهان . اصلا یادم نبود میشه بزاریش یه چند روز دیگه مصلا یک فهته دیگه .داچ گفت هرجوری تو بخواهی در خونه روباز کردیم و رفتیم تو
ببخشید اگه دیر گذاشتم یا پارتم رو اشتباه گذاشتم دلیل داشت هر چه نظر بیشتر منم زود تر می گذارم.
بچه ها من سلطان sssr هستم و به خاطر امتحان های بسیار زیاد دیر گداشتم. نظر و کامنت فراموش نشه .
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی ? ???????????????????
با اینکه اولین باره داستانت رو میخونم ولی خیلی خوشم اومد
خیلی خوب بود
رمانت قشنگه ولی یه سوال اونجا که گفتی فیلیکس منظورت بانکس بود ؟
بله ببخشید گوشیم مشکل داره بد نوشا
بله واقعا شرمنده
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود
بابا دمت گرم خیلی عالیییییی نوشتی .
من از دست همه دل خورم داستانم رو نخوندید ??
ماموریت ما پارت ۱ ادامه داستان نیش عقرب ممنون از کسایی که خوندن
قسمت بعدی رو زود بزار
داداش ببخشید من خودمم مال خودم رو به زور مینویسم ولی چشم حتما میخوانم و من با 3 تا گوشی و 1 لب تاپ کار میکنم حتما با یکی از اونا اومدم