اینم از پارت 7 مرسی از کسانی که داستانم رو دوست داشتن و خوندن. ??
داستان از جایی شروع میشه که املی میره سمت جنگل : از زبان املی : یعنی کی کلارا رو کشته؟ !??? نکنه کار جکه! !??? همینجور که داشت میرفت دید از انتهای جنگل، صدای زوزه گرگها بلند شد. کنجکاو شد و رفت دنبال صدا! همینکه رسید به آخر جنگل از چیزی که میبینه خشکش میزنه: جک و جاستین روبه روی هم بودن !?? ولی با قیافه های کاملا ترسناک! !! جک ، با لباس های پاره پاره و لب خونی ایستاده بود. و جاستین هم با چشم های قرمز و لب خونی گارد وحشیانه گرفته بود!??????
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
عالی . به نظرم جاستین الان ضاهر میشه . دلم می خواد خفش کنم . ازش متتتتتتتتتتتتتتتننننننننننننننننففففففففففففففررررررررررررررم که هی بین املی و جک فاصله میندازه .????
در کل عالی بود . لطفا بازم زودتر بزار.???????
نوشتمش در حال بررسیه
ای بابا کی ۸ رو میزاری
یکم طول میکشه... ولی حتما میزارم
نوشتمش.... درحال بررسی هست?
خیلی تستت خوب است حتما تا پارت های بعدی بساز و لطفا زود تمام نکن ??????????????????????????????????????
عالی . بازم بزار .
خیلی قشنگه من خیلی وقته داستانتو دنبال میکنم میگم منم یه داستان نوشتم اسمش عشق ابدیه ممنون میشم بخونی و نظر بدی
عالی بود
خیلی خوب و عالی بود افرین میشه زود تر بزاری خیلی قشنگ شده
خوشحالی شون زیاد دوم نیاورد چون جاستین می بیندشون?(من از جاستین متنفرم)
??
عالی.